Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
dynamic
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Other Matches
internal furnace
کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
internal force
نیروی درونی
dynamically
نیروی درونی
dynamic
نیروی درونی
internal torque
گشتاور نیروی درونی
psychogenesis
پیدایش نیروی درونی
innermost
درونی
intrinsic
درونی
inmost
درونی
endogenous
درونی
inward
درونی
intestine
درونی
in
:درونی
in
درونی
in-
:درونی
in-
درونی
inside
درونی
insides
درونی
tumble home
خم درونی
indoor
درونی
intestines
درونی
subjective
درونی
internal
درونی
interior
درونی
inner
درونی
civil
درونی
interiors
درونی
infelt
درونی
internal friction
اصطکاک درونی
internal work
کار درونی
internal vibrator
لرزاننده درونی
internal conversion
تبدیل درونی
internal temperature
دمای درونی
internal energy
انرژی درونی
internal font
فونت درونی
pore pressure
فشار درونی
aula
حیاط درونی
internal phase
فاز درونی
internal pressure
فشار درونی
internal reflection
انعکاس درونی
loggia
ایوان درونی
internal secretion
ترشح درونی
internal friction
سایش درونی
archivolt
قوس درونی
internality
درونی بودن
pectorals
صدری درونی
internalised
درونی کردن
internalises
درونی کردن
internalising
درونی کردن
internalize
درونی کردن
internalized
درونی کردن
internalizes
درونی کردن
internalizing
درونی کردن
interior
درونی درون
innate
درونی چسبنده
interpolations
براورد درونی
interpolation
براورد درونی
interiors
درونی درون
subjectivity
درونی بودن
the inner layer
لایه درونی
intrados
قوس درونی
intrados springing line
پاطاق درونی
spring of intrados
پاطاق درونی
springing of soffit
پاطاق درونی
in-fighting
کشمکش درونی
intrinsic motivation
انگیزش درونی
esoteric
رمزی درونی
indoor
درونی داخلی
pectoral
صدری درونی
internalization
درونی ساختن
the inner layer
چینه درونی
intrinsic approach
رهیافت درونی
internal consistency
هماهنگی درونی
inflow
ریزش درونی
interoceptor
گیرنده درونی
entophyte
انگل درونی
inner speech
گفتار درونی
endoderm
پرده درونی
inner shell electron
الکترون درونی
endocardium
پرده درونی دل
inner loop
حلقه درونی
inmost thoughts
اندیشههای درونی
logarithmic viscosity number
گرانروی درونی
indravgnt
جریان درونی
ductless gland
غده درونی
inherent viscosity
گرانروی درونی
ingrowth
رویش درونی
cooptation
انتخاب درونی
endogenous event
رویداد درونی
interflow
جریان اب درونی
interior affairs
کارهای درونی
bal badak
تیغ درونی پا
interiority
درونی بودن
endophasia
تکلم درونی
internal inhibition
بازداری درونی
internal command
فرمان درونی
enteroceptor
گیرنده درونی
intercorrelation
وابستگی درونی
scarp
دیوار درونی خندق
internal resisting moment
لنگر مقاوم درونی
inwarness
بطون درونی بودن
internal sort
مرتب کردن درونی
endospore
غشاء درونی تخم
mesophyll
بافت درونی برگ
endometritis
اماس درونی زهدان
endo arterities
اماس درونی شریان
thermionic arc
قوس گرمیونایی درونی
internalization
درونی یا باطنی کردن
endometrium
پرده درونی زهدان
midland
بین الارضین درونی
endocrane
سطح درونی جمجمه
autotelic
دارای قصد درونی
endocarp
حلقه درونی میوه
Internal energy
انرژی درونی
[فیزیک]
enostosis
اماس درونی استخوان
endocarditis
اماس غشاء درونی دل
dynamic pressure
فشار محرکه درونی
internist
متخصص داروهای درونی
inner work function
انرژی خروج درونی
inherent
[in]
<adj.>
درونی
[ماندگار]
[ذاتی]
inside berm
سکوی شیببر درونی
internal hard disk
دیسک سخت درونی
endosporium
غشاء درونی تخم
sacrp
دیوار درونی خندق
internal consistency coefficient
ضریب همسانی درونی
internal evidence
مدارک یاگواه درونی
internal ophthalmia
اماس درونی تخم چشم
internal modem
تلفیق و تفکیک کننده درونی
extruded corner
[پیش آمدگی گوشه درونی]
escarp
سرازیری درونی خندق یاخاکریز
internal friction
مالش درونی سایش داخلی
insides
نزدیک به مرکز بخش درونی
endocardial
وابسته به پرده درونی دلhypoblast
inside
نزدیک به مرکز بخش درونی
interoceptive
وابسته به انگیزش وتحریک درونی
endoskeleton
استخوان بندی درونی حیوان
endosarc
قسمت درونی سفیده سلول
auscultator
گوش کننده صداهای درونی بدن
to protect home industry
صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
field glass
عدسی درونی دوربین یاذره بین
entoptics
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
intramural
واقع در این سوی دیوارها درونی
integrated
مودمی که بخش درونی سیستم باشد
locks
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
lock
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
intima
درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
gutter
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
smoke consumer
اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
gutters
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
proprioceptive
تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
psychogenesis
ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
epicanthus
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
Marxists
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
metallography
شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
cpu
ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
incretion
ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
internal shield
زره درونی زره داخلی
cortin
ماده فعاله قشر غده فوق کلیه
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
activation
فعالیت
activeness
فعالیت
acting
فعالیت
activities
فعالیت
activity
فعالیت
stirred
فعالیت
actuality
فعالیت
stirrings
فعالیت
stirs
فعالیت
stir
فعالیت
functioned
فعالیت
functions
فعالیت
exercise
فعالیت
exercised
فعالیت
exercises
فعالیت
function
فعالیت
operating level
سطح فعالیت
operational environment
محیط فعالیت
optical activity
فعالیت نوری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com