English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
financial mission هئیت مامورین مالی
Other Matches
inspectorate هئیت بازرسان
inspectorates هئیت بازرسان
ptolemaic system هئیت بطلیموسی
corps diplomatique هئیت نمایندگان سیاسی
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
editorial board هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
pyx jury هئیت منصفه عیارگیران داوران دینارسنج
to pack a jury جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
financial statement صورت مالی گزارش مالی
public servants مامورین دولتی
commissions هیئت مامورین
officialdom قاطبه مامورین
mandarins مامورین عالیرتبه
mandarin مامورین عالیرتبه
government officials مامورین دولتی
octroi مامورین نواقل
commission هیئت مامورین
commissioning هیئت مامورین
fifth cloumn مامورین سازمانهای جاسوسی
fire brigades مامورین اتش نشانی
fire brigade مامورین اتش نشانی
polices مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
police مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
rescous مقاومت در برابر قانون تمرد نسبت به مامورین دولت
corporations شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporation شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
rule of law قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
clearance in ward گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
cipher مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
ciphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
financed مالی
finances مالی
financing مالی
fiscal مالی
accounting classification کد مالی
financial مالی
pecuniary مالی
monetary مالی
finance مالی
embrocation روغن مالی
judgment debt محکوم به مالی
credited اعتبار مالی
in low water در تنگی مالی
illinition روغن مالی
credit اعتبار مالی
mart بازار مالی
fiscally ازلحاظ مالی
fiscal policy سیاست مالی
padding لگد مالی
fiscal control کنترل مالی
committee of ways and means کمیسیون مالی
crediting اعتبار مالی
credits اعتبار مالی
rough usage دست مالی
waxing موم مالی
subsidies کمکهای مالی
anointment پماد مالی
pecuniary penalty مجازات مالی
financial market بازار مالی
capital commitment تعهدات مالی
non pecuniary غیر مالی
fiscal control نظارت مالی
inunction روغن مالی
financial budget بودجه مالی
financial capital سرمایه مالی
financial centers مراکز مالی
financial circles محافل مالی
financial crisis بحران مالی
financial data اطلاعات مالی
financial e. متخصص مالی
financial expenses هزینههای مالی
financial feasibility امکان مالی
financial intermediary واسطه مالی
financial plan برنامه مالی
financial inventory ذخایر مالی
financial period دوره مالی
financial management مدیریت مالی
financial bill لایحه مالی
financial assets موجودی مالی
subsidy کمک مالی
financial secretary مشاور مالی
financial relations روابط مالی
felting نمد مالی
financial position وضعیت مالی
finance house موسسه مالی
finance markets بازارهای مالی
finance officer افسر مالی
financial ability تمکن مالی
financial policy سیاست مالی
financial adviser مشاور مالی
financial affairs امور مالی
financial assets دارائیهای مالی
embrocations روغن مالی
financiers متخصص مالی
subvention کمک مالی
Mali کشور مالی
sparge گل مالی کردن
subsidization کمک مالی
fiscal سال مالی
financial years سال مالی
fiscal year سال مالی
sustentation استعانت مالی
spiel شیره مالی
unction روغن مالی
funded اعتبار مالی
fund اعتبار مالی
taction دست مالی
slobbery لجن مالی
sustention استعانت مالی
financially از نظر مالی
financier متخصص مالی
financial status وضع مالی
fiscal years دوره مالی
fiscal years سال مالی
self support استقلال مالی
roughcast گل مالی شده
chamberlains نافر مالی
chamberlain نافر مالی
financial year سال مالی
fiscal year دوره مالی
snow job ماست مالی
corporate treasurer مدیر امور مالی
financial planning برنامه ریزی مالی
means test سنجش استطاعت مالی
scrabbled دست مالی کردن
means tests سنجش استطاعت مالی
inuct روغن مالی کردن
spiel شیره مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
mud bath گل مالی تن برای درمان
functional finance سیاست مالی اصولی
tallow پیه مالی کردن
aid package بسته کمک مالی
to come into a property مالی را صاحب شدن
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
financial statement صورت وضعیت مالی
financial investment سرمایه گذاری مالی
anoints روغن مالی کردن
fiscal مربوط به مالی یامالیه
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
anointment روغن مالی تدهین
finance قسمت مالی یا دارایی
finances قسمت مالی یا دارایی
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
rough دست مالی کردن
salvage مالی را از خطرنجات دادن
roughest دست مالی کردن
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
anoint روغن مالی کردن
anointing روغن مالی کردن
active fiscal policy سیاست مالی فعال
annual financial statement گزارش مالی سالانه
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
scrabbling دست مالی کردن
felt نمد مالی کردن
financial accounts حساب های مالی
finance company شرکت تامین مالی
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
embrocate روغن مالی کردن
scrabbles دست مالی کردن
scrabble دست مالی کردن
salvaged مالی را از خطرنجات دادن
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
salvaging مالی را از خطرنجات دادن
financing قسمت مالی یا دارایی
financial intermediary موسسه مالی واسطه
financed قسمت مالی یا دارایی
current income درامد یک سال مالی
salvages مالی را از خطرنجات دادن
anele تدهین یا روغن مالی کردن
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
waxer کسیکه موم مالی میکند
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
groped دست مالی کورمالی کردن
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
gropes دست مالی کورمالی کردن
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
jigger ماشین نم مالی جرثقیل ابی
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
groping دست مالی کورمالی کردن
grope دست مالی کورمالی کردن
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
subsidies مکهای مالی دولت , سوبسید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com