English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (7 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
quantum meruit هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
Other Matches
he has a rushing business کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
he is on his legs کارش دایراست
He is attentive to his work . متوجه کارش است
He is completely absorbed by his business. کاملاجذب کارش است
he prospered in his business کارش بالا گرفت
he drives a roaring trade کارش خوب گرفته است
Let the secretary get on with it . بگذارید منشی کارش را بکند
He is unpredicateble. He acts haphazardly. کارش حساب وکتابی ندارد
He eventually landed in prison . عاقبت کارش بزندان کشید
fasts که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasted که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
get off one's butt <idiom> سرش شلوغه کارش شروع شده
of a verity واقعا
I Really need for u من واقعا
simply واقعا
essentially واقعا"
actually واقعا
virtually واقعا"
really واقعا
veritably واقعا
realy واقعا
melodramatist کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
wine cooper کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
he prospered in his business در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
really wicked واقعا عالی
really sick واقعا جالب
really wicked واقعا جالب
in point of fact <idiom> براستی ،واقعا
really sick واقعا عالی
quite سراسر واقعا
indeed واقعا هر اینه
verily حقیقتا واقعا
bodily واقعا جسمانی
He'll never get anywhere. او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
i overpaid him for his work مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
boat trains ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat train ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
What impudence!what never !what cheek! واقعا" که خیلی رو می خواهد !
to be hot [for] واقعا مشتاق بودن [به]
Thank you very much indeed. واقعا خیلی ممنون.
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
to get in somebody's way مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
paintress زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
chimney sweeps کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
dynamically زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
chimney sweep کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
ringman کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
dynamic زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
pawn broker کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
I'm really not responsible for it. <idiom> واقعا کاری از دست من برنمی آد.
I'm really not responsible for it. <idiom> من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
That's just [really] outragous! این که واقعا مضخرف است!
You really are cheeky! واقعا" عجب رویی داری !
matter of fact <idiom> چیزی واقعا درست باشه
This is a red rag for me. این من را واقعا عصبانی میکند.
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
piecer درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
He'll never amount to anything. <idiom> او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
the inquisition دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
bill poster کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
bill posters کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
industrial union اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
You're driving me mad! تو من را واقعا دیوانه می کنی! [اصطلاح روزمره]
That's just ridiculous! این که واقعا مسخره است! [طنز]
I was devastated. <idiom> من را واقعا پریشان کرد. [اصطلاح روزمره]
air man کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
daemon در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
You really look like a million bucks in that dress. در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
show one's (true) colors <idiom> نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
Hotel accommodation is rather expensive there. قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
... however sometimes it just can't be helped. ... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
I'm still not quite sure how good you are. من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
specious بطورسطحی درست فاهرامنطقی ودرست ولی واقعا عکس ان
ancillary equipment وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
First come first served. هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
Bounty hunter جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
he was p in his business خوب بود کارش رونق گرفته بود
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
reputed owner در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com