Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (32 milliseconds)
English
Persian
throng
هجوم ازدحام کردن
thronged
هجوم ازدحام کردن
thronging
هجوم ازدحام کردن
throngs
هجوم ازدحام کردن
Other Matches
assaults
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assault
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
boat lanes
خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
flock
ازدحام کردن
swarms
ازدحام کردن
flocked
ازدحام کردن
swarm
ازدحام کردن
overcrowd
ازدحام کردن
flocking
ازدحام کردن
scrouge
ازدحام کردن
flocks
ازدحام کردن
sserry
ازدحام کردن
swarmed
ازدحام کردن
press
ازدحام کردن اتوزدن
presses
ازدحام کردن اتوزدن
mobbed
غوغا ازدحام کردن
crowds
ازدحام کردن چپیدن
mobs
غوغا ازدحام کردن
mobbing
غوغا ازدحام کردن
mob
غوغا ازدحام کردن
crowd
ازدحام کردن چپیدن
infested
هجوم کردن در
invading
هجوم کردن
invades
هجوم کردن
invaded
هجوم کردن
infest
هجوم کردن در
infesting
هجوم کردن در
infests
هجوم کردن در
invade
هجوم کردن
to mob somebody
[something]
بر سر کسی
[چیزی]
ازدحام کردن
huddles
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
rushing
حمله کردن هجوم با عجله
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
rush
حمله کردن هجوم با عجله
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
thronging
ازدحام
swarms
ازدحام
congestion
ازدحام
press
ازدحام
thronged
ازدحام
throng
ازدحام
rabblement
ازدحام
hurtling
ازدحام
hurtles
ازدحام
hurtled
ازدحام
drove
ازدحام
crowding
ازدحام
hoi polloi
ازدحام
to-do
ازدحام
hosting
ازدحام
crowds
ازدحام
crowd
ازدحام
swarm
ازدحام
droves
ازدحام
to do
ازدحام
presses
ازدحام
hosts
ازدحام
hosted
ازدحام
throngs
ازدحام
hurtle
ازدحام
host
ازدحام
swarmed
ازدحام
turn out
اجتماع ازدحام
knotted
ازدحام کرده
rush
ازدحام مردم
rushing
ازدحام مردم
rushed
ازدحام مردم
congestion
ازدحام انبوهی
ochlophobia
ازدحام هراسی
offenses
هجوم
infestaion
هجوم
assaulted
هجوم
offense
هجوم
assaults
هجوم
invasion
هجوم
invasions
هجوم
infestation
هجوم
inbreak
هجوم
offence
هجوم
assault
هجوم
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
rabble
توده طبقات پست ازدحام
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
assault schedule
برنامه هجوم
onset
هجوم اصابت
inroad
تعدی هجوم
assault waves
موجهای هجوم
rush
هجوم بردن
rushing
هجوم بردن
invasive
هجوم کننده
assault echelon
رده هجوم
assailable
هجوم پذیر
raid
هجوم اوردن
inrush
هجوم بداخل
scrouge
هجوم اوردن
assault fire
تیر هجوم
assault force
نیروی هجوم
raided
هجوم اوردن
assault phase
مرحله هجوم
rushed
هجوم بردن
influx
ورود هجوم
influxes
ورود هجوم
swarm
هجوم اوردن
raids
هجوم اوردن
raiding
هجوم اوردن
swarms
هجوم اوردن
assails
هجوم اوردن بر
assailed
هجوم اوردن بر
assail
هجوم اوردن بر
assailing
هجوم اوردن بر
infestant
هجوم کننده
fly strike
هجوم مگس
swarmed
هجوم اوردن
inrush
حمله بدرون ازدحام سوی درون
insectile
در معرض هجوم حشرات
preassault
اقدامات قبل از هجوم
amphibious assault ship
ناومخصوص هجوم اب و خاکی
they poured toward that city
سوی ان شهر هجوم کردند
spate
تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
breakaway
هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
invasive species
نابومی هجوم کننده
[گیاه شناسی]
exotic
نابومی هجوم کننده
[گیاه شناسی]
invasive exotic
نابومی هجوم کننده
[گیاه شناسی]
alien species
نابومی هجوم کننده
[گیاه شناسی]
neophyte
نابومی هجوم کننده
[گیاه شناسی]
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
assault area diagram
نمودار مشخصات منطقه هجوم عملیات اب خاکی
metastasis
هجوم مرض گسترش میکرب مرض
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com