English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
pt down هرز اب ساختن منکوب کردن
Other Matches
subjugated منکوب کردن
whelm منکوب کردن
suppress منکوب کردن
subjugating منکوب کردن
suppresses منکوب کردن
suppressing منکوب کردن
subjugate منکوب کردن
subjugates منکوب کردن
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
over run طی کردن منکوب کردن
overbearing منکوب گر
downtrodden منکوب شده
subduer منکوب کننده
kaput منکوب ازکارافتاده
priest ridden زیر نفوذ کشیشان قرار گرفته منکوب کشیشان
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody. با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
getting مجاب کردن ساختن
to lay it on thick نصب کردن ساختن
get مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
gets مجاب کردن ساختن
work up ترکیب کردن ساختن
destroys ویران کردن نابود ساختن
surprise متعجب ساختن غافلگیر کردن
subdues مقهور ساختن رام کردن
obliges وادار کردن مرهون ساختن
oblige وادار کردن مرهون ساختن
surprises متعجب ساختن غافلگیر کردن
subdue مقهور ساختن رام کردن
subduing مقهور ساختن رام کردن
destroying ویران کردن نابود ساختن
perpetuating دائمی کردن جاودانی ساختن
serialising نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing نوبتی کردن پیاپی ساختن
localises محلی کردن موضعی ساختن
localising محلی کردن موضعی ساختن
inculcate جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated جایگیر ساختن تلقین کردن
localize محلی کردن موضعی ساختن
localizes محلی کردن موضعی ساختن
inculcates جایگیر ساختن تلقین کردن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
perpetuate دائمی کردن جاودانی ساختن
inculcating جایگیر ساختن تلقین کردن
perpetuated دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates دائمی کردن جاودانی ساختن
obliged وادار کردن مرهون ساختن
detect کشف کردن نمایان ساختن
reproducing چاپ کردن دوباره ساختن
to bear with a person باکسی ساختن یاسازش کردن
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
prepare مهیا ساختن مجهز کردن
improvising انا ساختن تعبیه کردن
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
provide میسر ساختن تامین کردن
provides میسر ساختن تامین کردن
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
improvises انا ساختن تعبیه کردن
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
improvise انا ساختن تعبیه کردن
prepares مهیا ساختن مجهز کردن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
attracting جذب کردن مجذوب ساختن
preparing مهیا ساختن مجهز کردن
attracted جذب کردن مجذوب ساختن
attracts جذب کردن مجذوب ساختن
fraternizing برادری کردن متفق ساختن
reproduces چاپ کردن دوباره ساختن
incapacitate ناتوان ساختن محجور کردن
reproduced چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce چاپ کردن دوباره ساختن
incapacitated ناتوان ساختن محجور کردن
detected کشف کردن نمایان ساختن
detecting کشف کردن نمایان ساختن
attract جذب کردن مجذوب ساختن
incapacitates ناتوان ساختن محجور کردن
detects کشف کردن نمایان ساختن
fraternised برادری کردن متفق ساختن
incapacitating ناتوان ساختن محجور کردن
fraternises برادری کردن متفق ساختن
fraternising برادری کردن متفق ساختن
fraternize برادری کردن متفق ساختن
fraternized برادری کردن متفق ساختن
fraternizes برادری کردن متفق ساختن
fructify برومند کردن بارور ساختن
serialises نوبتی کردن پیاپی ساختن
retards کند ساختن معوق کردن
admired متحیر کردن متعجب ساختن
pleases خشنود ساختن کیف کردن
please خشنود ساختن کیف کردن
admires متحیر کردن متعجب ساختن
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing باطنی ساختن داخلی کردن
spellbind مجذوب کردن مفتون ساختن
emboss مزین کردن پرجلوه ساختن
prey دستخوش ساختن طعمه کردن
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
lanes کوچه ساختن منشعب کردن
lane کوچه ساختن منشعب کردن
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
internalising باطنی ساختن داخلی کردن
internalises باطنی ساختن داخلی کردن
entomb دفن کردن مقبره ساختن
retarding کند ساختن معوق کردن
retard کند ساختن معوق کردن
tepefy ولرم کردن ملول ساختن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
to cotton with each other باهم ساختن یارفاقت کردن
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
internalised باطنی ساختن داخلی کردن
to cotton together باهم ساختن یارفاقت کردن
entombs دفن کردن مقبره ساختن
entombing دفن کردن مقبره ساختن
entombed دفن کردن مقبره ساختن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
illuminate درخشان ساختن زرنما کردن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
discompose مضطرب ساختن پریشان کردن
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate هم جنس کردن شبیه ساختن
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
franked باطل کردن مصون ساختن
destroy ویران کردن نابود ساختن
frankest باطل کردن مصون ساختن
franking باطل کردن مصون ساختن
agonise معذب ساختن متاثر کردن
assimilates هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated هم جنس کردن شبیه ساختن
frank باطل کردن مصون ساختن
illuminates درخشان ساختن زرنما کردن
illuminating درخشان ساختن زرنما کردن
surprize متعجب ساختن غافلگیر کردن
franks باطل کردن مصون ساختن
franker باطل کردن مصون ساختن
serialised نوبتی کردن پیاپی ساختن
tumify اماس کردن متورم ساختن
mirror دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrored دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
enabled قادر ساختن وسیله فراهم کردن
illume منور کردن روشن فکر ساختن
locate مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
cark بار کردن غمگین ساختن یاشدن
enabling قادر ساختن وسیله فراهم کردن
recess موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
engrave گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
enables قادر ساختن وسیله فراهم کردن
recesses موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
locates مستقر ساختن مکان یابی کردن
located مستقر ساختن مکان یابی کردن
freeze ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
engraved گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
freezes ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
engraves گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
by pass بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
traumatises باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
fulcrum تکیه گاه ساختن پایه دار کردن
traumatizing باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
cook up <idiom> اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
visualised در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
visualises در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
traumatize باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
visualize در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
traumatizes باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
visualizes در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
visualizing در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
traumatising باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatized باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatised باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
visualising در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
visualized در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
concrete : سفت کردن باشفته اندودن یا ساختن بهم پیوستن
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com