English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Make sure the statuette doesnt topple over . هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
Other Matches
Keep an eye on things. هوای کاررا داشته باش
statuesque شبیه مجسمه سبک مجسمه
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
delta clock که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
One day I want to have a horse of my very own. روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
image مجسمه
sculptor work مجسمه
images مجسمه
statues مجسمه
statue مجسمه
image مجسمه
mannequin مجسمه چوبی
mannequins مجسمه چوبی
statuary مجسمه سای
images مجسمه شکل
footpaths پایه مجسمه
footpath پایه مجسمه
antique statue مجسمه عتیقه
imagery شکل و مجسمه
sculpture مجسمه سازی
plaster of Paris گچ مجسمه سازی
statuette مجسمه کوچک
sphinxes مجسمه ابوالهول
statuettes مجسمه کوچک
sphinx مجسمه ابوالهول
image مجسمه شکل
entablement سکوی مجسمه
sculpturesque شبیه مجسمه
acropodium پایهء مجسمه
statue of liberty مجسمه ازادی
sculptures مجسمه سازی
sculptress مجسمه ساز حجار
idol خدای دروغی مجسمه
entablement صفحه زیر مجسمه
waxworks مجسمه سازی ازموم
waxwork مجسمه سازی ازموم
sculptor مجسمه ساز حجار
insculp مجسمه سازی کردن
plastic پلاستیک مجسمه سازی
pedestal پایه مجسمه شالوده
sculptors مجسمه ساز حجار
figurine مجسمه سفالین رنگی
figurines مجسمه سفالین رنگی
plinth ازاره پایه مجسمه
plinths ازاره پایه مجسمه
muscling در پیکرنگاری و مجسمه سازی
pedestals پایه مجسمه شالوده
busting مجسمه نیم تنه
taille شکل وساخت مجسمه
busted مجسمه نیم تنه
figurin مجسمه سفالین رنگی
foliate mask صورت مجسمه انسان
banderole [نوار تزئینی مجسمه]
banderol [نوار تزئینی مجسمه]
caryatid ستونی که مجسمه زن باشد
socle پایه ستون یا مجسمه
busts مجسمه نیم تنه
bust مجسمه نیم تنه
telamon ستونی که مجسمه مرد باشد
pedestal پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
pedestals پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
statuary مجسمه ساز هیکل تراشی
sculpturesque ساخته شده بشکل مجسمه
busts مجسمه نیم تنه بالاتنه
statuesque خوش هیکل مجسمه وار
busting مجسمه نیم تنه بالاتنه
bust مجسمه نیم تنه بالاتنه
busted مجسمه نیم تنه بالاتنه
paris doll مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
caster for pedestal چرخ پایه [میز یا مجسمه یا چراغ]
cynocephalus [مجسمه حیوانی با بدن میمون و سری شبیه سگ]
acroter انتهای پایهء مجسمه کنگرههای زینتی عمارات
the statue was well niched مجسمه خوب در دیوارجا داده شده بود
figure head مجسمه ای که بر دماغه کشتی نصب میکنند [رئیس پوشالی]
Liberty [مجسمه زن نماد آزادی که توسط هنرمندان فرانسوی ساخته شد.]
corp [برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
acrolith [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
acrolithus [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
corpe [برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
petticoatsfever هوای زن
moist air هوای تر
air blast هوای دم
queen's weather هوای باز
adverse weather هوای نامساعد
marsh malaria هوای مردابی
marine climate اب و هوای دریایی
out of doors در هوای ازاد
In the open air. در هوای آزاد.
raininess هوای بارانی
low air pressure فشار هوای کم
agglutinant هوای التیام
passion هوای نفس
foul weather هوای نامساعد
air هوای دم هوا
forced draft هوای با فشار
airs هوای دم هوا
emergency air هوای اضطراری
the open هوای ازاد
open air در هوای ازاد
out of door در هوای ازاد
temperate climate اب و هوای معتدل
foul weather هوای خراب
drippy هوای گرفته
exhaust air هوای خروجی
dead air هوای راکد
aired هوای دم هوا
air breathing هوای تنفسی
humid air هوای نمناک
humid air هوای شرجی
stable air هوای پایدار
blast roasting تشویه با هوای دم
swelters هوای گرم
compressed air هوای متراکم
swelter هوای گرم
broken weather هوای بی قرار
circulationg air هوای در گردش
heavy weather هوای طوفانی
heavy weather هوای خراب
intake air هوای ورودی
sweltered هوای گرم
hot blast هوای دم داغ
secondry air هوای ثانویه
liquid air هوای مایع
compressed air هوای فشرده
carburetor air هوای کاربراتور
tire inflation فشار هوای لاستیک
tire pressure فشار هوای لاستیک
out door court زمین هوای ازاد
effulge برق هوای باز
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
blow hot هوای گرم دمیدن
saturated air هوای اشباع شده
cooling air هوای سرد کننده
cooling blower دمنده هوای سرد
air tank کپسول هوای غواصی
intake air هوای مکیده شده
secondary airflow جریان هوای فرعی
bleed air هوای کمپرس شده
owl light هوای گرگ و میش
blow cold هوای سرد دمیدن
air compressor هوای فشرده ساز
hot blast cupola کوپل هوای گرم
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
liquid air container مخزن هوای مایع
heatwaves هوای گرم طولانی
lour هوای گرفته وابریwerewolf
blast هوای دم کوره بلند دم
hot blast main هدایت هوای دم داغ
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
intake air heater گرمکن هوای ورودی
heatwave موج هوای گرم
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
mouthpieces لوله هوای غواص
torchlight هوای گرگ ومیش
warm front جبهه هوای گرم
warm fronts جبهه هوای گرم
mouthpiece لوله هوای غواص
liquid air هوای مایع شده
blasts هوای دم کوره بلند دم
heatwaves موج هوای گرم
heatwave هوای گرم طولانی
forced draft هوای تحت فشار
cold fronts پیشان هوای سرد
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
cold fronts جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
open exercise ورزش در هوای ازاد
fair weather دارای هوای صاف
lowers هوای گرفته وابری
free living تسلیم هوای نفس
ego trips تسلیم به هوای نفس
ego trip تسلیم به هوای نفس
twilight هوای گرگ ومیش
lower هوای گرفته وابری
lowered هوای گرفته وابری
lowering هوای گرفته وابری
mouthguard لوله هوای غواص
dusk هوای گرگ ومیش
in prospect انتظار داشته
in prospective انتظار داشته
keep your peck up دل داشته باشد
hydroxide داشته باشد
worksheet ی داشته باشد
kept نگاه داشته
inclement weather هوای بسیار سرد یا طوفانی
self will خود رایی هوای نفس
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
acclimation اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com