Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
brawn
نیرو نیروی عضلانی
Other Matches
thews
نیروی عضلانی
muscles
نیروی عضلانی
muscle
نیروی عضلانی
muscle up
بالاکشیدن بکمک نیروی عضلانی ژیمناست
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
muscular
عضلانی
sarcous
عضلانی
muscled
عضلانی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
meathead
آدم عضلانی
muscleman
آدم عضلانی
beefcake
آدم عضلانی
musculature
نظام عضلانی
proprioceptor
گیرنده عضلانی
tethanus
گرفت عضلانی
myoneural
عضلانی وعصبی
myoclonus
گرفتگی عضلانی
myasthenia
ضعف عضلانی
muscularity
عضلانی بودن
muscular spindle
دوک عضلانی
muscular fatigue
خستگی عضلانی
muscular endurance
استقامت عضلانی
intramuscular
درون عضلانی
clonus
تشنج عضلانی
brawniness
عضلانی بودن
cramps
گرفتگی عضلانی
stiffness
کوفتگی عضلانی
cramp
گرفتگی عضلانی
muscular dystrophy
تحلیل عضلانی
asynergia
ناهماهنگی عضلانی
dystrophy
پلاسیدگی عضلانی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
hypertonicity
فزونی تونوس عضلانی
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
muscle tonus
کشیدگی طبیعی عضلانی
myokinetic test
ازمون جنبش عضلانی
moton
طرح عمل عضلانی
muscular dystrophy
تحلیل وفاسد عضلانی
fine miscle movement
حرکت فریف عضلانی
broken fibres
تار عضلانی پاره شده
paretic
دچار فلج ناقص یا عضلانی
dystonia
اختلال کشیدگی طبیعی عضلانی
fibrillation
انقباض بی نظم رشتههای عضلانی
paresis
فلج خفیف ضعف عضلانی
charley horse
کشیدگی یا گرفتگی عضلانی ران سوارکار
musculature
وضع وترتیب ماهیچه ها ساختمان عضلانی
neuromuscular
وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
psychomotor
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
fascicule
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fasciculus
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicle
دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
atony
فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
atonia
فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
atonicity
فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
tucks
نیرو
forces
نیرو
forcing
نیرو
life blood
نیرو
letter of attorney
نیرو
load
نیرو
loads
نیرو
leverage
نیرو
thrusts
نیرو
vigour
نیرو
fibreless
بی نیرو
pep
نیرو
equipotential
هم نیرو
equipollent
هم نیرو
tuck
نیرو
thrust
نیرو
thrusting
نیرو
line of force
خط نیرو
blood
نیرو
strengths
نیرو
material
نیرو
energy
نیرو
energies
نیرو
gut
نیرو
guts
نیرو
gutting
نیرو
strength
نیرو
tucking
نیرو
vis
نیرو
powered
نیرو
materials
نیرو
vim
نیرو
sapless
بی نیرو
vigor
نیرو
power
نیرو
troop carrier
نیرو بر
sinewless
بی نیرو
tonus
نیرو
powering
نیرو
high-powered
پر نیرو
zips
نیرو
force
نیرو
zip
نیرو
zipping
نیرو
zipped
نیرو
PR
نیرو
powers
نیرو
puissance
نیرو
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
field of force
میدان نیرو
generating plant
پست نیرو
couple
زوج نیرو
force field
میدان نیرو
force constant
ثابت نیرو
invigorating
نیرو بخش
weaken
کم نیرو شدن
weakened
کم نیرو شدن
weakening
کم نیرو شدن
weakens
کم نیرو شدن
powers
قدرت نیرو
coupled
جفت نیرو
couple
جفت نیرو
energizing
نیرو بخشیدن
energizes
نیرو بخشیدن
tuck
نیرو روحیه
instinct with force
نیرو یافته
tucking
نیرو روحیه
tucks
نیرو روحیه
heam yoei vooly
نظریه نیرو
ground state
کمترین نیرو
impoverish
بی نیرو کردن
impoverished
بی نیرو کردن
impoverishes
بی نیرو کردن
impoverishing
بی نیرو کردن
energised
نیرو بخشیدن
energises
نیرو بخشیدن
energising
نیرو بخشیدن
energize
نیرو بخشیدن
coupled
زوج نیرو
entireforce
کلیه نیرو
energy production
تولید نیرو
refreshments
نیرو بخشی
emphasises
نیرو دادن به
emphasising
نیرو دادن به
emphasize
نیرو دادن به
emphasized
نیرو دادن به
emphasizes
نیرو دادن به
emphasizing
نیرو دادن به
application of a force
کاربرد نیرو
power
قدرت نیرو
application of a force
فرود نیرو
bandeung ryouic
نیرو- واکنش
might
نیرو انرژی
refreshment
نیرو بخشی
powered
توان نیرو
breath
نیرو جان
breaths
نیرو جان
powers
توان نیرو
couples
جفت نیرو
superpower
ابر نیرو
superpowers
ابر نیرو
powering
قدرت نیرو
couples
زوج نیرو
powering
توان نیرو
powered
قدرت نیرو
dynamometer
نیرو سنج
afforce
نیرو دادن
power
توان نیرو
invigorate
نیرو دادن
nervine
نیرو بخش پی
emphasised
نیرو دادن به
torque
گشتاور نیرو
pound force
پوند نیرو
forces
بردار نیرو
incapacitating
بی نیرو ساختن
powerlessly
با نداشتن نیرو
incapacitates
بی نیرو ساختن
incapacitated
بی نیرو ساختن
mechanics
نیرو برد
resultant of force
برایند نیرو
army
نیرو زمینی
world power
جهان نیرو
order of battle
ترتیب نیرو
extends
باحداکثر نیرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com