English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
actual cost هزینه واقعی
historical costs هزینه واقعی
out of pocket expenses هزینه واقعی
Other Matches
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
veritable واقعی
actual واقعی
literal واقعی
positive واقعی
virtual واقعی
righting واقعی
righted واقعی
right واقعی
objectives واقعی
objective واقعی
real واقعی
actuals واقعی
veracious واقعی
lifelike واقعی
unfeigned واقعی
ex post واقعی
essentials واقعی
very واقعی
ex post saving واقعی
essential واقعی
card-carrying واقعی
true life واقعی
concrete : واقعی
factual واقعی
factually واقعی
McCoy واقعی
veridical واقعی
actual expenses مخارج واقعی
actual damage خسارت واقعی
actual key کلید واقعی
actual parameter پارامتر واقعی
nominal غیر واقعی
actual argument نشانوند واقعی
actual address نشانی واقعی
real memory حافظه واقعی
actual income درامد واقعی
actualize واقعی کردن
actual loss زیان واقعی
actual price قیمت واقعی
actual load بار واقعی
actual saving پس انداز واقعی
matter of fact بطور واقعی
matter-of-fact بطور واقعی
actual self خود واقعی
actual velocity سرعت واقعی
true vertical قائم واقعی
down to earth حقیقی واقعی
true slump نشست واقعی
practicals واقعی کارازموده
unrealistically غیر واقعی
practical واقعی کارازموده
real numbers اعداد واقعی
life-size اندازه واقعی
life size اندازه واقعی
true north شمال واقعی
unreal غیر واقعی
never-never غیر واقعی
true form فرم واقعی
airy-fairy غیر واقعی
down-to-earth حقیقی واقعی
real mode حالت واقعی
true power توان واقعی
true complement مکمل واقعی
true complement متمم واقعی
insubstantial غیر واقعی
unrealistic غیر واقعی
never-never land غیر واقعی
fulfill [American] واقعی کردن
truest واقعی حقیقی
genuine واقعی حقیقی
objective data دادههای واقعی
put into practice واقعی کردن
bring inbeing واقعی کردن
real واقعی موجود
accomplish واقعی کردن
incidental expenses هزینههای واقعی
objective value ارزش واقعی
put into effect واقعی کردن
truer واقعی حقیقی
actualize واقعی کردن
true واقعی حقیقی
realised واقعی کردن
realises واقعی کردن
realising واقعی کردن
realize واقعی کردن
realized واقعی کردن
make a reality واقعی کردن
realizes واقعی کردن
realizing واقعی کردن
jisen مبارزه واقعی
execute واقعی کردن
carry out واقعی کردن
bring into being واقعی کردن
real score نمره واقعی
real assets دارائیهای واقعی
put ineffect واقعی کردن
put inpractice واقعی کردن
real costs هزینههای واقعی
real earnings درامدهای واقعی
carry into effect واقعی کردن
real fluid سیال واقعی
make something happen واقعی کردن
real income درامد واقعی
very واقعی فعلی
implement واقعی کردن
real capital سرمایه واقعی
real sector بخش واقعی
real storage انباره واقعی
real value ارزش واقعی
real wage مزد واقعی
actualise [British] واقعی کردن
carry ineffect واقعی کردن
real anxiety اضطراب واقعی
real address آدرس واقعی
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
in the p sense of the word بمعنی واقعی کلمه
inesse دارای هستی واقعی
home whistle امتیاز واقعی یا فرضی
real interest rate نرخ بهره واقعی
conductance مقدار هدایت واقعی
true meridian نصف النهار واقعی
unreal غیر واقعی خیالی
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
real will نظریه اراده واقعی
false ساختگی غیر واقعی
actual instruction دستور العمل واقعی
actual investment سرمایه گذاری واقعی
real investment سرمایه گذاری واقعی
real balance effect اثر مانده واقعی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
actual neurosis روان رنجوری واقعی
real purchasing power قدرت خرید واقعی
objectively بطور واقعی یا خارجی
pragmatize واقعی نشان دادن
no par بدون ارزش واقعی
ideal مطابق نمونه واقعی
ideals مطابق نمونه واقعی
real national income درامد ملی واقعی
real money supply عرضه واقعی پول
in the clouds <idiom> دور از زندگی واقعی
pepper corn rent اجاره غیر واقعی
actual decimal point نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
substantive دارای ماهیت واقعی حقیقی
real gross national product تولید ناخالص ملی واقعی
entitative واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
actual carrier موسسه حمل و نقل واقعی
abstracting جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstract جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
incidence تعلق واقعی مالیات مشمولیت
sterling فاهر وباطن یکی واقعی
abstracts جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
psych out <idiom> پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
undervaluation تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
to put it on پیش از اندازه واقعی نشان دادن
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
abstractionism مکتبی که از کیفیات واقعی هنر دوراست
abstractions ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
abstraction ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
overcapitalize بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
over estimate بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
undervaluing کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
see things <idiom> چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
undervalue کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalues کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
It was filmed on location. صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
underrating چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
that was a quasi war جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
underrated چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
declination مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
foreshortening نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر
rectification تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
nominal value قیمت واقعی سهم که روی ان نوشته شده
virtual شبیه سازی محیط دنیای واقعی توسط کامپیوتر
characteristic strength مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
to overcapitalize a company سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
overrates بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
hot test تست استاتیک موتور راکت که در ان احتراق واقعی صورت میگیرد
roman a clef داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
tolerances بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
tolerance بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
overrating بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
true track تصویر زاویه بین شمال واقعی و مسیر هواپیما روی زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com