Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
blast
هوای دم کوره بلند دم
blasts
هوای دم کوره بلند دم
Other Matches
blast furnaces
کوره بلند
blast furnace
کوره بلند
blast furnace coke
کک کوره بلند
bell type distributing gear
زنگ کوره بلند
lead blast furnace
کوره بلند سربی
foamed blast furnace slag
سرباره کوره بلند
blast pressure
فشار کوره بلند
blast furnace plant
تاسیسات کوره بلند
top gas
گاز کوره بلند
dust catcher
گردگیر کوره بلند
blast furnace burden
بار کوره بلند
blast furnace gas
گاز کوره بلند
hearths
بوته ی کوره ی بلند
hearth
بوته ی کوره ی بلند
campaigning
سلسله عملیات کوره بلند
blast furnace gun
وسیله تزریق کوره بلند
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
blast furnace slag
روباره تفاله کوره بلند
slag sinter
تفاله کوره اهنگدازی بلند
campaign
سلسله عملیات کوره بلند
campaigned
سلسله عملیات کوره بلند
campaigns
سلسله عملیات کوره بلند
blast furnace gas main
لوله اصلی گاز کوره بلند
downcomer
لوله انتقال گاز کوره بلند
scrubber
دستگاه تصفیه گاز کوره بلند
blast furnace slag
تفاله کورههای مرتفع روباره کوره بلند
plenum method
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts
دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
fettling
شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره
open hearth furnace
کوره روباز کوره زیمنس مارتین
glazing kiln
کوره لعابی کوره لعاب پزی
turbocharger
گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
tunnel klin
کوره کانالی کوره تانل
recuperative furnace
کوره بهبوددهنده کوره نیروبخش
clackvalve
دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
turbojet
توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
touted
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
dirndl
نوعی دامن بلند با کمر بلند
monofilament
الیاف تک رشته بلند
[این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
moist air
هوای تر
air blast
هوای دم
petticoatsfever
هوای زن
adverse weather
هوای نامساعد
emergency air
هوای اضطراری
agglutinant
هوای التیام
air breathing
هوای تنفسی
the open
هوای ازاد
heavy weather
هوای طوفانی
out of doors
در هوای ازاد
drippy
هوای گرفته
In the open air.
در هوای آزاد.
compressed air
هوای فشرده
compressed air
هوای متراکم
circulationg air
هوای در گردش
blast roasting
تشویه با هوای دم
carburetor air
هوای کاربراتور
dead air
هوای راکد
heavy weather
هوای خراب
broken weather
هوای بی قرار
out of door
در هوای ازاد
foul weather
هوای نامساعد
passion
هوای نفس
hot blast
هوای دم داغ
humid air
هوای نمناک
temperate climate
اب و هوای معتدل
humid air
هوای شرجی
raininess
هوای بارانی
intake air
هوای ورودی
queen's weather
هوای باز
aired
هوای دم هوا
liquid air
هوای مایع
foul weather
هوای خراب
airs
هوای دم هوا
marine climate
اب و هوای دریایی
marsh malaria
هوای مردابی
open air
در هوای ازاد
swelters
هوای گرم
sweltered
هوای گرم
swelter
هوای گرم
exhaust air
هوای خروجی
stable air
هوای پایدار
forced draft
هوای با فشار
low air pressure
فشار هوای کم
secondry air
هوای ثانویه
air
هوای دم هوا
Beautiful music ( weather ) .
موسیقی ( هوای ) قشنگ
liquid air
هوای مایع شده
owl light
هوای گرگ و میش
oh what a nasty weather
چه هوای کثیفی است
lower
هوای گرفته وابری
twilight
هوای گرگ ومیش
out door court
زمین هوای ازاد
bleed air
هوای کمپرس شده
liquid air container
مخزن هوای مایع
open exercise
ورزش در هوای ازاد
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
mouthguard
لوله هوای غواص
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
caisson foundation
پی سازی با هوای فشرده
lowered
هوای گرفته وابری
lowering
هوای گرفته وابری
blow hot
هوای گرم دمیدن
acclimated
به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimate
به آب و هوای جدید خو گرفتن
saturated air
هوای اشباع شده
secondary airflow
جریان هوای فرعی
air tank
کپسول هوای غواصی
tire pressure
فشار هوای لاستیک
mouthpiece
لوله هوای غواص
mouthpieces
لوله هوای غواص
tire inflation
فشار هوای لاستیک
air compressor
هوای فشرده ساز
warm fronts
جبهه هوای گرم
warm front
جبهه هوای گرم
acclimates
به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimating
به اب و هوای جدید خو گرفتن
hot blast cupola
کوپل هوای گرم
blow cold
هوای سرد دمیدن
heatwaves
هوای گرم طولانی
heatwaves
موج هوای گرم
heatwave
هوای گرم طولانی
heatwave
موج هوای گرم
ego trips
تسلیم به هوای نفس
ego trip
تسلیم به هوای نفس
lowers
هوای گرفته وابری
dusk
هوای گرگ ومیش
intake air heater
گرمکن هوای ورودی
intake air
هوای مکیده شده
hot blast main
هدایت هوای دم داغ
torchlight
هوای گرگ ومیش
cold front
جبهه هوای سرد
cold front
پیشان هوای سرد
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold fronts
پیشان هوای سرد
free living
تسلیم هوای نفس
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
cooling air
هوای سرد کننده
cooling blower
دمنده هوای سرد
forced draft
هوای تحت فشار
choke damp
دم :هوای ته چاه یاکان
fair weather
دارای هوای صاف
effulge
برق هوای باز
shaggy ugs
فرش های با پرز بلند
[این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
thermostat
تنظیم کننده هوای سرد
sidewinder
موشک هوا به هوای سایدویندر
caliduct
پخش کننده هوای گرم
sensualize
پیروی از هوای نفس کردن
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
sensualist
پیرو هوای نفس واحساس
terrestrial environment
وضع عوارض و اب و هوای زمین
self will
خود رایی هوای نفس
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
air space
قشر هوای دیوار خالی
storm door
درب عایق هوای توفانی
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
acclimation
اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
acclimatization
عادت کردن به هوای کوهستان
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
thermostats
تنظیم کننده هوای سرد
Keep an eye on things.
هوای کاررا داشته باش
brisk air
هوای خنک و فرح بخش
inclement weather
هوای بسیار سرد یا طوفانی
To cherish a desire for something .
هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
smog
هوای الوده به دود وبخار
heaving
رقص ناو در هوای طوفانی
To have a fancy for something .
هوای چیزی را درسر داشتن
Make sure the statuette doesnt topple over .
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
She has a craving to travel .
دلش هوای سفر کرده است
out door
صحرایی در هوای ازاد انجام شده
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
thermal target
هوای گرم بالارونده برای بالون
swim bladder
کیسه هوای ماهی مثانه هوایی
surfboat
قایق مخصوص هوای توفانی یا خیزاب
velocity stacks
لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
Sea
[mountain]
air makes you hungry.
هوای دریایی
[کوهستانی]
گشنگی می آورد.
humidor
صندوق سیگار که هوای انرامرطوب نگاه دارند
genies
موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
stationary front
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
falcon
موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
airspeeds
سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
sparrow
نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
The room is stuffy .
هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
k valve
شیر ساده روی کپسول هوای غواصی
williwaw
جریان هوای سرد که در سرزمینهای مرتفع میوزد
genie
موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
airspeed
سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
sparrows
نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
The room is stuffy.
هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
falcons
موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
furnaces
کوره
fire box
کوره
fornacis
کوره
ovens
کوره
incinerator
کوره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com