Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
buttonhook
نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
Other Matches
go
نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
goes
نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
hockey stop
نوعی ایست ناگهانی
sweep
رفت وبرگشت
The ball hit the wall and bounced back.
توپ خورد به دیوار وبرگشت
ambivalence
توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یاچیزی
shuttle hurdles
مسابقه دو امدادی یا رفت وبرگشت با مانع
nose dive
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
colledge
پرش از لبه خارجی و جلواسکیت با نیم چرخش وبرگشت
flurry
اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
flurries
اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
turnaround cycle
مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
split jump
پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
It take one hour there and back.
رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
surge
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surges
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
walley
پرش ازلبه داخلی یک پا وچرخش کامل در هوا وبرگشت روی لبه خارجی همان پا
spurt
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurted
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurting
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurts
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
toe walley
پرش از لبه عقبی یک پا وچرخش کامل در هوا وبرگشت روی همان پا بکمک فشار نوک اسکیت
salchow
پرش از لبه داخلی یک پا باچرخش کامل درهوا وبرگشت روی لبه خارجی پای دیگر
fire bee
نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
bittersweet
نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
Running
<adj.>
دویدن
run
دویدن
runs
دویدن
races
دویدن
double
دویدن
doubled
دویدن
doubled up
دویدن
race
دویدن
raced
دویدن
to run through
دویدن
asses' ears
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
leap
جستن دویدن
leaped
جستن دویدن
to bolt
با سرعت دویدن
leaps
جستن دویدن
roil
دنبال هم دویدن
running with the ball
با توپ دویدن
jogging
اهسته دویدن
jogs
اهسته دویدن
re-ran
دوباره دویدن
re-run
دوباره دویدن
re-runs
دوباره دویدن
re-running
دوباره دویدن
on the go
<idiom>
مشغول دویدن
outruns
در دویدن جلوافتادن
trig
تر وتمیز دویدن
cursorial
مستعد دویدن
outrun
در دویدن جلوافتادن
footrace
مسابقه دویدن
winder
دویدن سریع
scuttling
بسرعت دویدن
scuttles
بسرعت دویدن
scuttled
بسرعت دویدن
scuttle
بسرعت دویدن
outrunning
در دویدن جلوافتادن
runout
محوطه دویدن
jog
اهسته دویدن
run for it
<idiom>
به ضرب دویدن
jogged
اهسته دویدن
track
مسابقه دویدن
tracked
مسابقه دویدن
tracks
مسابقه دویدن
ground speed
سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
rerun
عمل دوباره دویدن
jog
دویدن بصورت یورتمه
run way
محوطه دویدن هواپیما
jogged
دویدن بصورت یورتمه
sprinted
با حداکثر سرعت دویدن
jogs
دویدن بصورت یورتمه
sprints
با حداکثر سرعت دویدن
jogging
دویدن بصورت یورتمه
sprint
با حداکثر سرعت دویدن
outkick
تندتر از رقیب دویدن
to break into a run
شروع کردن به دویدن
circling
دویدن در مسیر منحنی
circles
دویدن در مسیر منحنی
To interrupt someone. To butt in.
تو حرف کسی دویدن
he fell to the ground
دویدن اغازکردبزمین افتاد
base running
دویدن بسوی پایگاه
dinger
دویدن به پایگاه اصلی
long wind
طاقت زیاد دویدن
circuit clout
یک امتیاز با دویدن به پایگاه
circled
دویدن در مسیر منحنی
to start
شروع کردن به دویدن
circle
دویدن در مسیر منحنی
break in
درمیان صحبت کسی دویدن
arresting system runout
محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
to run for the bus
برای گرفتن اتوبوس دویدن
break-in
درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins
درمیان صحبت کسی دویدن
to run a race
در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
departure end
انتهای محوطه دویدن هواپیما
false start
دویدن قبل ازصدای تپانچه
road work
دویدن جادهای در تمرین بوکس
roll out
دویدن هواپیما روی باند
false starts
دویدن قبل ازصدای تپانچه
ground game
روش استفاده از مانور دویدن
to take a run-up
با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
to overrun oneself
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
thresholds
نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold
نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshholds
نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
rompy
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
drag bunt
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
curled
پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curls
پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
curl
پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
quarterback sneak
حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
rompish
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
triple threat
بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
to ran a person hard
کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
slanted
بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
slants
بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
leg bye
امتیاز با دویدن در نتیجه خوردن توپ به بدن توپزن ومنحرف شدن ان
slant
بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
square in
پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
breaks
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
scrambling
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
glide
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
abrupt
ناگهانی
precipitates
ناگهانی
precipitating
ناگهانی
all at once
<idiom>
ناگهانی
snap
ناگهانی
on the spur of the moment
<idiom>
ناگهانی
sudden
ناگهانی
precipitate
ناگهانی
snapping
ناگهانی
snaps
ناگهانی
precipitated
ناگهانی
snapped
ناگهانی
strikes
تک ناگهانی
spontaneity
ناگهانی
instantaneous
ناگهانی
surprise attack
تک ناگهانی
strike
تک ناگهانی
hit-and-run
<idiom>
تاثیر ناگهانی
all of a sudden
<idiom>
به طور ناگهانی
spurts
خروج ناگهانی
spurted
خروج ناگهانی
spurts
افزایش ناگهانی
crashed
ورشکستگی ناگهانی
crash
ورشکستگی ناگهانی
shoot up
<idiom>
ناگهانی بلندکردن
raids
حمله ناگهانی
raiding
حمله ناگهانی
raided
حمله ناگهانی
catastrophe
بلای ناگهانی
catastrophes
بلای ناگهانی
crashes
ورشکستگی ناگهانی
flicks
تکان ناگهانی
flicking
تکان ناگهانی
flicked
تکان ناگهانی
lunging
حمله ناگهانی
flick
تکان ناگهانی
shocks
هراس ناگهانی
shocked
هراس ناگهانی
shock
هراس ناگهانی
spurted
افزایش ناگهانی
crashingly
ورشکستگی ناگهانی
spurting
خروج ناگهانی
crashing
ورشکستگی ناگهانی
spurting
افزایش ناگهانی
sudden death
مرگ ناگهانی
sudden-death
مرگ ناگهانی
blow out
خروج ناگهانی
to bolt
ناگهانی جهیدن
twitch
تکان ناگهانی
break down
سقوط ناگهانی
twitch
انقباض ناگهانی
twitched
تکان ناگهانی
burst force
نیروی ناگهانی
twitched
انقباض ناگهانی
twitches
تکان ناگهانی
twitching
انقباض ناگهانی
twitches
انقباض ناگهانی
boomed
ترقی ناگهانی
booming
ترقی ناگهانی
suddenly
بطور ناگهانی
abruption
قطع ناگهانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com