English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
pair exchange sorting algorithm نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
Other Matches
insertion sorting algorithm الگوریتم مرتب کردن
radix sorting algorithm الگوریتم مرتب کردن مبنایی
sorted الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
scheduling algorithm الگوریتم زمان بندی
digital sorting روش مرتب کردن شبیه ماشینهای جدول بندی
shell sort الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
indexed لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
indexes لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
index لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
fudges نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudged نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudge نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudging نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
array ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
arrays ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
to contrast [with] مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
pratitioned data set مجموعه دادههای جزء بندی شده یا قسمت شده
encryption algorithm الگوریتم پنهانی کردن
pontoar نوعی کرجی برای پل بندی کلک
discrete الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
necessitate ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitates ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitating ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitated ایجاب کردن مستلزم بودن
unified soil classification system (uscs نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
filing 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
formats روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
setl زبان سطح بالا که برای اسان کردن برنامه نویسی الگوریتم طراحی شده است
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchange روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
merge sorting algorithm الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchanges روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
compare مقایسه کردن
to draw comparisons مقایسه کردن
to make comparisons مقایسه کردن
compares مقایسه کردن
contrasted مقایسه کردن
contrast مقایسه کردن
compared مقایسه کردن
contrasting مقایسه کردن
comparing مقایسه کردن
contrasts مقایسه کردن
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
measure مقایسه کردن سنجش
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
to drow a p between two دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
cryptographic تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
algorithms الگوریتم
algorithm الگوریتم
summation check بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
recursive algorithm الگوریتم بازگشتی
sequential algorithm الگوریتم ترتیبی
interative algorithm الگوریتم تکراری
algorithm translation ترجمه الگوریتم
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
justification مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
justifications مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
pensionable مستلزم
baud rate وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
semi processed data داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
algorithm الگوریتم [ریاضی] [کامپیوتر]
concerts مرتب کردن
straighten up <idiom> مرتب کردن
to map out مرتب کردن
draw up مرتب کردن
collate مرتب کردن
arrange مرتب کردن
arranged مرتب کردن
collates مرتب کردن
clear up مرتب کردن
collating مرتب کردن
arranging مرتب کردن
collated مرتب کردن
arranges مرتب کردن
concert مرتب کردن
set in order مرتب کردن
marshaled مرتب کردن
collocating مرتب کردن
regularised مرتب کردن
marshal مرتب کردن
marshals مرتب کردن
cleanest مرتب کردن
regularises مرتب کردن
cleaned مرتب کردن
regularising مرتب کردن
regularize مرتب کردن
regularized مرتب کردن
collocates مرتب کردن
collocated مرتب کردن
marshaling مرتب کردن
marshalled مرتب کردن
put straight مرتب کردن
cleans مرتب کردن
tidier مرتب کردن
tidies مرتب کردن
tidiest مرتب کردن
tidying مرتب کردن
collocate مرتب کردن
clean مرتب کردن
regularizes مرتب کردن
tidied مرتب کردن
fix up مرتب کردن
graduates مرتب کردن
to put to rights مرتب کردن
graduate مرتب کردن
order مرتب کردن
to cleanvp مرتب کردن
lineup مرتب کردن
regularizing مرتب کردن
tidy مرتب کردن
graduating مرتب کردن
call for مستلزم بودن
entail مستلزم بودن
entailed مستلزم بودن
entailing مستلزم بودن
sacrificial مستلزم فداکاری
entails مستلزم بودن
needing مستلزم بودن
skilled مستلزم استادی
needed مستلزم بودن
need مستلزم بودن
serviced برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
service برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
algorithmic بیان شده با استفاده از الگوریتم ها
to fix up مرتب کردن جادادن
data processing مرتب کردن داده ها
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
collating sort مرتب کردن داده
squaring مرتب کردن کلاه
shipshape مرتب کردن منظم
bubble sort مرتب کردن حبابی
sets نهادن مرتب کردن
set نهادن مرتب کردن
block sort مرتب کردن بلاکی
redd مرتب کردن رهاساختن
reorder دوباره مرتب کردن
square مرتب کردن کلاه
squares مرتب کردن کلاه
tree sort مرتب کردن درختی
selection sort مرتب کردن گزینشی
ripple sort مرتب کردن موجی
setting up نهادن مرتب کردن
distributive sort مرتب کردن توزیعی
quicksort مرتب کردن سریع
internal sort مرتب کردن درونی
squared مرتب کردن کلاه
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
capital مستلزم بریدن سر یاقتل
requiring خواستن مستلزم بودن
implication مستلزم بودن مفهوم
implications مستلزم بودن مفهوم
requires خواستن مستلزم بودن
require خواستن مستلزم بودن
long winded مستلزم وقت زیاد
required خواستن مستلزم بودن
long-winded مستلزم وقت زیاد
sequence به ترتیب مرتب کردن دنباله
multireel sorting مرتب کردن چند حلقهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com