English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
Other Matches
right justify هم تراز کردن از راست
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
right justified هم تراز شده از راست
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
unbend راست کردن
straightened راست کردن
straighten راست کردن
erect راست کردن
deskew راست کردن
prink راست کردن
set right راست کردن
erected راست کردن
unbends راست کردن
unbent راست کردن
erecting راست کردن
straightening راست کردن
erects راست کردن
straightens راست کردن
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
image erection راست کردن تصویر
erecting سیخ راست کردن
straightens راست کردن یا شدن
erect سیخ راست کردن
erects سیخ راست کردن
erected سیخ راست کردن
straightening راست کردن یا شدن
straightened راست کردن یا شدن
straighten راست کردن یا شدن
erectable قابل راست کردن یا بنا کردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
to spin a yarn <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
directs مستقیم راست راهنمایی کردن
directed مستقیم راست راهنمایی کردن
to play square راست وحسینی بازی کردن
To cook up a story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to tell a coke-and-bull story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
acey deucy کوتاهتر کردن رکاب راست ازرکاب چپ
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
to cry wolf too often کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
outside pass رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
right شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
goose-stepping رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
righted شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
goose-steps رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
righting شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
goose-stepped رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose step رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
goose-step رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
rectification تصویر کردن یک عکس مورب هوایی روی یک سطح افقی راست کردن عکس
thrusts فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrust فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
true راست
bolt upright راست
righting راست
blankly سر راست
right turn به راست راست
plain dealing راست
truer راست
right راست
candid راست
erects راست
righted راست
truest راست
erecting راست
on end راست
apeak راست
forthrights سر راست
freehearted رک و راست
bee line خط راست
turnabouts به راست راست
uninhibited رک و راست
up front رک و راست
vertically راست
erected راست
erect راست
straight راست
straightish راست
straightish سر راست
wrapover dress راست
turnabout به راست راست
straightest راست
straighter راست
outspoken رک و راست
four-square رک و راست
plumply سر راست
beeline خط راست
dextrorotatory راست بر
pricking راست
dextrogyrous راست بر
pricks راست
right back بک راست
rectilineal راست خط
right footed راست پا
right face به راست راست
wrapover skirt راست
straightforward راست
straightforward رک سر راست
wrapover top راست
pricked راست
directly سر راست
sheer یک راست
prick راست
upright راست
vertical beam راست رو
wooden راست
plain spoken یر راست
sheer راست تند
battery left رگبار از راست یا از چپ
it never rains but it pours <idiom> چپ و راست بد آوردن
grape sugar گلوکز راست بر
orthoptera راست بالان
ingenuousness راست بازی
truthful <adj.> راست [با حقیقت]
prick eared راست گوش
orthopteran راست بال
A straightforward answer. جواب سر راست
clockwise rotation گردش به راست
round unvarnished tale راست حسینی
bolt : راست بطورعمودی
roll انحراف به چپ یا راست
dextrogyrous راست گردان
rolled انحراف به چپ یا راست
rectangular راست گوشه
rolls انحراف به چپ یا راست
outside right گوش راست
right angled parallelogram راست گوشه
right angled راست گوشه
orthotropism راست رویی
To become straight. راست شدن
verisimilitude راست نمایی
orthopterous راست بال
Is it true that. . . ? راست است که ...؟
backstitch کوک چپ و راست
round unvarnished tale حرف سر راست
upend راست نشاندن
rectification راست گردانی
counterclockwise حرکت از راست به چپ
dextrosal راست گرد
verity سخن راست
dextrorotatory راست گردان
verities سخن راست
dextrality راست برتری
dextrad راست سویه
straight bow کمان راست
simon pure راست حسینی
rectums راست روده
in round numbers 00 سر راست 001تا
speak the trurh راست گفتن
Z-twist [Z-spun] راست تاب
come clean <idiom> راست گفتن
to spoke the t. راست گفتن
to sit up راست نشستن
hard shouder شانه راست
rectum راست روده
sit up راست نشستن
right atrium آتریوم راست
rectilinear راست خطی
orthodoxies راست دینی
to turn left [right] به چپ [راست] پیچیدن
open heartedness راست بازی
right justification هم ترازی راست
ragged left alignment هم ترازی راست
orthognathous راست ارواره
to make a turn to the left [right] به چپ [راست] پیچیدن
orthodoxy راست دینی
to tell the truth راست گفتن
straight out راست حسینی
upended راست نشاندن
upending راست نشاندن
upends راست نشاندن
straight stairs پلکان راست
rectus ماهیچه راست
dexter در طرف راست
ragged right راست ناهموار
orthogonal راست گوشه
truthful صادق راست
rightism راست گرایی
eyes right نظر به راست
righting درسمت راست
right half back نگهبان راست
right halfback هافبک راست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com