Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
user cost
هزینه استعمال
Other Matches
smoke
استعمال دود استعمال دخانیات
smokes
استعمال دود استعمال دخانیات
usage
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
radiologists
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologist
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
disuse
عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
economic of scale
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
employment
استعمال
application
استعمال
applications
استعمال
uses
استعمال
use
استعمال
expenditure
استعمال
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
ill use
بد استعمال کردن
ill usage
سوء استعمال
abusive
سوء استعمال
cranage
استعمال جرثقیل
smoking
استعمال دخانیات
tutoyer
استعمال کردن
usage
عرف استعمال
overuse
استعمال مفرط
bilinguality
استعمال دوزبان
abuses
سوء استعمال
riflery
استعمال تفنگ
desuetude
عدم استعمال
value in use
ارزش استعمال
use value
ارزش استعمال
bilingualism
استعمال دوزبان
overkill
استعمال بیش از حد
employ
استعمال کردن
employed
استعمال کردن
employing
استعمال کردن
employs
استعمال کردن
maltreatment
سوء استعمال
telescopy
فن استعمال دوربین
unworn
استعمال نشده
disuse
عدم استعمال
abuse
سوء استعمال
abused
بد استعمال کردن
use
استعمال مصرف
graphics
فن استعمال نمودار
usages
عرف استعمال
abusing
بد استعمال کردن
abusing
سوء استعمال
using
استعمال مصرف
applications
موارد استعمال
application
موارد استعمال
usage
نحوه استعمال
usages
نحوه استعمال
nicotian
دود استعمال کن
misapplication
استعمال بیجا
misusage
سوء استعمال
misapplication
سوء استعمال
uses
استعمال مصرف
law of use
قانون استعمال
exercised
استعمال کردن
exercises
استعمال کردن
exercise
استعمال کردن
abused
سوء استعمال
abuses
بد استعمال کردن
abuse
بد استعمال کردن
applies
استعمال کردن
applying
استعمال کردن
apply
استعمال کردن
marginal cost pricing
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
law of disuse
قانون عدم استعمال
vernacularism
استعمال زبان محلی
mitring
استعمال تاج اسقفی
mitering
استعمال تاج اسقفی
malapropism
سوء استعمال کلمات
nicotian
استعمال کننده دخانیات
outward application
استعمال برونی یا خارجی
The habit of smoking.
عادت به استعمال دخانیات
user
استعمال کننده کاربر
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
users
استعمال کننده کاربر
dosages
مقدار استعمال دارو
catachresis
استعمال غلط کلمه
dosage
مقدار استعمال دارو
telescopist
متخصص استعمال دوربینهای نجومی
oxymoron
استعمال کلمات مرکب متضاد
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
abjectival use of a noun
استعمال اسمی به طور صفت
sesquipedalian
معتاد به استعمال لغات دراز
neology
استعمال واژه یااصطلاح جدید
oxymoron
استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
holophrastic
استعمال کننده کلمه قصار
periphrasis
استعمال واژه ها وعبارات زائد
symbolization
استعمال علائم ونشانهای رمزی
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
deverbative
بصورت مشتق استعمال شده
instrumentation
تنظیم اهنگ استعمال الت
dump
موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
abstemious
مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
utilization
به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
teetotallers
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
smokers
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
smoker
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
teetotaller
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
non abstainer
کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
teetotaler
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
junkie
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
abstinence
ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
malapropism
استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
junkies
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
to smoke oneself sick
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
wear and tear
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
teetotalism
پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
nicotinism
مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
joint
جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
abstainer
پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
zoomorphism
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
lupulin
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
petroleur
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
I dont smoke at all.
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
jake leg
فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
adoption
اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
hendiadys
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
euphuism
انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
the word is sanctioned by use
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
amphetamine
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamines
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
phonetician
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
euphemisms
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemism
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
periphrastic conjugation
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
euphemize
استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
expenditures
هزینه ها
mise
هزینه
cost expenditure
هزینه
at someone expense
به هزینه
overall cost
هزینه کل
outgoing
هزینه
tab
هزینه
tabs
هزینه
at the expence of
به هزینه
overhead expenses
به هزینه
benefit cost analysis
هزینه
battels
هزینه
light expense
هزینه کم
out goings
هزینه
outlays
هزینه
outlay
هزینه
charges
هزینه
outgoings
هزینه
charge
هزینه
goings-on
هزینه ها
expense
هزینه
outgo
هزینه
cost benefit ratio
هزینه
tolling
هزینه
cost
هزینه
levying
هزینه
vouchers
هزینه
eight bit system
کم هزینه
disbursement
هزینه
levy
هزینه
levied
هزینه
voucher
هزینه
tolls
هزینه
toll
هزینه
expenditure
هزینه
total cost
هزینه کل
levies
هزینه
economic cost
هزینه اقتصادی
dockage
هزینه اسکله
direct cost
هزینه مستقیم
family expenditure
هزینه خانواده
cost of construction
هزینه ساختمان
first cost
هزینه اولیه
flow of expenditure
جریان هزینه
flow of expenditure
گردش هزینه
family expenditure
هزینه خانوار
extra cost
هزینه اضافی
external cost
هزینه خارجی
expenditure approach
روش هزینه
expenditure credit
اعتبار هزینه
estimated cost
هزینه براوردی
least cost
حداقل هزینه
explicit cost
هزینه اشکار
cost of distribution
هزینه توزیع
energy expenditure
هزینه انرژی
cost of removal
هزینه جابجایی
cost of reproduction
هزینه بازسازی
cost push
فشار هزینه
cost of production
هزینه تولید
living cost
هزینه زندگی
freight forwarder
هزینه حمل
variable cost
هزینه متغیر
initial expenses
هزینه ابتدائی
historical costs
هزینه واقعی
initial expenses
هزینه نخستین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com