Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
parthian glance
نگاه هنگام جدایی
Other Matches
parting injuncyions
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
eye service
خدمتی که فقط هنگام موافبت خوب انجام داده میشود نگاه عاشقانه
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
divorced
جدایی
disconnectedness
جدایی
divorce
جدایی
disconnexion
جدایی
separations
جدایی
seperation
جدایی
divorcing
جدایی
gulfs
جدایی
isolation
جدایی
dislocation
جدایی
schismatism
جدایی
gulf
جدایی
breakdown
جدایی
breakaway
جدایی
divorces
جدایی
disunion
جدایی
disseverance
جدایی
dissociation
جدایی
seclusion
جدایی
sequester
جدایی
discreteness
جدایی
disjunction
جدایی
divorcement
جدایی
breakdowns
جدایی
separation
جدایی
segregation
جدایی
to cut the painter
جدایی انداختن
schisms
جدایی شقاق
ruptures
سکستگی جدایی
rupturing
سکستگی جدایی
rupture
سکستگی جدایی
integral
جدایی ناپذیر
abscission
جدایی دریدگی
separative
حاکی از جدایی
filled with water
دال بر جدایی
detribalization
جدایی از قبیله
desegregation
جدایی زدایی
separation anxiety
اضطراب جدایی
to break company
جدایی کردن
separate
جدایی تفکیک
separated
جدایی تفکیک
separates
جدایی تفکیک
severance
جدایی مجزایی
detachable
جدایی پذیر
schism
جدایی شقاق
segregationist
جدایی گرای
seperation point
نقطه جدایی
schismatism
ایجاد جدایی تفرقه
judicial separaion
جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
That is a separate question.
این یک موضوع جدایی است.
glance
نگاه نگاه مختصر
glanced
نگاه نگاه مختصر
glances
نگاه نگاه مختصر
impartible
جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
segregative
طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
segregationist
طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
discrimination
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
ab
پیشوند لاتین بمعنی >دوراز< و>از< و >جدایی < و >غیر<مانند ABuse و ABaxial
apartheid
نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
secession
تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
seasons
هنگام
night tide
هنگام شب
night season
هنگام شب
nighttide
شب هنگام
moment
هنگام
termed
هنگام
term
هنگام
at nightfall
شب هنگام
at night
شب هنگام
moments
هنگام
seasoned
هنگام
night season
شب هنگام
at dark
هنگام شب
oestrum
هنگام
gamut
هنگام
timed
هنگام
times
هنگام
during
هنگام
time
هنگام
terming
هنگام
season
هنگام
nightfall
شب هنگام
night-time
هنگام شب
night time
هنگام شب
at the same moment
در آن هنگام
compile time
هنگام همگردانی
meal time
هنگام غذاخوری
updates
به هنگام دراوردن
in
درفرف هنگام
in-
درفرف هنگام
on arrival
هنگام ورود
when entering
هنگام ورود
update
به هنگام دراوردن
execution time
هنگام اجرا
updated
به هنگام دراوردن
hard times
هنگام تنگدستی
here's to you
هنگام نوشیدن
hexachord
هنگام شش بردهای
playtime
هنگام بازی
in case of emergency
هنگام اضطرار
inprocess
هنگام کار
dusk
هنگام غروب
daytide
هنگام روز
translate time
هنگام ترجمه
summertime
هنگام تابستان
teatime
هنگام چای
at one's leisure
هنگام فراغت
to die in harness
هنگام کار
wintertime
هنگام زمستان
on occasion
هنگام لزوم
on seeing him
هنگام دیدن او
at noon
هنگام فهر
binding time
هنگام انقیاد
spring time
هنگام بهار
daytime
هنگام روز
at mess
هنگام خوردن
therewith
دران هنگام بدانوسیله
when it came to a push
چون هنگام کوشش
hard-bitten
سخت هنگام جنگ
dewfall
هنگام ریزش شبنم
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
to brush over
هنگام عبورپوز زدن
landing weight
وزن با هنگام تخلیه
then
انگاه دران هنگام
ortive
وابسته به هنگام طلوع
nights
شب هنگام برنامه شبانه
nooning
هنگام فهر ناهار
d. wish
خواهش هنگام مردن
cash on delivery
پرداخت هنگام تحویل
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
in the case of traffic jam
[congestion]
هنگام راهبندان سنگین
chevy
فریاد هنگام شکار
night
شب هنگام برنامه شبانه
it puckered up in sewing
هنگام دوختن جمع شد
batfowl
هنگام شب مرغ را شکارکردن
invigilating
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
chantey
سرود ملوانان هنگام کار
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
chanty
سرود ملوانان هنگام کار
invigilates
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilate
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
harvests
هنگام درو وقت خرمن
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
demand report
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
harvested
هنگام درو وقت خرمن
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
harvest
هنگام درو وقت خرمن
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilation
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
I cut my face shaving.
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
invigilated
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
landed weight
وزن کالا هنگام تخلیه
harvest festivals
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
milter
ماهی نر هنگام تخم ریزی
harvest festival
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
natural form
وضع بدن هنگام تیراندازی
smacks
ضربه محکم در هنگام ابشار
smacked
ضربه محکم در هنگام ابشار
smack
ضربه محکم در هنگام ابشار
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
strikers
توپ زن هنگام دفاع از میله
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
striker
توپ زن هنگام دفاع از میله
To leave someone in the lurch .
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
ondise
پشت گوی بودن هنگام پاس
the room was not lived in
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
Payment on delivery of goods.
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
everything is good in its season
<proverb>
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
passing bell
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
to give the tone
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
To be caught red - handed.
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
alluvial deposit
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
To breathe ones last .
نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
set up
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
backing plate
صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
jettison of cargo
محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
print
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
prints
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
grunter
خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com