English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
purchase هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchased هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchases هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
Other Matches
deeds در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deed در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
assignment انتقال قانونی
assignments انتقال قانونی
res ipsa loquitur این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
quasi contract عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
hereditament دارایی غیرمنقول
real estate مال غیرمنقول
real property اموال غیرمنقول
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
real account حساب دارایی غیرمنقول
to lay down a rule قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
realty دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
occupation حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
occupations حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
devising به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
automatic release date تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
legitimated عذر قانونی قانونی
legitimate عذر قانونی قانونی
legitimates عذر قانونی قانونی
legitimating عذر قانونی قانونی
unrepresentative کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
at least هیچ نباشد
to be on the safe side باقی نباشد
authorized stoppage برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
low priority work کاری که مهم نباشد
impasse حالتی که از ان رهایی نباشد
not too expensive خیلی گران نباشد.
For all we know he may be living . از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
square peg in a round hole <idiom> شخصی که مناسب کاری نباشد
to not give a stuff about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
The shell does not always contain a pearl. <proverb> همیشه در صدف گوهر نباشد .
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
to not give a hoot in hell for something برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a toss about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
illegal دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
Just sign here and leave at that . اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
right out <idiom> به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
rigid یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
null لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
poll degree درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
factory قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factories قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
If anything ,it is more expensive. اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
i speak under correction انچه می گویم ممکن است درست نباشد
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
figuring آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figures آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
She is forty if a day . چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
gentelmen's agreement کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
figure آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
termed مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
to not give a damn about something [somebody] برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
What You See Is All You Get برنامهای که خروجی صفحه نمایش آن به صورت دیگر قابل چاپ نباشد.
lapped ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
lap ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
unpriced درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
unformatted 1-فایل متن که حاوی هیچ دستور فرمت , حاشیه یا نحوه نوشتن نباشد.2-
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
ideology بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
stack پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stacks پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stacked پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
concertina fold قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
common nuisance منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
an impossible hat کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
bomb یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
biaxial deformation خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
bombs یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed out یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
background processing کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
ills ناشی
ill ناشی
mala filde ناشی
ill- ناشی
even tual ناشی
dilettante ناشی
result ناشی
emergent ناشی
amateurish ناشی
descended ناشی
skilless ناشی
skill less ناشی
muffs ناشی
muffing ناشی
muffed ناشی
Due to ناشی از
dilettantes ناشی
dilettanti ناشی
gauche ناشی کج
maladroit ناشی
due ناشی از
resultant ناشی
resulting ناشی
resulted ناشی
therefrom ناشی از ان
on account of somebody [something] ناشی از
muff ناشی
presentment اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
machined غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machines غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
hypostatic ناشی از ته نشینی
internal ناشی ازدرون
awkward age سن خامکار [ناشی]
issue ناشی شدن
negligent ناشی از بی مبالاتی
privative ناشی از محرومیت
issues ناشی شدن
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
issued ناشی شدن
irritative ناشی از تحریک
emanate ناشی شدن
rise ناشی شدن از
unskil ناشی بی مهارت
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
abnerval ناشی از عصب
rhapsodical ناشی از احساسات
adipic ناشی ازچربی
gremie بی تجربه و ناشی
unfortunate ناشی ازبدبختی
awkward بی لطافت ناشی
toxic ناشی از زهراگینی
premune ناشی از جلوگیری
due to an accident ناشی از یک حادثه
sequent منتج ناشی
guttural ناشی از گلو
tisy ناشی از مستی
jackleg ناشی نادرست
novices ادم ناشی
stingy ناشی از خست
unperfect ناشی نابلد
gaucherie ناشی گری
awkwardness ناشی گری
emanating ناشی شدن
emanates ناشی شدن
novice ادم ناشی
rise ناشی شدن
rises ناشی شدن از
rises ناشی شدن
variorum ناشی ازچندمنبع
emanated ناشی شدن
proceeded ناشی شدن از عایدات
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
result ناشی شدن نتیجه
pot valour دلپری ناشی از مستی
shear failure گسیختگی ناشی از برش
shear crack ترک ناشی از برش
flow ناشی شدن فلو
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
intuitional ناشی از درک مستقیم
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
shear stress تنش ناشی از برش
flowed ناشی شدن فلو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com