Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
viscous force
نیرو در واحد جرم یا حجم ناشی ار برش مماسی درسیال
Other Matches
newton
واحد نیرو دردستگاه .S.K.
newton
واحد نیرو در سیستم متریک
horsepower
واحد نیرو معادل 647 وات
sthene
واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
unity of possession
تصرفات مشاعی چند تن در یک ملک واحد تصرفات فرد واحددر دو مال مختلف که ناشی از عناوین مختلفه باشد
burbling
جریانهای گردابی و اشفته درسیال
burbles
جریانهای گردابی و اشفته درسیال
burbled
جریانهای گردابی و اشفته درسیال
burble
جریانهای گردابی و اشفته درسیال
absolute system of units
سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
tangential
مماسی
tangentially
مماسی
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
tangential stress
تنش مماسی
tangential stress
خستگی مماسی
tangential component
مولفه مماسی
hoop stress
تنش مماسی
tortious liability
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tangential deformation
تغییر شکل مماسی
strength under tangential loading
مقاومت دربرابر عاملهای مماسی
tangent modules theory
تئوری ضریب ارتجاعی مماسی
deformation due to tangential force
تغییر شکل مربوط به عامل مماسی
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
powering
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
knot
نات
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
morpheme
واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
cpu
واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
vortex tube
وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
functional unit
واحد در حال کار واحد تابعی
knot
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
guts
نیرو
zip
نیرو
strength
نیرو
leverage
نیرو
gutting
نیرو
gut
نیرو
strengths
نیرو
energy
نیرو
materials
نیرو
powers
نیرو
powering
نیرو
material
نیرو
power
نیرو
blood
نیرو
load
نیرو
thrusting
نیرو
thrusts
نیرو
powered
نیرو
tuck
نیرو
energies
نیرو
tucks
نیرو
tonus
نیرو
thrust
نیرو
loads
نیرو
vigour
نیرو
pep
نیرو
troop carrier
نیرو بر
zipped
نیرو
zipping
نیرو
zips
نیرو
tucking
نیرو
sinewless
بی نیرو
vim
نیرو
line of force
خط نیرو
forces
نیرو
life blood
نیرو
letter of attorney
نیرو
high-powered
پر نیرو
vigor
نیرو
force
نیرو
vis
نیرو
puissance
نیرو
fibreless
بی نیرو
sapless
بی نیرو
equipotential
هم نیرو
equipollent
هم نیرو
PR
نیرو
forcing
نیرو
Due to
ناشی از
resultant
ناشی
gauche
ناشی کج
ill-
ناشی
maladroit
ناشی
ill
ناشی
ills
ناشی
on account of somebody
[something]
ناشی از
emergent
ناشی
muffs
ناشی
muffed
ناشی
muff
ناشی
muffing
ناشی
skilless
ناشی
dilettantes
ناشی
mala filde
ناشی
amateurish
ناشی
descended
ناشی
due
ناشی از
result
ناشی
resulting
ناشی
even tual
ناشی
skill less
ناشی
dilettante
ناشی
therefrom
ناشی از ان
resulted
ناشی
dilettanti
ناشی
dynamometer
نیرو سنج
bandeung ryouic
نیرو- واکنش
energy production
تولید نیرو
entireforce
کلیه نیرو
pound force
پوند نیرو
field of force
میدان نیرو
force constant
ثابت نیرو
on one's/its last legs
<idiom>
نیرو وسودمندی
force field
میدان نیرو
resultant of force
برایند نیرو
torque
گشتاور نیرو
generations
تولید نیرو
generation
تولید نیرو
coupled
جفت نیرو
coupled
زوج نیرو
couples
جفت نیرو
couples
زوج نیرو
invigorating
نیرو بخش
afforce
نیرو دادن
army
نیرو زمینی
application of a force
کاربرد نیرو
application of a force
فرود نیرو
forcing
بردار نیرو
armies
نیرو زمینی
forces
بردار نیرو
nervine
نیرو بخش پی
life force
زیست نیرو
lines of force
خطوط نیرو
load factor
ضریب نیرو
load spread
انتشار نیرو
mecanical advantage
نیرو دهی
mechanical disadvantage
نیرو گیری
prosternation
تحلیل نیرو
force
بردار نیرو
moment of force
گشتاور نیرو
order of battle
ترتیب نیرو
juice up
نیرو و جان به
powerlessly
با نداشتن نیرو
generating plant
پست نیرو
superpowers
ابر نیرو
ground state
کمترین نیرو
heam yoei vooly
نظریه نیرو
instinct with force
نیرو یافته
invigorate
نیرو دادن
power down
قطع نیرو
power mains
شبکه نیرو
world power
جهان نیرو
power system
شبکه نیرو
moment of a force
گشتاور یک نیرو
powering
قدرت نیرو
refreshment
نیرو بخشی
tuck
نیرو روحیه
tucking
نیرو روحیه
powering
توان نیرو
superpower
ابر نیرو
breaths
نیرو جان
breath
نیرو جان
tucks
نیرو روحیه
super power
ابر نیرو
couple
جفت نیرو
weakens
کم نیرو شدن
incapacitate
بی نیرو ساختن
refreshments
نیرو بخشی
emphasised
نیرو دادن به
emphasises
نیرو دادن به
powered
قدرت نیرو
powers
توان نیرو
powered
توان نیرو
powers
قدرت نیرو
might
نیرو انرژی
power
قدرت نیرو
power
توان نیرو
ti lift one's head
نیرو گرفتن
emphasizing
نیرو دادن به
emphasizes
نیرو دادن به
emphasized
نیرو دادن به
emphasize
نیرو دادن به
emphasising
نیرو دادن به
incapacitated
بی نیرو ساختن
incapacitates
بی نیرو ساختن
incapacitating
بی نیرو ساختن
impoverishes
بی نیرو کردن
impoverishing
بی نیرو کردن
weakened
کم نیرو شدن
mechanics
نیرو برد
weaken
کم نیرو شدن
energizing
نیرو بخشیدن
energizes
نیرو بخشیدن
energised
نیرو بخشیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com