Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (3 milliseconds)
English	Persian
However difficult the circumstances [are] , ...	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
Other Matches
special contracts	منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
standard	محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standards	محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
cads	محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cad	محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
second best theory	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
deep <adj.>	دشوار
straits	دشوار
nerve racking	دشوار
rock bound	دشوار
operous	دشوار
operose	دشوار
inexplicit	دشوار
intolerable	دشوار
arduous	دشوار
metaphisical	دشوار
toughest	دشوار
tougher	دشوار
tough	دشوار
nerve wrack	دشوار
spiny	دشوار
roughest	دشوار
rough	دشوار
spinose	دشوار
inexplicable	دشوار
hardest	دشوار
harder	دشوار
hard	دشوار
mind-boggling	دشوار
mind-blowing	دشوار
strait	دشوار
difficult	دشوار
nerve-racking	دشوار
trickly	دشوار
sore	سخت دشوار
clutch	وضع دشوار
sores	سخت دشوار
sticky	دشوار سخت
herculean	بسیار دشوار
insuperability	دشوار گیری
escapades	فراراززندگی دشوار
clutching	وضع دشوار
clutches	وضع دشوار
slippery	دشوار لغزان
formidable	دشوار نیرومند
knotted	سفت دشوار
tour de force	کار دشوار
poseur	پرسش دشوار
crux	مسئله دشوار
laborious	دشوار پرزحمت
poseurs	پرسش دشوار
posers	پرسش دشوار
poser	پرسش دشوار
dilemma	وضع دشوار
dilemmas	وضع دشوار
escapade	فراراززندگی دشوار
clutched	وضع دشوار
hard game	بازی دشوار
uphill	جاده سربالا دشوار
pickle	خیارترشی وضعیت دشوار
glossary	فرهنگ لغات دشوار
glossaries	فرهنگ لغات دشوار
pickles	خیارترشی وضعیت دشوار
succussatory	دارای حرکت دشوار
impasse	وضع بغرنج و دشوار
jaw breaking	دشوار برای تلفظ
hot potato	کار دشوار و ناخوشایند
to be in a pickle <idiom>	در وضعیتی دشوار بودن
hot potatoes	کار دشوار و ناخوشایند
onerous	دشوار طاقت فرسا
insupportable	دشوار غیر قابل مقاومت
hydra	چیزی که برانداختن ان دشوار است
tongue-twisters	کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twister	کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue twister	کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
overparted	دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
money player	ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
glossarist	کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
term	شرایط
terms	شرایط
conditions	شرایط
the conditions	شرایط ان
terming	شرایط
termed	شرایط
terms of shipment	شرایط حمل
shipping terms	شرایط حمل
spring conditions	شرایط بهاری
settlement terms	شرایط تسویه
qalified	واجد شرایط
conditions	شرایط اوضاع
second order conditions	شرایط ثانوی
payment terms	شرایط پرداخت
bona fide	واجد شرایط
qualified	واجد شرایط
settlement terms	شرایط پرداخت
stability conditions	شرایط ثبات
qualify	واجد شرایط
qualifies	واجد شرایط
ball games	شرایط وضعیت
ball game	شرایط وضعیت
working conditions	شرایط کار
qulifications	واجد شرایط
tropical condition	شرایط گرمسیری
terms of trade	شرایط مبادله
terms of trade	شرایط معامله
emergency conditions	شرایط اضطراری
terms of payment	شرایط پرداخت
terms and conditions	ضوابط و شرایط
standard conditions	شرایط متعارفی
standard condition	شرایط استاندارد
eligible	واجد شرایط
sufficient conditions	شرایط کافی
present conditions	شرایط فعلی
implied terms	شرایط ضمنی
dis qualified	فاقد شرایط
delivery terms	شرایط تحویل
requirements of the credit	شرایط اعتبار
liner terms	شرایط خط کشتیرانی
makings	شرایط لازم
credit terms	شرایط اعتبار
conference terms	شرایط کنفرانس
conditions of purchase	شرایط خرید
light conditions	شرایط نور
Russian roulette <idiom>	شرایط پرخطر
equilibrium conditions	شرایط تعادل
tight spot <idiom>	شرایط سخت
implied terms	شرایط تلویحی
given conditions	شرایط معلوم
given conditions	شرایط معینه
initial condition	شرایط اولیه
final cinditions	شرایط فینال
final cinditions	شرایط پایانی
existing circumstances	شرایط موجود
no bed of roses <idiom>	شرایط سختوبد
conditions of contract	شرایط قرارداد
condition of readiness	شرایط امادگی
actude conditions	شرایط شدید
actude conditions	شرایط حاد
mutual terms	شرایط متقابل
necessary conditions	شرایط لازم
normal temperature and pressure	شرایط استاندارد
normal temperature and pressure	شرایط متعارفی
fair play	شرایط برابر
standard temperature and pressure	شرایط استاندارد
admission requirements	شرایط پذیرش
marginal conditions	شرایط نهائی
adverse factors	شرایط نامساعد
boundary conditions	شرایط مرزی
boundary conditions	شرایط حدی
ballistic conditions	شرایط بالیستیکی
average conditions	شرایط متوسط
average conditions	شرایط عادی
ambient conditions	شرایط محیطی
standard temperature and pressure	شرایط متعارفی
competition conditions	شرایط رقابت
plateaus	شرایط پایا
usual conditions	شرایط معمول
conditions of (the) competition	شرایط رقابت
plateau	شرایط پایا
plateaux	شرایط پایا
qualification	وضعیت شرایط
qualification	واجد شرایط
competitive conditions	شرایط رقابت
conditions of use	شرایط کاربرد
disadvantage	شرایط نامساعد
qualifications	شرایط لازم
requirements	شرایط لازم
suitable conditions	شرایط مناسب
disadvantages	شرایط نامساعد
tight squeeze <idiom>	شرایط سخت تجاری
provisions of a contract	شرایط قرار داد
feudatory	تابع شرایط تیول
support conditions	شرایط تکیه گاهی
bend	شرایط خمیدگی زانویی
tenders conditions	شرایط عمومی مناقصه
quantifying	واجد شرایط شدن
possessing the necessary qualifications	واجد شرایط لازم
conditions	مقررات و شرایط اسبدوانی
it does not s. the condition	واجدان شرایط نیست
qualificatory	واجد شرایط کننده
other things being equal	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
turn the tables <idiom>	عوض کردن شرایط
through the mill <idiom>	تجربه شرایط مشکل
ineligibility	فقدان شرایط لازم
investigation of foundation conditions	تحقیق شرایط شالوده
qualify for	واجد شرایط بودن
second order conditions	شرایط مرتبه دوم
quantify	واجد شرایط شدن
quantifies	واجد شرایط شدن
circumstance	شرایط محیط اهمیت
unqualified	فاقد شرایط لازم
machining requirments	شرایط براده برداری
meets	مطابق شرایط بودن
meet	مطابق شرایط بودن
entry group	گروه واجد شرایط
volcanism	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
qualified	واجد شرایط لازمه
qualified	دارای شرایط لازم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com