Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
Other Matches
channels
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.
ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
channeling
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channelled
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channel
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channels
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channeled
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
queue
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queued
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queues
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queueing
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
bed levels
نقاط ارتفاعی کف کانال درامتداد محور کانال
weekend
اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends
اخر هفته تعطیل اخر هفته
bras
سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
bra
سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
a week
یک هفته
weeklies
هفته به هفته
weekly
هفته به هفته
weeks
هفته
per week
هر هفته
week
هفته
after mentioned
پس آینده
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
week end
اخر هفته
running days
ایام هفته
passion week
هفته مصیبت
eight day
هفته کوک
last week
هفته گذشته
midweek
میان هفته
fair market
هفته بازار
weekday
روز هفته
for a week
برای یک هفته
weekdays
روز هفته
this d. a week
یک هفته از امروز
next week
هفته گذشته
triweekly
هر سه هفته یکبار
A whole week
یک هفته تمام
f.service
نمازمعمولی هفته
hebdomad
هفت هفته
inside of a week
کمتر از یک هفته
to morrow week
از فردا یک هفته
inside of a week
در یک هفته کمتر
for the future
<adv.>
برای آینده
remote future
آینده دور
in the near future
در آینده نزدیک
ex nunc
برای آینده
doctor-to-be
پزشک آینده
fear of the future
وحشت از آینده
not now or ever
نه اکنون و نه در آینده
dead-end job
شغلی بی آینده
sustainable
<adj.>
آینده گرا
after ages
ادوار آینده
future-oriented
<adj.>
آینده گرا
morrow
[Old English]
فردا
[ آینده]
one anxious week of waiting
یک هفته انتظار با نگرانی
nrxt monday
دوشنبه این هفته
Weekend
تعطیلات آخر هفته
I will be staying a few days
من میخواهم یک هفته بمانم.
week day
روز معمولی هفته
feria
یکی از ایام هفته
future-oriented
<adj.>
پایدار
[نسبت به آینده]
in the long run
<idiom>
آینده دور،درآخر
I am hopeful about the future.
درباره آینده امیدوارهستم
time will tell
در آینده معلوم می شود
sustainable
<adj.>
پایدار
[نسبت به آینده]
a rosy future
آینده امید بخشی
passion week
هفته پیش از رستاخیز مسیح
embryos
جنین کمتر از هشت هفته
ferial
مربوط بمیان هفته عیدی
write me every week
هر هفته برای من نامه بنویسید
embryo
جنین کمتر از هشت هفته
to borrow for ... weeks
برای ... هفته قرض گرفتن
We stayed at the seaside for one week .
یک هفته کنا ردریا ماندیم
capacitor
تا دو هفته نیرو فراهم کند.
Within the next few weeks .
درعرض چند هفته آیند ؟
at least four times a week
کم کمش چهار بار در هفته
to mortgage one's future
خسارت زدن به آینده خود
Take no thought of the morrow.
نگران فردا
[آینده]
نباش.
to look forward expectantly to the future
با انتظار به آینده نگاه کردن
semiweekly
رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
per
برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
fetuses
جنین بیش از هشت هفته حمل
foetus
جنین بیش از هشت هفته حمل
foetuses
جنین بیش از هشت هفته حمل
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per week?
قیمت برای یک هفته چقدر است؟
She comes here at least once a week .
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
weekender
کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
bank holiday
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
Every day of the week but Sundays.
همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
sempiternal
رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
Maundy Thursday
پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
I had my car broken into last week.
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
lay up
<idiom>
ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
The future of the team is shrouded in uncertainty.
آینده این تیم بلاتکلیف است.
Trade ( business ) is slack this week .
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
The subsidy will be phased out next year.
یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
project
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projected
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projects
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
One of these fin days .
انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
I wonder what lies in store for me in the future.
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
prospect
[of something]
آینده نگری
[چشم انداز]
[پیش بینی]
چیزی
They must give not less than 2 weeks' notice.
آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
This must not happen in future at any cost.
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
This is important, not only today, but also and especially for the future.
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
opens
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opened
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
archive
فایلی که حاوی داده قدیمی است ولی برای مراجعه در آینده نگهداری میشود
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
Thank goodness
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday!
[TGIF]
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
sliding channel
کانال
tunneled
کانال
canals
کانال
tunnelled
کانال
tunnel
کانال
cut
کانال
cuts
کانال
conduit
کانال
conduits
کانال
ship canal
کانال
channels
کانال
groove
کانال
tunneling
کانال
grooves
کانال
canal
کانال
canal bridge
پل کانال
tunnels
کانال
canaliculus
کانال
route
کانال
routes
کانال
channeled
کانال
channelled
کانال
duct
کانال
channeling
کانال
channel
کانال
mid channel
وسط کانال
main canal
کانال اصلی
luminance channel
کانال روشنایی
headwater channel
کانال اباره
irrigation channel
کانال ابیاری
instruction pipeline
کانال اطلاعات
headrace
کانال اباره
mid channel
مرکز کانال
monochrome channel
کانال تکرنگ
y channel
کانال ایگرگ
trunking
کانال تهویه
telephone conduit
کانال تلفن
telephone channel
کانال تلفن
quarternary canal
کانال درجه 4
output channel
کانال خروجی
open canal
کانال روباز
offtake canal
کانال گیرنده
multichannel
با بیشتر از یک کانال
cross-Channel
برقراریارتباطومسافرت از کانال
canalization
کانال سازی
aqueduct
کانال یا مجرای اب
channel command
فرمان کانال
duplex channel
کانال دو طرفه
channel interceptor
کانال چندراهه
scanner channel
کانال پیمایشگر
communications channel
کانال مخابراتی
communication channel
کانال ارتباطی
gullets
مجرا کانال
channels
کانال مجرا
channels
کانال تلویزیون
channels
کانال ساختن
aqueducts
کانال یا مجرای اب
main line
کانال اصلی
channel access
دستیابی کانال
diversion cannel
کانال انحرافی
channel capacity
فرفیت کانال
gullet
مجرا کانال
berm
هره کانال
digital channel
کانال رقمی
ascension pipe
کانال سرازیری
channel capacity
گنجایش کانال
data channel
کانال داده
main lines
کانال اصلی
feeder canal
کانال تغذیه
channel
کانال تلویزیون
channeled
کانال مجرا
channeled
کانال تلویزیون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com