English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English Persian
applied هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
Other Matches
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
specialty اختصاص کیفیت ویژه
specialities اختصاص کیفیت ویژه
speciality اختصاص کیفیت ویژه
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
assign قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning قلمداد کردن اختصاص دادن
allocating تقسیم کردن اختصاص دادن
allocate تقسیم کردن اختصاص دادن
devoting اختصاص دادن فدا کردن
allocates تقسیم کردن اختصاص دادن
devotes اختصاص دادن فدا کردن
devote اختصاص دادن فدا کردن
reserves ذخیره کردن اختصاص دادن
reserving ذخیره کردن اختصاص دادن
earmark نشان کردن اختصاص دادن
assigns قلمداد کردن اختصاص دادن
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
dedicating اختصاص دادن وقف کردن
dedicates اختصاص دادن وقف کردن
dedicate اختصاص دادن وقف کردن
assigned قلمداد کردن اختصاص دادن
reserve ذخیره کردن اختصاص دادن
appropriation اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
specific cost هزینه ویژه
batch costing تعیین هزینه مجموعهای ازکالا
appraisal method of depreciation روش تعیین هزینه استهلاک
consecrate ویژه کردن تخصیص دادن
consecrating ویژه کردن تخصیص دادن
consecrates ویژه کردن تخصیص دادن
absolute advantage برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
cost contract قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
to set out نشان دادن تعیین کردن
state- تعیین کردن وقرار دادن
stating تعیین کردن وقرار دادن
states تعیین کردن وقرار دادن
state تعیین کردن وقرار دادن
stated تعیین کردن وقرار دادن
cost indexes ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
aviation weather مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
reading یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
readings یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
assign اختصاص دادن
allot اختصاص دادن
to set apart اختصاص دادن
allocate اختصاص دادن
allocate اختصاص دادن
appropriating اختصاص دادن
allocating اختصاص دادن
appropriates اختصاص دادن
appropriated اختصاص دادن
appropriate اختصاص دادن
allocates اختصاص دادن
identifying مربوط کردن تشخیص دادن
relayed ربط دادن مربوط کردن
relay ربط دادن مربوط کردن
identify مربوط کردن تشخیص دادن
identifies مربوط کردن تشخیص دادن
relays ربط دادن مربوط کردن
identified مربوط کردن تشخیص دادن
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
release denial جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
intervert بخود اختصاص دادن برگرداندن
reserve نگه داشتن اختصاص دادن
reserves نگه داشتن اختصاص دادن
reserving نگه داشتن اختصاص دادن
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
wait upon پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
crest clearing graph نمودار تعیین کمترین درجه مربوط به حاشیه امنیت مانع
careered شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
wait on خدمت رسیدن و خدمت کردن
tailor برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
tailors برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
appropriation قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
privacy حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
layoff خاتمه دادن به خدمت
served خدمت انجام دادن
layoffs خاتمه دادن به خدمت
serve خدمت انجام دادن
serves خدمت انجام دادن
ambitus [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
inseparable cost حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
paged address که بعد شماره صفحه به آنها اختصاص داده میشود. آدرسهای حافظه مربوط به صفحهای هستند که بعدا به حافظه فیزیکی موجود تط بیق داده میشود.
individualizing حالت ویژه دادن
individualize حالت ویژه دادن
individualized حالت ویژه دادن
individualising حالت ویژه دادن
individualised حالت ویژه دادن
individualizes حالت ویژه دادن
individualises حالت ویژه دادن
subsidize کمک هزینه دادن
subsidised کمک هزینه دادن
subsidises کمک هزینه دادن
subsidizes کمک هزینه دادن
subsidized کمک هزینه دادن
to carry costs هزینه مرافعه دادن
subsidizing کمک هزینه دادن
subsidising کمک هزینه دادن
locating تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
special interest groups گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
radio fix تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
specialities کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
renumber خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
minister خدمت کردن
serves خدمت کردن
served خدمت کردن
ministers خدمت کردن
serves خدمت کردن به
served خدمت کردن به
serve خدمت کردن به
serve خدمت کردن
idiocrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
blasts آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
serve خدمت ارتشی کردن
to serve in the ranks خدمت سربازی کردن
desertion ترک خدمت کردن
to bear arms خدمت نظام کردن
served خدمت ارتشی کردن
serves خدمت ارتشی کردن
to serve in the army درارتش خدمت کردن
deallocate آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
to serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
to release [from responsibility, duty] معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
observer گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
discharges اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
poppers ذرت بودادنی فرف ویژه بو دادن ذرت
popper ذرت بودادنی فرف ویژه بو دادن ذرت
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
to transubstantiate تغییر دادن ماده [نان و شراب مربوط به عشاربانی] به بدن و خون عیسی مسیح [دین]
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
ministers : کمک کردن خدمت کردن
minister : کمک کردن خدمت کردن
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
seasoning klin کوره ویژه خشک کردن
frictional unemployment اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
cost minimization حداقل کردن هزینه
internalization of costs داخلی کردن هزینه ها
overcharging اضافی هزینه کردن
cost allocation سرشکن کردن هزینه
overcharge اضافی هزینه کردن
overcharged اضافی هزینه کردن
overcharges اضافی هزینه کردن
to live in a small way با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
cost هزینه بهاگذاری کردن
identifying تعیین کردن
appoints تعیین کردن
determining تعیین کردن
appoint تعیین کردن
blood types تعیین کردن
specifying تعیین کردن
specify تعیین کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com