Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
shack up with
<idiom>
هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
Other Matches
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
free love
عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
judicial separaion
در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
at odds
<idiom>
مخالف بودن
contradict
مخالف بودن با
contradicted
مخالف بودن با
contradicts
مخالف بودن با
take a dim view of
<idiom>
مخالف بودن
to be in the opposition
مخالف بودن
to get the key of the street
بی خانه بودن
colds
بدون آماده بودن
cold
بدون آماده بودن
coldest
بدون آماده بودن
colder
بدون آماده بودن
smoothest
صاف کردن بدون اشکال بودن
smooth
صاف کردن بدون اشکال بودن
cad
پست و بدون مبادی اداب بودن
smoothed
صاف کردن بدون اشکال بودن
cads
پست و بدون مبادی اداب بودن
smooths
صاف کردن بدون اشکال بودن
accordion fold
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folded
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folds
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
fold
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
listening silence
به گوش بودن از نظر رادیویی بدون ارسال پیام
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
to be a fifth wheel
[to be in the way]
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
marriages
ازدواج پیمان ازدواج
marriage
ازدواج پیمان ازدواج
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
to be exposed to a constant stream of something
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
lady help
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
honeycomb
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
hound's tooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
houndstooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
toft
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
homebody
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
honeycombs
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
our neighbour door
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
tricotine
پارچه زبر لباسی خانه خانه
Honey comb design
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
garde manger
سرد خانه اشپز خانه
bagnio
فاحشه خانه جنده خانه
weigh house
قپاندار خانه ترازودار خانه
cellular
لانه زنبوری خانه خانه
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
formulae
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
marriageable age
ازدواج
spousal
ازدواج
hymens
ازدواج
marriage
ازدواج
marriages
ازدواج
matrimony
ازدواج
hymen
ازدواج
to take to wife
ازدواج کردن با
marry
ازدواج کردن
match
ازدواج زورازمایی
matches
ازدواج زورازمایی
nullity of marriage
بطلان ازدواج
dissolution of marriage
انحلال ازدواج
civil marriage
ازدواج محضری
wedded
ازدواج کرده
misogamy
ازدواج ستیزی
misogamy
بیزاری از ازدواج
premarital
پیش از ازدواج
marries
ازدواج کردن
single
ازدواج نکرده
intermarriage
ازدواج با خویشاوندان
civil marriages
ازدواج محضری
gamophobia
ازدواج هراسی
join
ازدواج کردن
marriage of convenience
ازدواج مصلحتی
registration of marriage
ثبت ازدواج
marriages of convenience
ازدواج مصلحتی
soles
ازدواج نکرده
matrimonial
مربوط به ازدواج
matrimony
ازدواج نکاح
sole
ازدواج نکرده
joins
ازدواج کردن
remarriage
ازدواج مجدد
misogamist
بیزار از ازدواج
affiance
پیمان ازدواج
post nuptial
بعد از ازدواج
wive
ازدواج کردن
mesalliance
ازدواج با زیردستان
A marriage of convenience .
ازدواج مصلحتی
tie the knot
<idiom>
ازدواج کردن
pop the question
<idiom>
تقاضای ازدواج
joined
ازدواج کردن
temporary marriage
ازدواج موقت
marriage bed
قباله ازدواج
marriage line
گواهینامه ازدواج
marriage registry
دفتر ازدواج
mismatch
ازدواج ناجور
married under a contract unlimited perio
ازدواج کردن
wedded
وابسته به ازدواج
wedder
ازدواج کننده
termination of marriage
فسخ ازدواج
remarriages
ازدواج مجدد
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
ranged
یک خانه یا تعدادی خانه
ranges
یک خانه یا تعدادی خانه
range
یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb
خانه خانه کردن
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
celibacy
بی شوهری امتناع از ازدواج
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
exogamy
ازدواج با افرادخارج از قبیله
break up of the a proposed marriage
به هم خوردن ازدواج احتمالی
matchmakers
دلال یا دلاله ازدواج
adultery
بی دینی ازدواج غیرشرعی
matchmaker
دلال یا دلاله ازدواج
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
newlywed
تازه ازدواج کرده
endogamy
رسم ازدواج قبیلهای
nubile
قابل ازدواج و همسری
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
common law marriage
ازدواج غیر رسمی
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
ask for a lady's hand
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
physical capacity for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
levirate
ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
in law
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
annul a marriage
عقد ازدواج را فسخ کردن
Nothing is further from my mind than marriage .
اصلا" فکر ازدواج نیستم
hetaerism
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
medical fitness for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
extra-curricular
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
the house is in my possession
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
Congratrlation on your marriage .
ازدواج شما بسیار مبارک باشد
She married for love ,not for money .
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
To marry below ones station.
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
morganatic
ازدواج کننده باپست تراز خود
sororate
رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
bastard eigne
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
to fix somebody up with somebody
[American E]
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
to get somebody paired off with somebody
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
intermarriage
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
intermarry
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
win a lady's hand
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
intermarries
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
to marry at a registry office
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
intermarrying
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
polygeny
پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
miscegenation
ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
morgantic marriage
ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
polyandry
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
rob the cradle
<idiom>
دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
in love - engaged - married
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
If only she would marry me !
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
prothalamion
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
fornication
رابطه جنسی
[قبل از]
بیرون از ازدواج
[دین]
[حقوق]
prothalamium
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
Oedipus
ادیپوس
[افسانه یونانی]
[پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
banns
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
pocket piece
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
restraint of marriage
شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
unfavorable
مخالف
opponent
مخالف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com