Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (7 milliseconds)
English
Persian
semi skilled
نیمه ماهر
semiskilled
نیمه ماهر
Search result with all words
marks man
تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
semi skilled worker
کارگر نیمه ماهر
Other Matches
overlaps
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
seahorse
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorses
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
cmos
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
pmos
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
spliced
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splicing
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
imbricate
نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semilustrous
نیمه درخشان نیمه مجلل
semipublic
نیمه عمومی نیمه دولتی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
experts
ماهر
wieldy
ماهر
expert
ماهر
handiest
ماهر
skilful
ماهر
deft
ماهر
pert
ماهر
handy
ماهر
skilled
ماهر
adroit
<adj.>
ماهر
workmanly
ماهر
handier
ماهر
neat handed
ماهر
sedulous
<adj.>
ماهر
light handed
ماهر
knacky
ماهر
light footed
ماهر
industrious
<adj.>
ماهر
assiduous
<adj.>
ماهر
diligent
<adj.>
ماهر
hardworking
<adj.>
ماهر
proficient
ماهر
studious
<adj.>
ماهر
he was neat
ماهر
fine fingered
ماهر
industrious
ماهر
skillful Šetc
ماهر
adept
ماهر
skillful
ماهر
workmanlike
ماهر
dexterous
ماهر
dextrous
ماهر
from mid may to mid june
از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
qualify
ماهر شدن
qualifies
ماهر شدن
jimmy
ماهر دیلم
jimmies
ماهر دیلم
understandings
مطلع ماهر
understanding
مطلع ماهر
scientail
ماهر علمی
masters
ماهر شدن
cunning
ماهر زیرکی
versant
ماهر واستاد
skilled labour
کارگر ماهر
shotmaker
شوت زن ماهر
sharpshooter
تیرانداز ماهر
skilled worker
کارگر ماهر
greatest
متعدد ماهر
great-
متعدد ماهر
great
متعدد ماهر
tactically
ماهر ماهرانه
tactical
ماهر ماهرانه
light foot
ماهر تردست
water dog
شناگر ماهر
skilled
ماهر و باتجربه
expert gunner
توپچی ماهر
nattier
پاکیزه ماهر
flunky
غیر ماهر
journeymen
کارگر ماهر
marksmen
تیرانداز ماهر
flunkys
غیر ماهر
articulating
ماهر در صحبت
slickest
ماهر صاف
articulates
ماهر در صحبت
journeyman
کارگر ماهر
articulate
ماهر در صحبت
mastered
ماهر شدن
craftsman
کارگر ماهر
flunkies
غیر ماهر
flunkey
غیر ماهر
flunkeys
غیر ماهر
master
ماهر شدن
natty
پاکیزه ماهر
nattiest
پاکیزه ماهر
slick
ماهر صاف
craftsmen
کارگر ماهر
marksman
تیرانداز ماهر
ace
خلبان ماهر و متهور
reinsman
سوار کار ماهر
navvy
کارگر غیر ماهر
building craftsman
کارگر ماهر ساختمانی
unskilled worker
کارگر غیر ماهر
navvies
کارگر غیر ماهر
figure skater
اسکیت باز ماهر
snipers
تیرانداز ماهر تفنگ
sniper
تیرانداز ماهر تفنگ
aces
خلبان ماهر و متهور
mastered
ماهر شدن در چیزی
qualified
صلاحیت دار ماهر
master
ماهر شدن در چیزی
shots
تیراندازی تیرانداز ماهر
masters
ماهر شدن در چیزی
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
skillful weaver
بافنده ماهر و خبره
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
toxophilite
تیرانداز ماهر با تیر و کمان
gift of the gab
<idiom>
درصحبت کردن ماهر بودن
orion
منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
mudder
اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
unskilled labor
نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
digger
پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
streetwise
ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
cradler
بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
stickhandler
شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
roughrider
سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
digger
بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
semifinal
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
punters
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
demolition derby
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
punter
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
bunter
توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
duress
در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
Grands Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
Grand Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
penalty kicker
بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
semi
نیمه
half deck
نیمه پل
midnight
نیمه شب
in noon of night
در نیمه شب
mid-
نیمه
mid
نیمه
stiffish
نیمه شق
division line
خط نیمه
part way
نیمه
moiety
نیمه
semis
نیمه
semi literate
نیمه نویسا
semiconscious
نیمه بیهوش
semiopaque
نیمه کدر
semiparasitic
نیمه انگلی
nocturn
عبادت نیمه شب
semiopaque
نیمه شفاف
semilogarithmic
نیمه لگاریتمی
semilustrous
نیمه درخشنده
semi conductor
نیمه هادی
semicrystalline
نیمه بلورین
semimobile
نیمه متحرک
semi independent
نیمه مستقل
semicrystalline
نیمه متبلور
semidetached
نیمه مجزا
semipermanent
نیمه جاودان
semiconscious
نیمه اگاه
half
نیمه نخست
semicolonial
نیمه ازاد
translucent
نیمه شفاف
semicolonial
نیمه مستعمره
semirigid
نیمه سخت
first half
نیمه نخست
semicolonialism
نیمه مستعمراتی
half-time
نیمه نخست
megrim
درد نیمه سر
semi mechanization
نیمه مکانیزه
semireligious
نیمه مذهبی
semipermeable
نیمه تراوا
semiconscious
نیمه هوشیار
midyear
نیمه سال
semiprivate
نیمه خصوصی
semipro
نیمه حرفهای
semipublic
نیمه همگانی
part time
نیمه وقت
partial fixing
نیمه گیرداری
semicivilized
نیمه متمدن
semidomesticated
نیمه اهلی
partially sighted
نیمه بینا
semifluid
نیمه ابکی
quasi public
نیمه عمومی
quasi public
نیمه دولتی
semi trailer
نیمه یدک
semiactive
نیمه فعال
quasi private
نیمه خصوصی
semifixed
نیمه ثابت
quasi commercial
نیمه بازرگانی
semierect
نیمه قائم
second half
نیمه دوم
semi official
نیمه رسمی
semifinal
نیمه نهایی
middle watch
نگهبانی نیمه شب
quasi convex
نیمه محدب
quasi concave
نیمه مقعر
semiformal
نیمه رسمی
semiaquatic
نیمه ابزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com