Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
every one fired two rounds
هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
Other Matches
volleys
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleyed
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleying
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volley
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleyed
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volley
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleys
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleying
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
fires
شلیک تیراندازی شلیک کنید
fired
شلیک تیراندازی شلیک کنید
volley bombing
شلیک تیرباران شلیک کردن
fire
شلیک تیراندازی شلیک کنید
intermit
نوبت داشتن نوبت شدن
blankest
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blank
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
vacancy
محل خالی جای خالی
vacancies
محل خالی جای خالی
manspace
جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
fire
شلیک
fired
شلیک
volleys
شلیک
fires
شلیک
volley
شلیک
volleying
شلیک
firing
شلیک
firing line
خط شلیک
volleyed
شلیک
fire
شلیک کردن
fire off
شلیک کردن
broadside
بایک شلیک
fired
شلیک کردن
broadsides
بایک شلیک
salvo
شلیک کردن
gun fire
شلیک توپ
distress gun
شلیک خطر
fires
شلیک کردن
volleyer
شلیک کننده
volley fire
اتش شلیک
firepower
قدرت شلیک
salvoes
شلیک کردن
volley fire
تیر شلیک
to fire a shot
شلیک کردن
spontaneous discharge
شلیک خودانگیخته
sally
شلیک کردن
to fire off
شلیک کردن
sallies
شلیک کردن
signal of distress
شلیک خطر
report
صدای شلیک
reports
صدای شلیک
reported
صدای شلیک
discharge
شلیک عصبی تخلیه
volleying
شلیک بطوردسته جمعی
volleys
شلیک بطوردسته جمعی
volleyed
شلیک بطوردسته جمعی
volley bombing
شلیک دسته جمعی
sally
حرکت سریع شلیک
to fire a torpedo
اژدری شلیک کردن
shoot up
<idiom>
درهوا شلیک کردن
volley
شلیک بطوردسته جمعی
sallies
حرکت سریع شلیک
to launch a torpedo
اژدری شلیک کردن
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
fusillade
شلیک متوالی تیرباران
snap shoting
بی درنگ شلیک کردن
discharges
شلیک عصبی تخلیه
gun lap
شلیک اخرین دور مسابقه دو
number of rounds
تعداد تیرهای شلیک شده
distress gun
شلیک توپ هنگامی که کشتی درخطراست
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
banzai
شلیک توپ جهت تبریک وتهنیت
national salute
شلیک 12 توپ به احترام پرچم ملی
inning
نوبت
heat
نوبت
alternation
نوبت
served
نوبت
tricked
نوبت
serves
نوبت
reprise
نوبت
intermittence
نوبت
tricking
نوبت
turn
نوبت
turns
نوبت
heats
نوبت
toured
نوبت
out of turn
بی نوبت
tertian fever
نوبت غب
tour
نوبت
tertian fever
نوبت سه به یک
periodicity
نوبت
serve
نوبت
touring
نوبت
trick
نوبت
tours
نوبت
round robin
با گردش نوبت
prime shift
نوبت اول
every dog has his day
<idiom>
آسیاب به نوبت
it is my lead
نوبت من است
out of turn
خارج از نوبت
round robin
نوبت گردشی
whose turn is it?
نوبت کیست
intermittent
نوبت دار
movement credit
نوبت حرکت
penalty
از کف دادن نوبت
periods
روزگار نوبت
periods
نوبت ایست
period
نوبت مرحله
period
روزگار نوبت
period
نوبت ایست
shifted
نوبت تعویض
shifted
نوبت کار
periods
نوبت مرحله
trick
نوبت نگهبانی
periodic
نوبت دار
tricked
نوبت نگهبانی
tricking
نوبت نگهبانی
penalties
از کف دادن نوبت
shift
نوبت کار
shift
نوبت کاری
shifted
نوبت کاری
handouts
نوبت بازی
handout
نوبت بازی
round
نوبت گردکردن
shifts
نوبت کاری
shift
نوبت تعویض
shifts
نوبت تعویض
roundest
نوبت گردکردن
shifts
نوبت کار
range ladder
تنظیم تیربه روش نردبانی با شلیک گذار و کوتاه
gun salute
سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
out
نوبت سرویس اسکواش
say
نوبت حرف زدن
out-
نوبت سرویس اسکواش
says
نوبت حرف زدن
air register
تنظیم نوبت پرواز
outed
نوبت سرویس اسکواش
it is your move
نوبت شما است
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
on deck
در انتظار نوبت شنا
on deck
دونده منتظر نوبت
round
نوبت گرد کردن
shift schedule
برنامه نوبت کاری
roundest
نوبت گرد کردن
to be one's turn
[go]
نوبت
[کسی]
شدن
batter
توپزنی که نوبت اوست
rota
جدول نوبت خدمت
rotas
جدول نوبت خدمت
collocation
نظم نوبت وترتیب
first dogwatch
نوبت نگهبانی عصر
every other
<idiom>
به نوبت عرض شدن
batters
توپزنی که نوبت اوست
My turn!
حالا نوبت منه!
salvos
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
minute gun
توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
strikers
بیلیارد بازی که نوبت اوست
every dog has his d.
هرکسی چندروزه نوبت اوست
striker
بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers
کروکه بازی که نوبت اوست
striker
کروکه بازی که نوبت اوست
bat around
توپ زدن به نوبت در یک ردیف
He jumped the queue.
پرید توی صف ( خارج از نوبت )
all things come to him who waits
<proverb>
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
queuing theory
نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
To jump the queue.
خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
move
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
platoon
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
platoons
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
every dog has his day
<idiom>
<none>
هرکسی پنج روزه نوبت اوست
antiperiodic
جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
moves
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
first come, first served
<idiom>
هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
innings
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
one and nine balls billiard
بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
to catch out a batsman
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesomes
مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesome
مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
salvoes
شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvo
شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
run up
بسرعت خرج و تلف کردن شلیک کردن
roundest
تعداد تیر تعداد شلیک دور
cannon shot
تیررس توپ شلیک شده از توپ
round
تعداد تیر تعداد شلیک دور
concurrent
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
due
از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
wickets
میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
wicket
میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
forspent
خالی
vacuous
خالی
hollow dam
سد تو خالی
sunken
خالی
blank cell
سل خالی
indigent
خالی
inane
خالی
vacuous
خالی
emptier
خالی
arid
خالی
windy
خالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com