Dictiornary-Farsi | هرگز دیگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
never more	هرگز دیگر
nevermore	هرگز دیگر


Search result with all words

Safavid period	دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
Other Matches

not for an instant	هرگز
when hell freezes over <idiom>	هرگز
over one's dead body <idiom>	هرگز
never	هرگز
neer	هرگز
ever	هرگز هیچ
nulipara	زن هرگز نزاییده
Eternal (everlasting)life.	ابدا" (هرگز ) !
ever-	هرگز هیچ
the jealouse never had tranquillity. <proverb>	یسود هرگز نیاسود .
nonwinner	هرگز برنده نشده
he has never seen a lion	او هرگز شیر ندیده است
that will be the day <idiom>	چیزی که هرگز تکرار نخواهد شد
i had never seen such a book	من هرگز چنین کتابی ندیده ام
Better late then never. <proverb>	تاخیر بهتر از هرگز است .
I could never make her understand .	هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
he never saw a lion	او هرگز شیر ندیده است
I never saw anything like it.	من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
Never look a gift horse in the mouth. <proverb>	دهان اسب پیشکشى را هرگز معاینه نکن .
A tale never loses in the telling . <proverb>	یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
Better late than never! <proverb>	دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
Better late than never. <proverb>	دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Not on your life !	هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
an impersonal deity	خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
THe flesh will never be separated from the finger . <proverb>	گوشت هرگز از ناخن جدا نمى شود .
maiden race	مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
Time and tide wait for no man . <proverb>	زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
Borrowed garments never fit well . <proverb>	لباس عاریه هرگز به خوبى اندازه نمى شود.
Two cas and a mouse , two wives in one house , two. <proverb>	دو گربه و یک موش ,دو زن در یک خانه و دو سگ و یک استخوان هرگز سلوکشان نشود .
A watched pot never boils. <proverb>	چون به قورى چشم دوزى هرگز بجوش نیاید .
chip	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb>	آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversions	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time	دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling	روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered	جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
Never spend money before you have earned it.	هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
shifts	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile	1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say	دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML	مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment	انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
alternative	شق دیگر
next	دیگر
from each other <adv.>	از هم دیگر
from one another <adv.>	از هم دیگر
another	دیگر
others	دیگر
alternative	دیگر
alternatives	شق دیگر
alternatives	دیگر
of one another <adv.>	از هم دیگر
further	دیگر
again	دیگر
secus	از دیگر سو
furthers	دیگر
furthering	دیگر
furthered	دیگر
else	دیگر
no more	دیگر نه
he is no more	او دیگر
anymore	دیگر
other	دیگر
one an other	یک دیگر
thence	دیگر
of each other <adv.>	از هم دیگر
another guess	نوعی دیگر
otherguess	جور دیگر
at a later period	در موقع دیگر
In our other words.	بعبارت دیگر
about-faces	جهت دیگر
about-faces	سوی دیگر
about-face	جهت دیگر
about-face	سوی دیگر
about face	سوی دیگر
otherguess	نوع دیگر
on the other hand	از سوی دیگر
othergates	طور دیگر
nevermore	دیگر ابدا
next year	سال دیگر
no more of that	بس است دیگر
none other than	هیچکس دیگر جز
otherwise	طور دیگر
on more	بار دیگر
on the opposite side	در انسوی دیگر
on the other hand	ازطرف دیگر
on the other part	از طرف دیگر
It never occurred again.	دیگر رخ نداد.
other people	مردم دیگر
othergates	جور دیگر
otherguess	بروش دیگر
otherguise	جور دیگر
in other words <idiom>	به کلام دیگر
tother	بعدی دیگر
the other two	دوتای دیگر
et al	و در جای دیگر
again	از طرف دیگر
withil	ازطرف دیگر
to wit	بعبارت دیگر
on one's coat-tails <idiom>	همراه کس دیگر
what more do you want	دیگر چه می خواهید
alternative unit	واحدهای دیگر
t' other	بعدی دیگر
so muchthe worse	دیگر بدتر
another day	یک روز دیگر
my other books	کتابهای دیگر من
another guess	قسمتی دیگر
otherness	چیز دیگر
otherwhence	از جای دیگر
otherwhere	جای دیگر
otherwhere	در مکان دیگر
otherwhile	گاه دیگر
otherwhile	وقت دیگر
otherworld	دنیای دیگر
scilicet	بعبارت دیگر
to be no more	دیگر نبودن
at the same time [on the other hand] <adv.>	ازطرف دیگر
alternatively <adv.>	به ترتیب دیگر
apart from that <adv.>	به ترتیب دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	به ترتیب دیگر
by the same token <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other side <adv.>	به ترتیب دیگر
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگر
elsewhere	بجای دیگر
elsewhere	نقطه دیگر
once	یکبار دیگر
over	بسوی دیگر
over-	بسوی دیگر
otherwise <adv.>	طور دیگر
by the same token <adv.>	ازطرف دیگر
on the other hand <adv.>	ازطرف دیگر
on the other side <adv.>	ازطرف دیگر
otherwise <adv.>	ازطرف دیگر
alternatively <adv.>	طور دیگر
apart from that <adv.>	طور دیگر
in other words <adv.>	به کلام دیگر
by the same token <adv.>	طور دیگر
on the other hand <adv.>	طور دیگر
on the other side <adv.>	طور دیگر
yon	ان یکی دیگر ان
shunt	به خط دیگر انداختن
shunted	به خط دیگر انداختن
shunts	به خط دیگر انداختن
no more	نه دیگر [بیشتر]
no more	دیگر ن [فعل]
no longer	نه دیگر [زمانی]
in other words <adv.>	به عبارت دیگر
videlicet	به عبارت دیگر
another	یکی دیگر
not any more	دیگر نه [بیشتر نه]
namely <adv.>	به عبارت دیگر
to wit <adv.>	به عبارت دیگر
in fact	به عبارت دیگر
beside	ازطرف دیگر
a horse of another colour [different colour]	مطلبی دیگر
variant	نوع دیگر
others	نوع دیگر
other	نوع دیگر
elsewhere	درجای دیگر
another	شخص دیگر
about face	جهت دیگر
aliunde	از منبع دیگر
somewhere else	یک جای دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	از سوی دیگر
on the other hand <adv.>	از سوی دیگر
on the other side <adv.>	از سوی دیگر
by the same token <adv.>	از سوی دیگر
otherwise <adv.>	از سوی دیگر
apart from that <adv.>	ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	طور دیگر
alternatively <adv.>	از سوی دیگر
alternatively <adv.>	ازطرف دیگر
apart from that <adv.>	از سوی دیگر
spaceman	اهل کرات دیگر
de die in diem	از روزی به روز دیگر
aliunde	ازیک جای دیگر
spacemen	اهل کرات دیگر
i gave him some others	چندتای دیگر به او دادم
again	باز [یکبار دیگر]
hale	سوی دیگر بردن
he no longer went there	دیگر انجا نرفت
metaphraze	به عبارت دیگر در آوردن
dialog	صحبت با شخص دیگر
five your hence	ازحالاتاپنج سال دیگر
from stem to stern	ازیک سربسر دیگر
alternate routing	گزینش مسیر دیگر
air to air	از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
itineration	ازیک جابجایی دیگر
it never occurred again	دیگر واقع نشد
alternative route	گزینش مسیر دیگر
it is never the worse	دیگر بدتر که نیست
intervert	سوی دیگر برگرداندن