English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
near leg pickup and turnover نوعی کنده رو
rear crotch and near arm نوعی کنده رو
Other Matches
fire bee نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
bittersweet نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
asses' ears نوعی گوشه [نوعی شاخه]
chumps کنده
stocked کنده
anvil stock کنده
blocs کنده
bloc کنده
chunk کنده
chump کنده
chunks کنده
stubs کنده
stubbing کنده
log کنده
block aead سر کنده
bilboes کنده
knockstone کنده
logs کنده
stub کنده
stubbed کنده
stock کنده
clogged : کنده
clog : کنده
dugout dewelling کنده
clogs : کنده
blocked کنده
timber کنده
pulled کنده
graven کنده
blocks کنده
block کنده
engraver کنده کار
block length درازای کنده
olympic lift کنده یک چاک
inside sarma انواع کنده رو
unstuck کنده شده
near leg and craddle کنده گوسفندانداز
blockette کنده کوچک
block size اندازه کنده
block mark نشان کنده
picked پوست کنده
leg lift and side roll کنده سرانبون
aboveboard پوست کنده
frankly رک وپوست کنده
plummer block کنده شفت
building blocks بنا کنده
plummer block کنده محور
engravers کنده کار
building blocks کنده ساخت
building block بنا کنده
building block کنده ساخت
logrolling کنده غلتانی
in intaglio بشکل کنده
peeled پوست کنده
grits جوپوست کنده
leg pickup کنده کشی
in plain english پوست کنده
husked پوست کنده
log کنده چوب
logs کنده چوب
stump کنده درخت
stumps کنده درخت
stumping کنده درخت
dugouts کنده شده
stumped کنده درخت
trunks کنده درخت
stumpy پر از کنده درخت
graving کنده کاری
deblock شکستن کنده
trunk کنده درخت
glyptics کنده کاری
hulled پوست کنده
ingraving کنده کاری
dugout کنده شده
entry block کنده مدخل
deblocking کنده شکنی
control block کنده کنترل
wooden anvil stock کنده چوب
carver کنده کار
ptisan گندم پوست کنده
cutting chisel اسکنه کنده کاری
talk turkey <idiom> رک و پوست کنده گفتن
loggets کنده کوچک دیرک
loggats کنده کوچک دیرک
carve کنده کاری کردن
carved کنده کاری کردن
carves کنده کاری کردن
stubby پراز کنده درخت
shelled almond بادام پوست کنده
make no bones about something <idiom> رک و پوست کنده گفتن
logged از کنده پاک شده
chalcogrophy کنده کاری روی مس
trunk الوار کنده چوب
blocks کنده مانع ورادع
blocked کنده مانع ورادع
dug in سنگر کنده شده
block کنده مانع ورادع
flump تلوتلوخوردن کنده زدن
trunks الوار کنده چوب
quarried ازکان کنده شده
carvings کنده کاری کردن
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
chalcographer کنده کاری روی مس
plains ساده پوست کنده
I had a very hard time ot it. دراینکار پوستم کنده شد
groats گندم یاجوپوست کنده
intagliated کنده کاری شده
break ground لنگر از زمین کنده شد
plain ساده پوست کنده
Bluntly. Without mincing words. صاف وپوست کنده
plainer ساده پوست کنده
plainest ساده پوست کنده
record blocking کنده یی کردن مدارک
rock hewn از کوه کنده شده
stew in one's own juice <idiom> افتادن درچاهی که خود کنده
ditches ابرو کنار راه کنده
she is a peach هلوی پوست کنده است
point takedown with inside standing leg زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
ivory carving کنده کاری روی عاج
aweigh لنگر اززمین کنده شده
anchor's aweight لنگر از زمین کنده شده
it peels better بهتر پوست ان کنده میشود
as fresh as a rose <idiom> مثل هلوی پوست کنده
ditched ابرو کنار راه کنده
ditch ابرو کنار راه کنده
man-to-man <idiom> مستقیم یارک وپوست کنده
ivory carving کنده کاری روی عاج
sidero graphy کنده کاری روی پولاد
The handle of the bucket has come off. دسته سطل کنده شده
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
zincograph روی کنده کاری شده
near leg pickup and leg block زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
To give it straight from the shoulder. مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
groat بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
sawlog کنده درخت مناسب اره کردن
My buttons mave come off. تکمه های لباسم کنده شده
plainspoken صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
router ابزار کنده کاری لیسه نجاری
hominy grits ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
departure end نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
glyptics کنده کاری در روی سنگهای گران بها
saw yer درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
divot چمن گلف کنده شده با ضربه چوب
These oranges peel easily. این پرتقالها پوستشان زود کنده می شود
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
hominy ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
log :کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
a corduroy road جاده باتلاقی [که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
dumb well چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
logs :کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
driven well چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
frumenty گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
yule log کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
log گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
ablate کنده شدن و از بین رفتن موادسطحی یک جسم در اثر تبخیرو گداز و غیره
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
logs گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
fishbone mine سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
backlog کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlogs کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
lithoglyptics کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
abated [سطح سنگ تراشیده شده یا کنده شده]
over break خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
engraves کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engrave کنده کاری کردن در حکاکی کردن
angle-leaf [یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
generic نوعی
typical نوعی
fellow feeling حس هم نوعی
a kind [of] نوعی [از]
some kind [of] یک نوعی [از]
tip نوعی اسکی
cowry نوعی کس گربه
charade نوعی بازی
goldeneye نوعی مرغابی
copal نوعی رزین
tipping نوعی اسکی
cotype نوعی فرعی
greyhound نوعی تازی
greyhounds نوعی تازی
camphor oil نوعی روغن
cane brake نوعی ازعلف
catatonia نوعی جنون
goggle eye نوعی ماهی
clove hitch نوعی گره
cole نوعی کلم
cocker spaniel نوعی سگ پاکوتاه
bills نوعی شمشیرپهن
bill نوعی شمشیرپهن
rutabaga نوعی کلم
saint bernard نوعی سگ بزرگ
cowries نوعی کس گربه
cowrie نوعی کس گربه
crowfoot نوعی شمعدانی
fireweed نوعی کاهو
mixers نوعی خط دفاعی
mixer نوعی خط دفاعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com