English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
the electromagnetic force نیروی الکترومغناطیسی
Other Matches
electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی پرتوهای الکترومغناطیسی
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
electromagnetic vibration ضربه گر الکترومغناطیسی
electromagnetic repulsion دافعه الکترومغناطیسی
electromagnetic tran تله الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum طیف الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic system دستگاه الکترومغناطیسی
electromagnetic units واحدهای الکترومغناطیسی
electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی
electromagnetic cutout فیوز الکترومغناطیسی
emus واحدهای الکترومغناطیسی
relays یچ کنترل الکترومغناطیسی
induction load speaker بلندگوی الکترومغناطیسی
emu واحدهای الکترومغناطیسی
solenoid controlled valve سوپاپ الکترومغناطیسی
electromagnetic field میدان الکترومغناطیسی
electromegnetic energy انرژی الکترومغناطیسی
electromagnetic relay رله الکترومغناطیسی
electromagnetic radiation تابش الکترومغناطیسی
electromagnetic delay line خط تاخیر الکترومغناطیسی
electromagnetic deflection خمش الکترومغناطیسی
electromagnetic coupling تزویج الکترومغناطیسی
magnetic deflection خمش الکترومغناطیسی
relay یچ کنترل الکترومغناطیسی
electromagnetic attraction جاذبه الکترومغناطیسی
relayed یچ کنترل الکترومغناطیسی
electomagnetic theory نظریه الکترومغناطیسی
electrons ذره الکترومغناطیسی
electron ذره الکترومغناطیسی
electromagnetic flux شاره الکترومغناطیسی
electromagnetic lens عدسی الکترومغناطیسی
electromagnetic wave موج الکترومغناطیسی
electromagnetic induction القای الکترومغناطیسی
magnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
electromagnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
maxwell theory og light نظریه الکترومغناطیسی نورماکسول
polarized electromagnetic radiation تابش الکترومغناطیسی قطبیده
electromagnetic log سرعت یاب الکترومغناطیسی
density of the total electromagnetic ene چگالی انرژی الکترومغناطیسی
electromagnetic interference مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
electromagnetic intrusion نفوذ الکترومغناطیسی در مداررادارهای دشمن
microwave موج خیلی کوچک الکترومغناطیسی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
instrument for electromagnetic screening دستگاه اندازه گیری با حفاظ الکترومغناطیسی
rf وسیله الکترومغناطیسی با فرکانس بین کیلوهرتز و مگا هرتز
induce اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
inducing اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induced اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
loudspeaker وسیله الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به صوتی تبدیل میکند
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
induce 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
radio frequency قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
induces 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
inducing 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
magnetic قطعه الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به میدان مغناطیسی تبدیل میکند
ferrite core ماده مغناطیسی کوچک که بار الکترومغناطیسی را نگه می دارد در هسته حافظه
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
interference اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
electronic میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
modulation سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
ferret هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
ferrets هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
Faraday cage صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
electromagnetic compatability قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
attached strength استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
jet نیروی جت
total force نیروی کل
jetting نیروی جت
jets نیروی جت
jet propulsion نیروی جت
jetted نیروی جت
tide rising force نیروی کشنداور
yogurts نیروی ذخیره
yoghurts نیروی ذخیره
thews نیروی عضلانی
to gauge wind نیروی بادراسنجیدن
cathexis نیروی عاطفی
tonicity نیروی ارتجاعی
yoghurt نیروی ذخیره
reserve force نیروی احتیاط
yoghourts نیروی ذخیره
repulsion force نیروی دافعه
tractive power نیروی کشش
resistive force نیروی مقاوم
torsional force نیروی پیچشی
coulombic force نیروی کولنی
purchase element نیروی منتجه
coriolis force نیروی کوریولیس
contractile force نیروی انقباضی
conservation force نیروی باقی
concurrent force نیروی همرس
coulomb force نیروی کولنی
radiant energy نیروی موجی
compressive force نیروی تراکمی
cohesive force نیروی چسبندگی
cohesive force نیروی همچسبی
cohesive force نیروی همدوسی
pulling power نیروی کشش
the sabre نیروی نظامی
army of occupation نیروی اشغالگر
soldiery نیروی نظامی
attraction force نیروی جاذبه
attraction force نیروی ربایش
attractive force نیروی جاذبه
specified command نیروی اختصاصی
auxiliary forces نیروی کمکی
retentivity نیروی حفظ
retentiveness نیروی نگاهداری
retentive power or memory نیروی ضبط
rotor force نیروی روتور
atomic energy نیروی اتمی
seed stock نیروی ذخیره
service component نیروی مسلح
security force نیروی تامینی
screening force نیروی پوشاننده
shear load نیروی برشی
labor نیروی کارگری
screening force نیروی پوششی
assault force نیروی هجومی
shearing force نیروی برشی
assault force نیروی هجوم
restoring force نیروی بازگرداننده
blocking force نیروی سد کننده
albedo نیروی بازتابش
striking force نیروی ضربتی
striking force نیروی یورش
tensile force نیروی کششی
the enemy نیروی دشمن
advance force نیروی پیشروی
adhesiveness نیروی چسبندگی
adhesive stress نیروی چسبندگی
adhesive force نیروی چسبنده
adhesive force نیروی چسبندگی
vital energy نیروی زندگی
capillarity نیروی موئینهای
amphibious force نیروی اب خاکی
body force نیروی حجمی
brake horsepower نیروی ترمز
strike force نیروی ضربتی
brake pressure نیروی ترمز
buoyant force نیروی شناورسازی
burst force نیروی انفجاری
burst force نیروی ناگهانی
sediment dislodging force نیروی کشش
by military force با نیروی نظامی
the power of imagination نیروی پندار
counterpoise نیروی مقاوم
ground forces نیروی زمینی
impact force نیروی برخورد
net force نیروی برایند
impulsive force نیروی ضربهای
naval forces نیروی دریایی
inertia force نیروی اینرسی
inertial force نیروی لختی
inertial force نیروی ماند
internal force نیروی داخلی
impact force نیروی ضربهای
net force نیروی خالص
resutant نیروی برایند
normal force نیروی عمودی
nonaxial force نیروی غیرمحوری
he acted from impluse نیروی ناگهانی یا
hoisting power نیروی صعودی
holding force نیروی بازدارنده
resutant force نیروی خالص
hydro نیروی محرکه اب
resutant force نیروی برایند
hydroelectric power نیروی برقابی
resutant نیروی خالص
internal force نیروی درونی
man power نیروی انسانی
man power نیروی مردانه
mailed fist نیروی مسلح
lifting power نیروی بالابری
lifting power نیروی خیزش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com