English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (48 milliseconds)
English Persian
fix bayonets نیزه فنگ کردن
Other Matches
grains نیزه ماهی گیری که دارای چهارپنجه یابیشترباشد نیزه چنگالی
pole نیزه پرش با نیزه
When the water rise above ones head ,one fathom is. <proverb> آب که از سر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه .
poles نیزه پرش با نیزه
deathlon مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
lancer نیزه زن
lancing نیزه
harpoon نیزه
lances نیزه
lanced نیزه
speared نیزه
spearing نیزه
gavelock نیزه
spear نیزه
harpoons نیزه
javelin نیزه
pic نیزه
lance نیزه
darting نیزه
halberd نیزه
darted نیزه
dart نیزه
shafts نیزه
halbert نیزه
shaft نیزه
spears نیزه
butt shaft نیزه
spearheads نوک نیزه
javelin throw پرتاب نیزه
fix bayonets به نیزه فنگ نیزه فنگ
pole vaulter پرنده با نیزه
jaculator نیزه انداز
jaculator نیزه دار
spearing نیزه دار
jobs سوخمه سر نیزه
gaff نیزه چنگک
job سوخمه سر نیزه
lancing ضربت نیزه
lance ضربت نیزه
spearhead نوک نیزه
quarter staff نیزه چوبی
vaulter پرنده با نیزه
lances ضربت نیزه
spearheaded نوک نیزه
spears نیزه دار
styliform نیزه مانند
lanced ضربت نیزه
green bone نیزه ماهی
styloid شبیه نیزه
spontoon نیزه کوتاه
needle fish نیزه ماهی
sea needle نیزه ماهی
pole vaulting پرش با نیزه
speared نیزه دار
throwing the javelin پرتاب نیزه
sarissa نیزه مقدونی
vaults پرش با نیزه
vault پرش با نیزه
pole vault پرش با نیزه
pole vaults پرش با نیزه
pikestaff چوب نیزه
spearer نیزه دار
marlinspike نیزه ماهی
marlin نیزه ماهی
marlinespike نیزه ماهی
spearfisher ماهیگیر با نیزه
spear fisherman ماهیگیر با نیزه
barracuda نیزه ماهی
gar نیزه ماهی
pike نیزه زدن
sword bayonet سر نیزه دم دار
lancelet نیزه ماهی
javelineer نیزه دار
spearman نیزه انداز
gad نیزه سنان
spear نیزه دار
spiculum نوک نیزه
javelin thrower پرتابگر نیزه
spiculum نیزه کوچک
spearheading نوک نیزه
lancer نیزه دار
spearman نیزه دار
barracudas نیزه ماهی
demilance نیم نیزه
lancethrust زخم نیزه
jousted نیزه بازی سواره
jousts نیزه بازی سواره
jousting نیزه بازی سواره
piker سرباز نیزه دار
ox goad نیزه گاو رانی
joust نیزه بازی سواره
lancer تشر زن نیزه انداز
lanceolate نیزه مانند نیزهای
pkeman سرباز نیزه دار
spearfish ماهیگیری با پرتاب نیزه
throwing circle دایره پرتاب نیزه
uhlan سوار نیزه دار
javelin نیزه دستی سبک
spearfishing ماهیگیری با پرتاب نیزه
javelin زوبین پرتاب نیزه
pikestaff دسته چوبی نیزه
spear gun وسیله پرتاب نیزه ماهیگیری
jousted نیزه بازی از روی زین
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
joust نیزه بازی از روی زین
foin فرو بردن شمشیر یا نیزه
trident نیزه سه شاخه عصای سه دندانه
jousting نیزه بازی از روی زین
jousts نیزه بازی از روی زین
styliferous ستون دار نیزه مانند
tridentate نیزه سه شاخه عصای سه دندانه
gigs نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
gig نوعی کرجی پارویی یابادبانی نیزه
gig نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
jumping event مسابقه پرش با نیزه یاارتفاع یا طول
gigs نوعی کرجی پارویی یابادبانی نیزه
he ran the animal through ان جانور را با شمشیریا نیزه سوراخ کرد
banderillero عضو تیم کمکی گاوبازماموراستفاده از نیزه
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
hop step طرز گام برداشتن در پرتاب نیزه
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
throwing line نیمدایرهای که پرتابگر نیزه نباید از ان تجاوز کند
to tilt at the ring سر سواری حلقه اویزانی رابانوک نیزه برداشتن
leister نیزه خاردار مخصوص صیدماهی قزل الا
crossbars ضلع اریب مانع میله پرش با نیزه
picador عضو گروه گاوباز سوار نیزه دار
crossbar ضلع اریب مانع میله پرش با نیزه
pike نیزه دسته چوبی میخ نوک تیز
banderilla نیزه خاردار برای فروبردن به گردن گاو
gig نیزه ماهی گیری قایق پارویی سریع السیر
gigs نیزه ماهی گیری قایق پارویی سریع السیر
finish crossover طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
bindings وسیله حفظ پاروی اسکی روی اب قسمت نواردار نیزه
binding وسیله حفظ پاروی اسکی روی اب قسمت نواردار نیزه
pole چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
tilts شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
poles چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
tilted شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilt شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
Lancet style [سبک گوتیکی اواخر قرن نوزده مرسوم به سبک نیزه ای]
stopboard تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
pentathlons مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
pentathlon مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
pigsticking شکار گراز وحشی با نیزه گراز کشی
pike نوک نیزه هرچیز نوک تیز
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
lances نیشتر زدن نیزه زدن
lanced نیشتر زدن نیزه زدن
lance نیشتر زدن نیزه زدن
lancing نیشتر زدن نیزه زدن
lanceolate leaves برگ های اسلیمی [شاه عباسی] [نیزه ای] [شعله] [اغلب در یک یا دو سمت برگ بصورت کنگره بوده و در اغلب فرش های لچک ترنج و باغی بکار می رود.]
standard دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standards دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com