English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
viscous force نیرو در واحد جرم یا حجم ناشی ار برش مماسی درسیال
Other Matches
newton واحد نیرو دردستگاه .S.K.
newton واحد نیرو در سیستم متریک
horsepower واحد نیرو معادل 647 وات
sthene واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
unity of possession تصرفات مشاعی چند تن در یک ملک واحد تصرفات فرد واحددر دو مال مختلف که ناشی از عناوین مختلفه باشد
burbling جریانهای گردابی و اشفته درسیال
burbles جریانهای گردابی و اشفته درسیال
burbled جریانهای گردابی و اشفته درسیال
burble جریانهای گردابی و اشفته درسیال
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
tangential مماسی
tangentially مماسی
service peculiar امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
tangential stress تنش مماسی
tangential stress خستگی مماسی
tangential component مولفه مماسی
hoop stress تنش مماسی
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tangential deformation تغییر شکل مماسی
strength under tangential loading مقاومت دربرابر عاملهای مماسی
tangent modules theory تئوری ضریب ارتجاعی مماسی
deformation due to tangential force تغییر شکل مربوط به عامل مماسی
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
powering واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
knot نات [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
morpheme واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
cpu واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
vortex tube وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
functional unit واحد در حال کار واحد تابعی
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
guts نیرو
zip نیرو
strength نیرو
leverage نیرو
gutting نیرو
gut نیرو
strengths نیرو
energy نیرو
materials نیرو
powers نیرو
powering نیرو
material نیرو
power نیرو
blood نیرو
load نیرو
thrusting نیرو
thrusts نیرو
powered نیرو
tuck نیرو
energies نیرو
tucks نیرو
tonus نیرو
thrust نیرو
loads نیرو
vigour نیرو
pep نیرو
troop carrier نیرو بر
zipped نیرو
zipping نیرو
zips نیرو
tucking نیرو
sinewless بی نیرو
vim نیرو
line of force خط نیرو
forces نیرو
life blood نیرو
letter of attorney نیرو
high-powered پر نیرو
vigor نیرو
force نیرو
vis نیرو
puissance نیرو
fibreless بی نیرو
sapless بی نیرو
equipotential هم نیرو
equipollent هم نیرو
PR نیرو
forcing نیرو
Due to ناشی از
resultant ناشی
gauche ناشی کج
ill- ناشی
maladroit ناشی
ill ناشی
ills ناشی
on account of somebody [something] ناشی از
emergent ناشی
muffs ناشی
muffed ناشی
muff ناشی
muffing ناشی
skilless ناشی
dilettantes ناشی
mala filde ناشی
amateurish ناشی
descended ناشی
due ناشی از
result ناشی
resulting ناشی
even tual ناشی
skill less ناشی
dilettante ناشی
therefrom ناشی از ان
resulted ناشی
dilettanti ناشی
dynamometer نیرو سنج
bandeung ryouic نیرو- واکنش
energy production تولید نیرو
entireforce کلیه نیرو
pound force پوند نیرو
field of force میدان نیرو
force constant ثابت نیرو
on one's/its last legs <idiom> نیرو وسودمندی
force field میدان نیرو
resultant of force برایند نیرو
torque گشتاور نیرو
generations تولید نیرو
generation تولید نیرو
coupled جفت نیرو
coupled زوج نیرو
couples جفت نیرو
couples زوج نیرو
invigorating نیرو بخش
afforce نیرو دادن
army نیرو زمینی
application of a force کاربرد نیرو
application of a force فرود نیرو
forcing بردار نیرو
armies نیرو زمینی
forces بردار نیرو
nervine نیرو بخش پی
life force زیست نیرو
lines of force خطوط نیرو
load factor ضریب نیرو
load spread انتشار نیرو
mecanical advantage نیرو دهی
mechanical disadvantage نیرو گیری
prosternation تحلیل نیرو
force بردار نیرو
moment of force گشتاور نیرو
order of battle ترتیب نیرو
juice up نیرو و جان به
powerlessly با نداشتن نیرو
generating plant پست نیرو
superpowers ابر نیرو
ground state کمترین نیرو
heam yoei vooly نظریه نیرو
instinct with force نیرو یافته
invigorate نیرو دادن
power down قطع نیرو
power mains شبکه نیرو
world power جهان نیرو
power system شبکه نیرو
moment of a force گشتاور یک نیرو
powering قدرت نیرو
refreshment نیرو بخشی
tuck نیرو روحیه
tucking نیرو روحیه
powering توان نیرو
superpower ابر نیرو
breaths نیرو جان
breath نیرو جان
tucks نیرو روحیه
super power ابر نیرو
couple جفت نیرو
weakens کم نیرو شدن
incapacitate بی نیرو ساختن
refreshments نیرو بخشی
emphasised نیرو دادن به
emphasises نیرو دادن به
powered قدرت نیرو
powers توان نیرو
powered توان نیرو
powers قدرت نیرو
might نیرو انرژی
power قدرت نیرو
power توان نیرو
ti lift one's head نیرو گرفتن
emphasizing نیرو دادن به
emphasizes نیرو دادن به
emphasized نیرو دادن به
emphasize نیرو دادن به
emphasising نیرو دادن به
incapacitated بی نیرو ساختن
incapacitates بی نیرو ساختن
incapacitating بی نیرو ساختن
impoverishes بی نیرو کردن
impoverishing بی نیرو کردن
weakened کم نیرو شدن
mechanics نیرو برد
weaken کم نیرو شدن
energizing نیرو بخشیدن
energizes نیرو بخشیدن
energised نیرو بخشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com