English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (23 milliseconds)
English Persian
guard نگهبانی دادن
guarding نگهبانی دادن
guards نگهبانی دادن
watch نگهبانی دادن
watched نگهبانی دادن
watches نگهبانی دادن
watching نگهبانی دادن
stand guard نگهبانی دادن
Search result with all words
sentinel دیده ور نگهبانی نگهبانی دادن
sentinels دیده ور نگهبانی نگهبانی دادن
watchdog نگهبانی دادن نگهبان بودن
watchdogs نگهبانی دادن نگهبان بودن
scout پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scouted پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scouts پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
out post پاسدار پست نگهبانی پاسداری دادن پاسدار صحرایی
Other Matches
duty roster دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
wardenship نگهبانی
protectorship نگهبانی
tricking نگهبانی
trick نگهبانی
tricked نگهبانی
out post نگهبانی
watch نگهبانی
watches نگهبانی
watched نگهبانی
watching نگهبانی
first watch نگهبانی شامگاه
escorted نگهبانی کردن
radar quardship نگهبانی رادار
trick نوبت نگهبانی
relieves تعویض نگهبانی
escorts نگهبانی کردن
to stand sentinel نگهبانی کردن
escorting نگهبانی کردن
sentries قراول نگهبانی
escort نگهبانی کردن
first dog watch نگهبانی اول
set the watch تنظیم نگهبانی
duty roster لوحه نگهبانی
chaperon نگهبانی کردن
chaperone نگهبانی کردن
chaperones نگهبانی کردن
sentry قراول نگهبانی
tricked نوبت نگهبانی
relieving تعویض نگهبانی
chaperons نگهبانی کردن
second dog watch نگهبانی دوم
to nount guard به نگهبانی رفتن
relieve تعویض نگهبانی
watching پاس نگهبانی
orderly officen افسر نگهبانی
cavalier سکوی نگهبانی
sentry boxes اتاقک نگهبانی
sentry box اتاقک نگهبانی
watchtowers برج نگهبانی
middle watch نگهبانی نیمه شب
watchtower برج نگهبانی
watches پاس نگهبانی
on sentry مامور نگهبانی
watched پاس نگهبانی
sentinel نگهبانی کردن
rosters صورت نگهبانی
tricking نوبت نگهبانی
sentinels نگهبانی کردن
roster صورت نگهبانی
watch پاس نگهبانی
off duty خارج از نگهبانی
off duty مرخصی راحتی نگهبانی
main guard پست نگهبانی اصلی
watch bill لوحه نگهبانی ناو
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
port watch پست نگهبانی بندر
first dogwatch نوبت نگهبانی عصر
duty ماموریت خدمت نگهبانی
look out نگهبانی کردن موافب بودن
tricking مدت زمان پست نگهبانی
tricked مدت زمان پست نگهبانی
fixed post system سیستم پستهای نگهبانی ثابت
trick مدت زمان پست نگهبانی
relief مرخصی تعویض نگهبانی عوارض زمین
sentry box سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
sentry boxes سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
point duty نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
sentry go فرمان نگهبانی را عوض کنیدنگهبانان عوض کنید
rota صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
rotas صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
listening watch پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
anchor watch گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
guards محافظت کردن نگهبانی کردن
guarding محافظت کردن نگهبانی کردن
guard محافظت کردن نگهبانی کردن
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
promote ترفیع دادن ترویج دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
slash چاک دادن شکاف دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
to set forth شرح دادن بیرون دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com