Dictiornary-Farsi | هزینه غیر قابل تفکیک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
inseparable cost	هزینه غیر قابل تفکیک


Other Matches

detachable	قابل تفکیک
separable	قابل تفکیک
detachable bottom	کف قابل تفکیک
separably	بطور قابل تفکیک
inseparable	غیر قابل تفکیک
impartible	جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
noncontrollable cost	هزینه غیر قابل کنترل
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
cost center	قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage	هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
economic of scale	کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract	قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing	قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
dissociation	تفکیک
analysis	تفکیک
resolutions	تفکیک
differentiation	تفکیک
disjunction	تفکیک
breaks	تفکیک
break	تفکیک
demodulation	تفکیک
removal	تفکیک
secession	تفکیک
separation	تفکیک
partings	تفکیک
parting	تفکیک
severance	تفکیک
break down	تفکیک
denotation	تفکیک
separating	تفکیک
disintegration	تفکیک
secernment	تفکیک
breakdowns	تفکیک
resolution	تفکیک
separations	تفکیک
segregation	تفکیک
breakdown	تفکیک
dissociate	تفکیک نمودن
dissociates	تفکیک نمودن
dissociating	تفکیک نمودن
separate	جدایی تفکیک
racial segregation	تفکیک نژادی
knocked down	تفکیک شده
separated	تفکیک کردن
severable	تفکیک پذیر
separates	جدایی تفکیک
separates	تفکیک کردن
separated	جدایی تفکیک
parcelling	تفکیک زمین
color separation	تفکیک رنگ
separate	تفکیک کردن
thermal dissociation	تفکیک گرمایی
centrifuge	تفکیک کردن
photodissociation	تفکیک نوری
separability	تفکیک پذیری
self dissociation	خود تفکیک
split risk	تفکیک خطر
optical resolution	تفکیک نوری
partitions	تفکیک کردن
partition	تفکیک کردن
degree of dissociation	درجه تفکیک
ionic dissociation	تفکیک یونی
separator	تفکیک کننده
resolution	تفکیک پذیری
dissociation curve	منحنی تفکیک
break bulk	تفکیک محصولات
resolutions	تفکیک پذیری
predissociation	پیش تفکیک
break down of negotiation	تفکیک مذاکرات
break up	تفکیک کردن
centrifuges	تفکیک کردن
demodulator	تفکیک کننده
separations	تفکیک متارکه
detach	تفکیک کردن
division of powers	تفکیک قوا
inseparable	تفکیک ناپذیر
separation	تفکیک کردن
low resolution	تفکیک پایین
separation	تفکیک متارکه
detachment	جداسازی تفکیک
dissociation constant	ثابت تفکیک
dissociation energy	انرژی تفکیک
discriminator	تفکیک کننده
dissociation	تفکیک گسستگی
detachments	جداسازی تفکیک
resolvable	تفکیک پذیر
disjunct	وجه تفکیک
separations	تفکیک کردن
separable	تفکیک پذیر
detaches	تفکیک کردن
response differentiation	تفکیک پاسخ
resolution power	توان تفکیک
detaching	تفکیک کردن
segregation	تفکیک کردن
diacritic	تفکیک کننده
resolving power	قدرت تفکیک
diacritical	تفکیک کننده
resolving agent	عامل تفکیک کننده
resolutions	تفکیک پذیری رفع
resolving power	توان تفکیک تلسکوپ
partitions	وسیله یا اسباب تفکیک
desegregates	تفکیک زدایی کردن
segregation	تفکیک ذرات بتن
separatism	تفکیک تجزیه طلبی
partition	وسیله یا اسباب تفکیک
modem	تلفیق و تفکیک کننده
low resolution	تفکیک پذیری پایین
preesolved	پیش تفکیک شده
break bulk agent	عامل تفکیک محصولات
desegregated	تفکیک زدایی کردن
segregate	جدا سازی تفکیک
desegregating	تفکیک زدایی کردن
segregating	جدا سازی تفکیک
principle of separation of powers	اصل تفکیک قوا
resolution	تفکیک پذیری رفع
work breakdown structure	ساختار تفکیک کار
desegregate	تفکیک زدایی کردن
bond dissociation energy	انرژی تفکیک پیوند
segregates	جدا سازی تفکیک
break bulk cargo	محمولات تفکیک شده
denominationalism	اعتقاد به تفکیک و تقسیم
denoted	تفکیک کردن علامت گذاردن
denote	تفکیک کردن علامت گذاردن
denotes	تفکیک کردن علامت گذاردن
internal modem	تلفیق و تفکیک کننده درونی
desegregated	تفکیک نژادی را فسخ کردن
oscillations	تفکیک امواج اشکار سازی
oscillation	تفکیک امواج اشکار سازی
denotation	علامت تفکیک معنی و مفهوم
desegregating	تفکیک نژادی را فسخ کردن
exploded pie graph	نمودار گرد تفکیک شده
disintegration product	محصول تجزیه و تفکیک شده
resolution	قدرت تفکیک [ریاضی] [فیزیک]
desegregate	تفکیک نژادی را فسخ کردن
discriminating circuit	مدار تفکیک کننده مین
oscillator	تفکیک کننده امواج اشکارساز
system resolution	تفکیک سیستم کار دستگاه
desegregates	تفکیک نژادی را فسخ کردن
resolvable tartaric acid	تارتریک اسید تفکیک پذیر
external modem	تلفیق و تفکیک کننده برونی
segregative	طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
resolutions	قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
marshalling yard	محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
resolution	قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
denotative	دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
hayes compatible modem	تلفیق و تفکیک کننده سازگار باهیز
differentiation	فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
fibre optics	وسیله تفکیک ستون نوربه رشتههای نازک
administrative segregation	زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
friendly front end	طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item	وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
cadastral surveys	عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
archival quality	مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
marshalling yard	محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
changeable	قابل تعویض قابل تبدیل
tenable	قابل مدافعه قابل تصرف
combustible	قابل سوزش قابل تراکم
sensible	قابل درک قابل رویت
exigible	قابل تقاضا قابل ادعا
flexile	قابل تغییر قابل تطبیق
presumable	قابل استنباط قابل استفاده
bilable	قابل رهایی قابل ضمانت
observable	قابل مشاهده قابل گفتن
transferable	قابل واگذاری قابل انتقال
elastic	قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy	قابل تشکر قابل شکر
achievable	قابل وصول قابل تفریق
adducible	قابل اضهار قابل ارائه
presentable	قابل معرفی قابل ارائه
presentable	قابل نمایش قابل تقدیم
exigible	قابل مطالبه قابل پرداخت
capacities	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
mise	هزینه
levy	هزینه
levied	هزینه
levies	هزینه
benefit cost analysis	هزینه
overhead expenses	به هزینه
at the expence of	به هزینه
levying	هزینه
at someone expense	به هزینه
tolls	هزینه
battels	هزینه
tolling	هزینه
toll	هزینه
voucher	هزینه
outgoing	هزینه
vouchers	هزینه
disbursement	هزینه
goings-on	هزینه ها
eight bit system	کم هزینه
out goings	هزینه
tab	هزینه
tabs	هزینه
expense	هزینه
expenditure	هزینه