English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
apprehensiveness هراس وسوسه- زود فهمی سرعت انتقال
Other Matches
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
rapidity سرعت انتقال
nippiness سرعت انتقال
quickness سرعت انتقال
velocity سرعت انتقال
swiftness سرعت انتقال
speed of action سرعت انتقال
speediness سرعت انتقال
rapidness سرعت انتقال
promptness سرعت انتقال
fleetness سرعت انتقال
easiness [quickness] سرعت انتقال
celerity سرعت انتقال
promptitude سرعت انتقال
alacrity [speed] سرعت انتقال
data transfer rate سرعت انتقال داده ها
velocity of energy transmission سرعت انتقال انرژی
bell a شکل استاندارد انتقال داده توسط تلفن با سرعت 0021بیت در ثانیه
bell 0 فرم استاندارد انتقال توسط تلفن با سرعت 003 بیت درثانیه یا کمتر
poverty of understanding نا فهمی
acumen تیز فهمی
acuity تیز فهمی
transfer سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transferring سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfers سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
She is an intelligent ( a rational ) person . آدم چیز فهمی است
tempter وسوسه گر
temptations وسوسه
temptation وسوسه
seductress وسوسه آفرین
tempting وسوسه انگیز
temptress وسوسه آفرین
tantalizingly وسوسه انگیز
tantalizing وسوسه انگیز
resist temptation وسوسه نشدن
humorously از روی وسوسه
come-ons اشارهی وسوسه آمیز
baiter تطمیع و وسوسه کننده
come-on اشارهی وسوسه آمیز
solicit بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicits بیرون کشیدن وسوسه کردن
temptable فریفته شدنی وسوسه پذیر
suggestive دلالت کننده وسوسه امیز
soliciting بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicited بیرون کشیدن وسوسه کردن
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
vamp بالبداهه گفتن و یا ساختن وسوسه و از راه بدرکردن
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
funk هراس
alarmed هراس
alarmingly هراس
alarms هراس
feeze هراس
alarm هراس
phobias هراس
undeterred <adj.> بی هراس
phobia هراس
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
scares هراس کردن
scaring هراس کردن
basophobia هراس از ایستادن
scare هراس کردن
frights هراس وحشت
fright هراس وحشت
shocked هراس ناگهانی
scared هراس کردن
apprehensions هراس دستگیری
alarum اشوب هراس
feared هراس ترسیدن
cuse of a مایه هراس
shocks هراس ناگهانی
alarmism هراس افرینی
fears هراس ترسیدن
fearing هراس ترسیدن
apprehension هراس دستگیری
Don't panic! هراس نکن!
dreaded <adj.> پر از احساس هراس
fear هراس ترسیدن
shock هراس ناگهانی
phobic reactions واکنشهای هراس
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
erythrophobia هراس از سرخ شدن
claustrophobia هراس از مکانهای بسته
xenoglossophobia هراس از زبانهای بیگانه
agoraphobia هراس از مکانهای باز
basophobia هراس ازراه رفتن
panicked هراس وحشت زده کردن
panic هراس وحشت زده کردن
panicking هراس وحشت زده کردن
aichmophobia هراس از اشیای نوک تیز
amaxophobia هراس ازمسافرت با وسایل نقلیه
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
to keep somebody in suspense <idiom> کسی را در حالت هراس گذاشتن [چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
aircraft block speed سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
sustained rate سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
decelerating از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
decelerate از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
conveyances انتقال
metabasis انتقال
marque انتقال
transfer check انتقال
assignment انتقال
assignments انتقال
transportation انتقال
transter انتقال
transfer line خط انتقال
shifts انتقال
shifted انتقال
intuitions انتقال
shift انتقال
intuition انتقال
mittimus انتقال
transformation انتقال
line shaft انتقال
move انتقال
shift انتقال
transmission انتقال
convey انتقال
negotiation انتقال
translations انتقال
bail arm انتقال
abaloenation انتقال
transmissions انتقال
translation انتقال
conveys انتقال
conveying انتقال
turn over انتقال
conveyed انتقال
negotiations انتقال
transferring انتقال
migration انتقال
conduction انتقال
transmission line خط انتقال
transfers انتقال
conveyance انتقال
devolution انتقال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com