English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (5 milliseconds)
English Persian
ex voto هدیه یا پیشکشی
Other Matches
presenting پیشکشی
presented پیشکشی
presents پیشکشی
present پیشکشی
gift پیشکشی
gifts پیشکشی
meal offering پیشکشی اردی
meat offering پیشکشی اردی
to pay in a پیشکشی پرداختن
to reeeive in a پیشکشی گرفتن
as a present برسم پیشکشی
gratuitous issue اماد پیشکشی
heave offering پیشکشی ای که کاهن روی
he presented me with a book کتابی بمن پیشکشی کرد
he presented abook to me کتابی بمن پیشکشی کرد
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
floral tributes گلی که بطور پیشکشی یاروی جنازهای نثارکنند
handsel هدیه
offerings هدیه ها
propine هدیه
gifts هدیه
presenting هدیه
presents هدیه
presented هدیه
present هدیه
endowment هدیه
endowments هدیه
donation هدیه
donations هدیه
gift هدیه
bestow هدیه کردن
token هدیه کوچک
endow هدیه دادن
bestow هدیه دادن
give [a present] هدیه دادن
give [a present] هدیه کردن
endow هدیه کردن
donate هدیه کردن
donates هدیه دادن
donated هدیه دادن
donate هدیه دادن
meat offering هدیه اردی
meal offering هدیه اردی
gifts هدیه دادن
greek gift هدیه یونانی
gift of nature هدیه طبیعت
gift هدیه دادن
donee گیرنده هدیه
donors هدیه کننده
donor هدیه کننده
donating هدیه دادن
oblatory مبنی بر نذر یا هدیه
keepsakes هدیه یادگاری یادبود
keepsake هدیه یادگاری یادبود
This is a gift. این یک هدیه است.
Wrap it up in gift paper. آنرا در کاغذ هدیه بپیچید
empty handed بدون هدیه دست خالی
Please accept this gift as a mark of my friendship. لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
He bought them expensive presents, out of guilt. او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
Boxing Day اولین روز کار بعد از عید کریسمس که طی آن به پستچی و کارمند و غیره هدیه میدهند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com