English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
metastasis هجوم مرض گسترش میکرب مرض
Other Matches
antibiosis تضاد بین یک میکرب و فراوردهء میکرب دیگر که باعث از بین رفتن میکرب اولی میشود
the lancet was infected نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
boat lanes خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
assault مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
deploy اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deployment operating base پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
force tabs نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
germicide میکرب کش
germs میکرب
germ میکرب
micro or ganism میکرب
microbe میکرب
microbes میکرب
bacilliphobia میکرب هراسی
bacteriologist میکرب شناس
microzym میکرب ناخوشی
microbiologist میکرب شناس
microbiology میکرب شناسی
to incubate bacteria کشت میکرب کردن
bacteriological علم میکرب شناسی
carrier برنامه حامل میکرب
bacteriolysis فساد و تحلیل میکرب
bacteriology علم میکرب شناسی
pneumococcus میکرب سینه پهلو
carriers برنامه حامل میکرب
germicidal وابسته به میکرب کشی
gonococcus انگل یا میکرب سوزاک گونوکوک
cultures کشت میکرب در ازمایشگاه برز
culture کشت میکرب در ازمایشگاه برز
to incubate bacteria با وسائل ویژه میکرب پروردن
gonococcal سوزاکی مربوط به میکرب سوزاک
contagium میکرب سرایت دهنده مرض
anopheles که ناقل میکرب مالاریا میباشد
culturing کشت میکرب در ازمایشگاه برز
petri dish فرف کوچک مخصوص کشت میکرب
mantoux test ازمایش درجه حساسیت شخص نسبت به میکرب سل
invasion هجوم
invasions هجوم
infestation هجوم
offenses هجوم
infestaion هجوم
inbreak هجوم
assaults هجوم
assaulted هجوم
assault هجوم
offence هجوم
offense هجوم
swarms هجوم اوردن
infesting هجوم کردن در
infested هجوم کردن در
assault schedule برنامه هجوم
infest هجوم کردن در
assault phase مرحله هجوم
assault force نیروی هجوم
onset هجوم اصابت
assault fire تیر هجوم
assailable هجوم پذیر
infests هجوم کردن در
invade هجوم کردن
swarmed هجوم اوردن
swarm هجوم اوردن
rushing هجوم بردن
rushed هجوم بردن
rush هجوم بردن
fly strike هجوم مگس
assault waves موجهای هجوم
invading هجوم کردن
invades هجوم کردن
invaded هجوم کردن
assault echelon رده هجوم
assailed هجوم اوردن بر
raiding هجوم اوردن
influxes ورود هجوم
scrouge هجوم اوردن
raids هجوم اوردن
assail هجوم اوردن بر
raided هجوم اوردن
raid هجوم اوردن
assails هجوم اوردن بر
influx ورود هجوم
inroad تعدی هجوم
assailing هجوم اوردن بر
invasive هجوم کننده
infestant هجوم کننده
inrush هجوم بداخل
thronging هجوم ازدحام کردن
preassault اقدامات قبل از هجوم
thronged هجوم ازدحام کردن
throngs هجوم ازدحام کردن
amphibious assault ship ناومخصوص هجوم اب و خاکی
throng هجوم ازدحام کردن
insectile در معرض هجوم حشرات
rushing حمله کردن هجوم با عجله
rush حمله کردن هجوم با عجله
they poured toward that city سوی ان شهر هجوم کردند
rushed حمله کردن هجوم با عجله
invasive species نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
breakaway هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
neophyte نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
alien species نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
exotic نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
spate تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
invasive exotic نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
there is a rush for the papers مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
assault area diagram نمودار مشخصات منطقه هجوم عملیات اب خاکی
line of deployment خط گسترش
propagation گسترش
expanse گسترش
develops گسترش
spread گسترش
dispersal گسترش
deploying گسترش
spreads گسترش
develop گسترش
deploys گسترش
deploy گسترش
expanses گسترش
development گسترش
expansion گسترش
deployment گسترش
developments گسترش
promotions گسترش
promotion گسترش
extension گسترش
extensions گسترش
bacteriologic مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
develop گسترش وضعیت
sign extension گسترش علامت
expansion گسترش انبساط
develop گسترش دادن
expansion گسترش توسعه
prompt deployment گسترش مناسب
prompt deployment گسترش فوری
applied <adj.> <past-p.> گسترش یافته
path of expansion مسیر گسترش
appointed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
deployed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
inserted <adj.> <past-p.> گسترش یافته
spread گسترش یافتن
develops گسترش وضعیت
disposition ارایشات گسترش
to unfold گسترش دادن
widening of market گسترش بازار
widening of capital گسترش سرمایه
vertical expansion گسترش عمودی
to grow [into] گسترش دادن [به]
to develop [into] گسترش دادن [به]
spreads گسترش یافتن
develops گسترش دادن
installed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
deploying گسترش یافتن
accruing گسترش یافتن
deploy گسترش یافتن
image speard گسترش تصویر
bank expansion گسترش بانکی
circumfuse گسترش یافتن
deploys گسترش یافتن
deployed گسترش یافته
abroad گسترش یافته
credit expansion گسترش اعتبار
deployment diagram دیاگرام گسترش
deployment diagram طرح گسترش
development plan طرح گسترش
eco development بوم گسترش
expansion path مسیر گسترش
wide angle عدسی گسترش
accrues گسترش یافتن
generations افرینش گسترش
extensibility گسترش پذیری
expansible گسترش پذیر
job enlargement گسترش شغلی
outspread گسترش یافتن
flank development گسترش جناحی
wide-angle عدسی گسترش
accrue گسترش یافتن
deployment تفرقه گسترش
generation افرینش گسترش
generate گسترش یافتن افریدن
generating گسترش یافتن افریدن
relocation تجدید گسترش دادن
expanding industry صنعت در حال گسترش
space گسترش دادن متن
spaces گسترش دادن متن
generates گسترش یافتن افریدن
generated گسترش یافتن افریدن
redeployment گسترش مجدد دادن
bank development گسترش شبکه بانکی
automatic volume expansion گسترش خودکار صدا
to spread [across] [over] گسترش یافتن [سرتاسر]
redeployment تجدید گسترش کردن
elater خاصیت انبساط و گسترش
flare angle زاویه گسترش یا گشادگی
dispersion تفرقه گسترش یکان
growth company شرکت در حال گسترش
spread بسط وتوسعه یافتن گسترش
expandable آنچه قابل گسترش باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com