English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
close controlled همکاری نزدیک
close coordination همکاری نزدیک
Search result with all words
internationalism روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
Other Matches
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
synergism همکاری
cooperation همکاری
co-operate همکاری
cahoots همکاری
competitions همکاری
competition همکاری
collaboration همکاری
synergistic همکاری کننده
collaboration همکاری مشترک
take on <idiom> شروع به همکاری
co-operation همکاری مشترک
logrolling همکاری متقابل
logroll همکاری کردن
disaffiliate همکاری نکردن
incoordination عدم همکاری
cooperation همکاری مشترک
cooperative work همکاری مشترک
synergy همکاری یاری
teamwork روح همکاری
pull together همکاری کردن
mutualism اصول همکاری
solidarity همکاری همبستگی
assists یاور همکاری
assisting یاور همکاری
assisted یاور همکاری
assist یاور همکاری
noncooperation عدم همکاری
incoordinate فاقد حس همکاری
disassociate همکاری نکردن
synergistic مربوط به همکاری
disassociating همکاری نکردن
cooperator همکاری کننده
disaffiliation عدم همکاری
disassociated همکاری نکردن
disassociates همکاری نکردن
coact همکاری کردن
antagonistic cooperation همکاری ناساز
contribution هم بخشی همکاری وکمک
gung-ho آمادهی همکاری و عمل
cooperation همکاری تشریک مساعی
disassociation عدم یا فسخ همکاری
keep someone on <idiom> اجازه همکاری دادن
contributions هم بخشی همکاری وکمک
dissociating قطع همکاری وشرکت
dissociates قطع همکاری وشرکت
dissociate قطع همکاری وشرکت
handle with kid gloves <idiom> باکسی همکاری دقیق داشتن
organization for european economic coopr سازمان همکاری اقتصادی اروپا
organization for economic co opration سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
abasia عدم همکاری عضلات محرکه
disaffiliate به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
take turns <idiom> انجام کاری با همکاری یکدیگر
to distance [dissociate] oneself from دوری [قطع همکاری] کردن از
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
synergetic دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
consolidation psychological operation عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to dissociate [disassociate] oneself from somebody [something] از کسی [چیزی] دوری [قطع همکاری] کردن
community relations روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
bank giro همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
to opt in [something] تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
to opt out [of something] تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
backstabber خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
interoperability قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
contributes شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
pan american union سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
contiguous نزدیک
by از نزدیک
in sight نزدیک
closes نزدیک
closest نزدیک
imminent نزدیک
near at hand نزدیک
towards نزدیک
up against <idiom> نزدیک به
narrowly از نزدیک
up to <idiom> نزدیک به
hard by نزدیک
closer نزدیک
close نزدیک
nigh نزدیک
close up از نزدیک
close-up از نزدیک
fast by نزدیک
adjacent نزدیک
foreby نزدیک
forbye از نزدیک
forbye نزدیک
hand-to-hand نزدیک
forby از نزدیک
forby نزدیک
close-ups از نزدیک
upcoming نزدیک
nearest نزدیک
nearing نزدیک
hand to hand نزدیک
nears نزدیک
vicinal نزدیک
on the verge of نزدیک به
to gain ground upon نزدیک
near- نزدیک
beside نزدیک
approaching نزدیک
neared نزدیک
forthcoming نزدیک
nearer نزدیک
proximate نزدیک
on the eve of نزدیک
not ahunderd mails flom نزدیک
caudal نزدیک به دم
near by نزدیک
near by نزدیک به
neighbouring نزدیک
at hand نزدیک
next door to نزدیک
close by نزدیک
cephalo نزدیک به سر
near نزدیک
near upon نزدیک
accessible نزدیک
close aboard نزدیک
nearby نزدیک
close control کنترل نزدیک
toward(s) evening نزدیک به عصر
come by نزدیک شدن
caudal نزدیک به انتها
aggress نزدیک شدن
myopia نزدیک بینی
deep نزدیک به هدف
near shore نزدیک به ساحل
close support پشتیبانی نزدیک
close price قیمت نزدیک
close range مسافت نزدیک
aftermost نزدیک پاشنه
close range فاصله نزدیک
admaxillary نزدیک ارواره
close in نزدیک شدن
adductor نزدیک کننده
adducent نزدیک کننده
close coordination هماهنگی نزدیک
to be quite close نزدیک به هم بودن
deepest نزدیک به هدف
deeper نزدیک به هدف
close combat رزم نزدیک
close supervision نظارت نزدیک
to be on the way نزدیک شدن
of kin نزدیک همانند
odd comeshortly اینده نزدیک
odd comeshortly روز نزدیک
neighbor همسایه نزدیک
nearsightedness نزدیک بینی
nearer the end نزدیک تر بیابان
Near our office . نزدیک اداره ما
near point نقطه نزدیک
near by دم دست نزدیک
paranasal نزدیک بینی
near sightedness نزدیک بینی
on the simmer نزدیک بجوش
to keep close نزدیک ماندن
parahepatic نزدیک جگر
to come by نزدیک شدن
subsaturated نزدیک به اشباع
subcentral نزدیک مرکز
subapical نزدیک راس
subadult نزدیک سن تکلیف
short sighted نزدیک بین
recent memory حافظه نزدیک
proximal نزدیک مبدا
to gain on نزدیک شدن به
parotic نزدیک به گوش
paranephric نزدیک گرده
near sight نزدیک بینی
myopy نزدیک بینی
hand and glove خیلی نزدیک
hail fellow صمیمی نزدیک
going on نزدیک شدن
gain on نزدیک شدن به
paulo postfuture اینده نزدیک
far and near دور و نزدیک
erelong در اینده نزدیک
draw on نزدیک شدن
to draw near or nigh نزدیک شدن
draw near نزدیک شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com