English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
competition هم چشمی سبقت جویی
competitions هم چشمی سبقت جویی
Other Matches
isolead curve خط میزان منحنی نقاط هم سبقت در تیراندازی خط نمایش سبقت
linear speed روش محاسبه سبقت به طریقه خطی سبقت خطی هدف
lead curve خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
supply economy صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
competitive سبقت جو
antedates سبقت
antedate سبقت
antedated سبقت
overtaking سبقت
precession سبقت
competitiveness سبقت جو
transcendence or cy سبقت
overtaking lane خط سبقت
precedence سبقت
antecedence سبقت
stadia line خط انحراف سبقت
outdistances سبقت گرفتن بر
lateral tell سبقت عرضی
overtakes سبقت گرفتن
overtaken سبقت گرفتن
outdistanced سبقت گرفتن بر
overtake سبقت گرفتن
outdistance سبقت گرفتن بر
outdistancing سبقت گرفتن بر
get the start of سبقت جستن بر
to get the better of سبقت گرفتن بر
one-upmanship یک قدم سبقت
one upmanship یک قدم سبقت
forereach سبقت گرفتن از
grab سبقت گرفتن
passant سبقت گیر
grabbed سبقت گرفتن
grabbing سبقت گرفتن
grabs سبقت گرفتن
transcend سبقت جستن
transcended سبقت جستن
exceeding سبقت و پیشی
best سبقت گرفتن
GIVE WAY سبقت آزاد
leads سبقت هادی
leads زاویه سبقت
outguess سبقت جستن
lead سبقت هادی
lead زاویه سبقت
outmaneuver سبقت گرفتن بر
lead lag relation رابطه سبقت
leads and lags سبقت ها و تاخیرها
lead pursuit مسیر سبقت
competition سبقت جوئی
transcending سبقت جستن
competitions سبقت جوئی
lead angle زاویه سبقت
precess سبقت گرفتن
prediction angle زاویه سبقت
GIVE WAY محل سبقت
transcends سبقت جستن
overtaking vessel شناوه سبقت گیرنده
overtake سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtaken سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtakes سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtaking vessel ناو درحال سبقت
pass سبقت گرفتن از خطور کردن
leading line خط بستن زاویه سبقت به توپ
passed سبقت گرفتن از خطور کردن
anticipate پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipated پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipating پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
passes سبقت گرفتن از خطور کردن
anticipates پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
outfoot در سرعت سبقت گرفتن بر جلو افتادن از
prediction mechanism دستگاه مدبر یا محاسب سبقت هدف
one upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
one-upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
toget the start of one's rival بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
overtaking sight distance مسافت دید برای سبقت گرفتن
anticipation سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
to cut brake or beat a r گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
outpoint سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
emulation هم چشمی
eye چشمی
ocular چشمی
rivalship هم چشمی
uniocular یک چشمی
eyepiece چشمی
competitions هم چشمی
competition هم چشمی
monocular یک چشمی
becket چشمی
ophtalmic چشمی
eying چشمی
rival هم چشمی
rivaling هم چشمی
eyes چشمی
rivalled هم چشمی
eyeing چشمی
rivalling هم چشمی
rivals هم چشمی
eyepieces چشمی
rivaled هم چشمی
bollard eye چشمی موت
monocular deprivation محرومیت یک چشمی
emulously ازروی هم چشمی
rivalling هم چشمی کننده
emulous هم چشمی کننده
emulative هم چشمی کننده
hawse pipe چشمی لنگر
emolously از روی هم چشمی
binocular deprivation محرومیت دو چشمی
rivals هم چشمی کننده
entoptic درون چشمی
eyepieces عدسی چشمی
thimble چشمی فلزی
vies هم چشمی کردن
rivaling هم چشمی کننده
thimbles چشمی فلزی
bullring چشمی سینه
bullrings چشمی سینه
optic چشمی بصری
rival هم چشمی کننده
flemish eye چشمی بافته
eyes of the ship چشمی ناو
rivalled هم چشمی کننده
eye splice پیوند چشمی
monocle عینک یک چشمی
monocles عینک یک چشمی
eyepiece عدسی چشمی
vie هم چشمی کردن
vied هم چشمی کردن
rivaled هم چشمی کننده
three eyed union plate صفحه سه چشمی
bridling بند چشمی
soft eye چشمی ساده
bridles بند چشمی
bridled بند چشمی
half-glasses عینک یک چشمی
bridle بند چشمی
vier هم چشمی کننده
thoroughfoot اتصال چشمی
eying چشمی طناب
eyes چشمی طناب
eyeing چشمی طناب
eye چشمی طناب
sight check مقابله چشمی
emulates هم چشمی کردن با
all eyes چهار چشمی
thimble eye چشمی فلزی
emulating هم چشمی کردن با
metascope دوربین تک چشمی
ocular lens عدسی چشمی
emulate هم چشمی کردن با
emulated هم چشمی کردن با
monocular vision بینایی یک چشمی
penuriousness تنگ چشمی
binocular disparity ناهمخوانی دید دو چشمی
eyebolt پیچ چشمی دار
binocular fusion در هم امیزی دید دو چشمی
british antilewisite نوعی پماد چشمی
eyeplate صفحه چشمی دار
ophthalmic چشمی وابسته به چشم
bull nose چشمی سینه ناو
chock چشمی فلزی روی پل
eyes in the back of one's head <idiom> چهار چشمی پاییدن
eye bolt مهره چشمی دار
peeps نگاه زیر چشمی
peeping نگاه زیر چشمی
peep نگاه زیر چشمی
swivel چشمی خود گرد
keep up with the Joneses <idiom> چشم وهم چشمی
peeped نگاه زیر چشمی
union plate صفحه چند چشمی
parsimoniously بزفتی باتنگ چشمی
foul house چشمی گرفته لنگر
reduced eye چشمی باریک شده
runner طناب چشمی دار
runners طناب چشمی دار
running bow line چشمی زدن به طناب
swivelled چشمی خود گرد
swivels چشمی خود گرد
loup ذره بین چشمی
outrival در هم چشمی پیش افتادن از
suborbital زیر کاسه چشمی
external rectus عضله مستقیم برون چشمی
roller clock چشمی بسته قرقره دار
slinks نظر چشمی نگاه دزدکی
slinking نظر چشمی نگاه دزدکی
slink نظر چشمی نگاه دزدکی
optical نشانه روی بصری چشمی
dip the eye وصل کردن چشمی طنابهابهم
borescope ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
wall eye چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
To try to keep up with the joneses. چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
pugnacity ستیزه جویی
peaceableness صلح جویی
offishness کناره جویی
predacity طعمه جویی
currishness ستیزه جویی
disputatiousness ستیزه جویی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com