English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
Other Matches
current expenditure هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
fiscal year دوره مالی
fiscal years دوره مالی
financial period دوره مالی
provident fund وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
sumptuary هزینهای
sumption هزینهای
cost category اقلام هزینهای
elements of expense عوامل هزینهای
indemnify هزینهای راپرداختن
financial statement صورت مالی گزارش مالی
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
to fix a person with costs هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
capitalization unit هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
controllable cost هزینهای که بر حسب مقدارتولید تغییر میکند
out of pocket expenses هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
capital expenditure هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
weapons tight جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
cost absoption هزینهای که در قیمت تولید کالا منظورنمیشود و از مشتری دریافت نمیگردد
consulage هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling-off periods دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
interregnums فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
margin cost مقدار هزینهای ک__ه در نتیجه اف_زایش محصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده میشود
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
profit فایده
utility فایده
benefiting فایده
of no a withou بی فایده
shotten بی فایده
futile بی فایده
fruits فایده
fruit فایده
benefited فایده
useless بی فایده
disadvantageous بی فایده
benefit فایده
worthless بی فایده
using فایده
advantage فایده
value in use فایده
perquisite فایده
perquisites فایده
unprofitable بی فایده
inefficacious بی فایده
uses فایده
use فایده
wasteful بی فایده
unavailing بی فایده
profited فایده
gainings فایده
profits فایده
boot فایده
return [on something] فایده
at least هیچ نباشد
unrepresentative کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
to be on the safe side باقی نباشد
marginal benefit فایده نهائی
profits فایده منفعت
avail فایده استفاده
profited فایده رساندن
avail فایده بخشیدن
profited فایده منفعت
disutility عدم فایده
ineffectually بطور بی فایده
benefiting :فایده رساندن
benefiting فایده بردن
benefited فایده بردن
profits فایده رساندن
profit فایده منفعت
benefited :فایده رساندن
benefit فایده بردن
benefit :فایده رساندن
unremunerative بی فایده بیسود
utilitarianism فایده گرائی
uselessly بطور بی فایده
profit فایده رساندن
What is the use ? what good wI'll it do ? فایده اش چیست ؟
good خیر فایده
marginal utility فایده نهائی
gain فایده بردن
gains فایده بردن
utility سود فایده
cost benefit ratio نسبت فایده
gained فایده بردن
benefit cost analysis تحلیل فایده
inefficaciously بطور بی فایده
inutility چیز بی فایده
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
not too expensive خیلی گران نباشد.
impasse حالتی که از ان رهایی نباشد
For all we know he may be living . از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
low priority work کاری که مهم نباشد
to f. a dead horse کوشش بی فایده کردن
to boot فایده و سود داشتن
useless عاری از فایده باطله
benefic فایده برنده نیکوکار
white elephants گران و پر خرج و کم فایده
white elephant گران و پر خرج و کم فایده
diminishing utility اصل فایده نزولی
diminishing marginal utility فایده نهایی نزولی
It benefits the people . فایده اش به مردم می رسد
benefit cost ratio نسبت فایده به هزینه
benefitical منتفع فایده برنده
colporteur کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
to not give a hoot in hell for something برایشان اصلا مهم نباشد.
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
The shell does not always contain a pearl. <proverb> همیشه در صدف گوهر نباشد .
square peg in a round hole <idiom> شخصی که مناسب کاری نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
to not give a stuff about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
to not give a toss about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
There is no point in his staying here . His staying here wont serve any purpose. ماندن او در اینجا بی فایده است
to plough the sand کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to plough sands کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
Just sign here and leave at that . اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
right out <idiom> به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
rigid یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
null لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
illegal دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
It is written for our benefit نوشته کردن برای ما فایده دارد
factory قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
factories قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
poll degree درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
i speak under correction انچه می گویم ممکن است درست نباشد
If anything ,it is more expensive. اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
It is no use crying over spilt milk . <proverb> بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
You wI'll benefit by this book . از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
figure آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
She is forty if a day . چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
figures آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
gentelmen's agreement کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
figuring آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
to not give a damn about something [somebody] برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
What You See Is All You Get برنامهای که خروجی صفحه نمایش آن به صورت دیگر قابل چاپ نباشد.
purchase هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
lapped ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
unpriced درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
unformatted 1-فایل متن که حاوی هیچ دستور فرمت , حاشیه یا نحوه نوشتن نباشد.2-
purchases هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchased هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
lap ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
ideologies بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
stack پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stacks پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stacked پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
concertina fold قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
common nuisance منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
financing مالی
pecuniary مالی
finances مالی
monetary مالی
financial مالی
financed مالی
finance مالی
accounting classification کد مالی
fiscal مالی
terminates محدود
incomprehensive محدود
terminated محدود
terminate محدود
ambient محدود
limitary محدود
indefinite نا محدود
finte محدود
limited access محدود
lock step محدود
indeterminable نا محدود
limited محدود
finite محدود
moderating محدود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com