English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
thermal target هوای گرم بالارونده برای بالون
Other Matches
blast valve سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
typhoons نوعی موشک زمین به هوای دریایی برای هواپیماهای سریع السیر درفواصل کوتاه
typhoon نوعی موشک زمین به هوای دریایی برای هواپیماهای سریع السیر درفواصل کوتاه
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
mismatch ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
diesel ramjet موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
on the up grade بالارونده
climber بالارونده
ascending بالارونده
scaler بالارونده
ascender بالارونده
ascendant بالارونده
ollyo بالارونده
fastigiate راست بالارونده
scansorial صعودی بالارونده
exhalent بالارونده متصاعد
age ake دفاع بالارونده
exhalant بالارونده متصاعد
elevated antenna انتن بالارونده
lift valve سوپاپ بالارونده
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
flagellum گیاه بالارونده وپیچی
rising mine مین بالارونده دریایی
chi jireugi ضربه بالارونده تکواندو
fumitory نوعی گیاه بالارونده از تیر
airships بالون
gas bag بالون
balloonist بالون بر
airship بالون
balloon بالون
ballooning بالون
ballooned بالون
balloons بالون
age رده بندی سنی اسبها بالارونده
ages رده بندی سنی اسبها بالارونده
basic type double tier formwork قالب بندی بالارونده با تختههای مشابه
ballooned با بالون پروازکردن
ballooned مثل بالون
barrage balloon بالون پدافند
barrage balloons بالون پدافند
balloon مثل بالون
ballooning مثل بالون
balloons با بالون پروازکردن
balloons مثل بالون
ballooning با بالون پروازکردن
aerostat بالون ورزشی
pilot ballon بالون اکتشافی
balloon با بالون پروازکردن
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
captive balloon بالون بزمین بسته
antiparachute ropes طنابهای پایین بالون
blimp نوعی بالون هوایی کوچک
zeppelin کشتی هوایی ا لمانی بالون
mural crown ناجی که به نخستین بالارونده ازدیوار شهر دشمن داده میشد
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
ballast سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
envelope کیسه نایلونی حاوی هوا یاگاز در بالون
envelopes کیسه نایلونی حاوی هوا یاگاز در بالون
rockoon پرتابه یا موشک کوچکی که بوسیله بالون درارتفاع زیادمنفجر شود
cumuli ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
cumulus ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
petticoatsfever هوای زن
air blast هوای دم
moist air هوای تر
secondry air هوای ثانویه
humid air هوای شرجی
dead air هوای راکد
humid air هوای نمناک
foul weather هوای خراب
agglutinant هوای التیام
forced draft هوای با فشار
liquid air هوای مایع
emergency air هوای اضطراری
foul weather هوای نامساعد
the open هوای ازاد
stable air هوای پایدار
marsh malaria هوای مردابی
air breathing هوای تنفسی
out of doors در هوای ازاد
out of door در هوای ازاد
swelter هوای گرم
sweltered هوای گرم
open air در هوای ازاد
blast roasting تشویه با هوای دم
marine climate اب و هوای دریایی
compressed air هوای متراکم
raininess هوای بارانی
circulationg air هوای در گردش
drippy هوای گرفته
In the open air. در هوای آزاد.
temperate climate اب و هوای معتدل
broken weather هوای بی قرار
swelters هوای گرم
carburetor air هوای کاربراتور
compressed air هوای فشرده
queen's weather هوای باز
low air pressure فشار هوای کم
exhaust air هوای خروجی
intake air هوای ورودی
heavy weather هوای طوفانی
air هوای دم هوا
aired هوای دم هوا
heavy weather هوای خراب
hot blast هوای دم داغ
adverse weather هوای نامساعد
airs هوای دم هوا
passion هوای نفس
blast هوای دم کوره بلند دم
intake air heater گرمکن هوای ورودی
intake air هوای مکیده شده
owl light هوای گرگ و میش
lowered هوای گرفته وابری
secondary airflow جریان هوای فرعی
mouthguard لوله هوای غواص
mouthpieces لوله هوای غواص
warm fronts جبهه هوای گرم
free living تسلیم هوای نفس
warm front جبهه هوای گرم
mouthpiece لوله هوای غواص
cooling air هوای سرد کننده
effulge برق هوای باز
blow cold هوای سرد دمیدن
cooling blower دمنده هوای سرد
lower هوای گرفته وابری
blasts هوای دم کوره بلند دم
lowers هوای گرفته وابری
fair weather دارای هوای صاف
lowering هوای گرفته وابری
forced draft هوای تحت فشار
bleed air هوای کمپرس شده
blow hot هوای گرم دمیدن
hot blast cupola کوپل هوای گرم
cold fronts جبهه هوای سرد
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
tire inflation فشار هوای لاستیک
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
dusk هوای گرگ ومیش
air tank کپسول هوای غواصی
tire pressure فشار هوای لاستیک
cold fronts پیشان هوای سرد
twilight هوای گرگ ومیش
liquid air container مخزن هوای مایع
hot blast main هدایت هوای دم داغ
ego trips تسلیم به هوای نفس
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
ego trip تسلیم به هوای نفس
air compressor هوای فشرده ساز
saturated air هوای اشباع شده
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
out door court زمین هوای ازاد
heatwave موج هوای گرم
cold front پیشان هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
torchlight هوای گرگ ومیش
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
heatwaves هوای گرم طولانی
lour هوای گرفته وابریwerewolf
heatwaves موج هوای گرم
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
heatwave هوای گرم طولانی
open exercise ورزش در هوای ازاد
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
liquid air هوای مایع شده
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
To have a fancy for something . هوای چیزی را درسر داشتن
brisk air هوای خنک و فرح بخش
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
sensualize پیروی از هوای نفس کردن
Keep an eye on things. هوای کاررا داشته باش
heaving رقص ناو در هوای طوفانی
inclement weather هوای بسیار سرد یا طوفانی
To cherish a desire for something . هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
sensualist پیرو هوای نفس واحساس
storm door درب عایق هوای توفانی
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
terrestrial environment وضع عوارض و اب و هوای زمین
acclimation اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
sidewinder موشک هوا به هوای سایدویندر
thermostats تنظیم کننده هوای سرد
acclimatization عادت کردن به هوای کوهستان
smog هوای الوده به دود وبخار
thermostat تنظیم کننده هوای سرد
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
air space قشر هوای دیوار خالی
self will خود رایی هوای نفس
caliduct پخش کننده هوای گرم
She has a craving to travel . دلش هوای سفر کرده است
Make sure the statuette doesnt topple over . هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
velocity stacks لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
Sea [mountain] air makes you hungry. هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
out door صحرایی در هوای ازاد انجام شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com