English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
smog هوای الوده به دود وبخار
Other Matches
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
tensimeter کشش سنج الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
contaminating الوده
bedraggled الوده
contaminates الوده
unclean الوده
smeary الوده
contaminated الوده
contaminate الوده
in for الوده
miry الوده
spotty الوده
infects الوده کردن
defiled الوده کردن
smutchy الوده وکثیف
contaminates الوده کردن
defiles الوده کردن
defiling الوده کردن
contaminated الوده کردن
infect الوده کردن
unchaste الوده دامن
infecting الوده کردن
contaminate الوده کردن
defile الوده کردن
contaminating الوده کردن
contaminative الوده کننده
imbrue الوده کردن
bitten with الوده دچار
contaminants جسم الوده
contaminant جسم الوده
pollutants الوده کننده
pollutant الوده کننده
polluters الوده کننده
polluter الوده کننده
contamination الوده کردن
sludgy لجن الوده
smutch الوده کردن
soilure الوده سازی
sullying الوده شدن
sully الوده شدن
sullies الوده شدن
sullied الوده شدن
envenom الوده کردن
septic گندیده الوده
red-handed بخون الوده
muck الوده کردن
slimy لجن الوده
contaminated الوده یا کثیف کردن
smuttiest با سیاهک الوده شده
smuttier با سیاهک الوده شده
contaminates الوده یا کثیف کردن
bacterize بامیکرب الوده شدن
contaminating الوده یا کثیف کردن
to imbrue with blood الوده بخون کردن
to imbrue in blood الوده بخون کردن
contaminant ملوث الوده کننده
red handed دست بخون الوده
erythroid الوده یامایل بخونریزی
contaminate الوده یا کثیف کردن
flyblown الوده بتخم حشرات
smutty با سیاهک الوده شده
contaminants ملوث الوده کننده
fly blow الوده به تخم مگس کردن
taint رنگ کردن الوده شدن
tainting رنگ کردن الوده شدن
smoggy پوشیده از مه غلیظ الوده با دود
taints رنگ کردن الوده شدن
trichinize با کرم گوشت خوک الوده شدن
wallow course خندق مخصوص ضدعفونی خودروهایی که به مواد ش م ر الوده شده اند
petticoatsfever هوای زن
air blast هوای دم
moist air هوای تر
low air pressure فشار هوای کم
blast roasting تشویه با هوای دم
out of door در هوای ازاد
marsh malaria هوای مردابی
adverse weather هوای نامساعد
agglutinant هوای التیام
marine climate اب و هوای دریایی
air breathing هوای تنفسی
liquid air هوای مایع
broken weather هوای بی قرار
hot blast هوای دم داغ
airs هوای دم هوا
heavy weather هوای طوفانی
emergency air هوای اضطراری
aired هوای دم هوا
exhaust air هوای خروجی
heavy weather هوای خراب
air هوای دم هوا
forced draft هوای با فشار
foul weather هوای خراب
dead air هوای راکد
humid air هوای نمناک
intake air هوای ورودی
carburetor air هوای کاربراتور
circulationg air هوای در گردش
compressed air هوای فشرده
compressed air هوای متراکم
humid air هوای شرجی
open air در هوای ازاد
foul weather هوای نامساعد
swelters هوای گرم
out of doors در هوای ازاد
stable air هوای پایدار
temperate climate اب و هوای معتدل
the open هوای ازاد
sweltered هوای گرم
passion هوای نفس
In the open air. در هوای آزاد.
swelter هوای گرم
secondry air هوای ثانویه
queen's weather هوای باز
raininess هوای بارانی
drippy هوای گرفته
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
out door court زمین هوای ازاد
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
owl light هوای گرگ و میش
heatwaves هوای گرم طولانی
free living تسلیم هوای نفس
heatwaves موج هوای گرم
heatwave هوای گرم طولانی
heatwave موج هوای گرم
ego trips تسلیم به هوای نفس
hot blast cupola کوپل هوای گرم
hot blast main هدایت هوای دم داغ
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
lour هوای گرفته وابریwerewolf
liquid air هوای مایع شده
intake air heater گرمکن هوای ورودی
secondary airflow جریان هوای فرعی
mouthguard لوله هوای غواص
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
open exercise ورزش در هوای ازاد
saturated air هوای اشباع شده
tire inflation فشار هوای لاستیک
tire pressure فشار هوای لاستیک
ego trip تسلیم به هوای نفس
liquid air container مخزن هوای مایع
intake air هوای مکیده شده
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
dusk هوای گرگ ومیش
blow hot هوای گرم دمیدن
blow cold هوای سرد دمیدن
bleed air هوای کمپرس شده
blasts هوای دم کوره بلند دم
mouthpiece لوله هوای غواص
air tank کپسول هوای غواصی
blast هوای دم کوره بلند دم
air compressor هوای فشرده ساز
mouthpieces لوله هوای غواص
torchlight هوای گرگ ومیش
warm fronts جبهه هوای گرم
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
warm front جبهه هوای گرم
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
cooling air هوای سرد کننده
cold fronts جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
cooling blower دمنده هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
effulge برق هوای باز
fair weather دارای هوای صاف
lower هوای گرفته وابری
forced draft هوای تحت فشار
lowered هوای گرفته وابری
lowering هوای گرفته وابری
twilight هوای گرگ ومیش
lowers هوای گرفته وابری
cold fronts پیشان هوای سرد
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
hot spot نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spots نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
sensualize پیروی از هوای نفس کردن
terrestrial environment وضع عوارض و اب و هوای زمین
self will خود رایی هوای نفس
storm door درب عایق هوای توفانی
sensualist پیرو هوای نفس واحساس
sidewinder موشک هوا به هوای سایدویندر
thermostat تنظیم کننده هوای سرد
thermostats تنظیم کننده هوای سرد
heaving رقص ناو در هوای طوفانی
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
caliduct پخش کننده هوای گرم
air space قشر هوای دیوار خالی
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
brisk air هوای خنک و فرح بخش
inclement weather هوای بسیار سرد یا طوفانی
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
acclimatization عادت کردن به هوای کوهستان
To cherish a desire for something . هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
To have a fancy for something . هوای چیزی را درسر داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com