English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
English Persian
He has been exposed as a traitor. هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
Other Matches
underground مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
entities هویت
indentity هویت
entity هویت
individuality هویت
personalities هویت
personality هویت
identities هویت
identity هویت
identity crisis بحران هویت
earmarks نشان هویت
organizational identity هویت سازمانی
identification تشخیص هویت
indentification تعیین هویت
identity paper اسناد هویت
identification احراز هویت
earmark نشان هویت
identity control بررسی هویت
identity check بررسی هویت
identification tag پلاک هویت
point indentification هویت نقطهای
impersonation جعل هویت
personal identity هویت شخصی
identification تعیین هویت
file identification هویت پرونده
gender identity هویت جنسی
identified تعیین هویت کردن
identifier معین کننده هویت
impersonating جعل هویت کردن
to uncover somebody [as somebody] لو رفتن هویت کسی
to expose somebody لو رفتن هویت کسی
identifies تعیین هویت کردن
impersonates جعل هویت کردن
identify تعیین هویت کردن
impersonated جعل هویت کردن
identifying تعیین هویت کردن
impersonate جعل هویت کردن
identification of supplies تشخیص هویت کالا
identification problem مسئله تعیین هویت
depersonalization توجه نکردن به هویت فردی
identifies تشخیص هویت دادن یکی کردن
identify تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifying تشخیص هویت دادن یکی کردن
identified تشخیص هویت دادن یکی کردن
morgues جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
morgue جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
signalment تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
closeted مخفی
concealed مخفی
hid مخفی
perdu or due مخفی
hush hush مخفی
hush-hush مخفی
undercover مخفی
clandestine مخفی
closets مخفی
closeting مخفی
closet مخفی
furtive مخفی
slinkier مخفی
secrets مخفی
hidden مخفی
secret مخفی
covert مخفی
slinky مخفی
slinkiest مخفی
hickok belt مخفی کردن زه
hidden codes رمزهای مخفی
hidden file فایل مخفی
submergence مخفی سازی
covert operations عملیات مخفی
clandestinely بطور مخفی
by ballot با رای مخفی
occult مخفی کردن
hideaways مخفی گاه
hugger mugger مخفی کردن
hidy-hole مخفی گاه
submers مخفی کردن
secret ballot رای مخفی
secret agent مامور مخفی
plainclothesman پلیس مخفی
secret agents مامور مخفی
stowaway مسافر مخفی
stowaways مسافر مخفی
skeleton in one's closet <idiom> رازهای مخفی
defector in place مامور مخفی
hidey-hole مخفی گاه
hideaway مخفی گاه
obscured مخفی کردن
submerging مخفی کردن
blinds مخفی گاه
blinded مخفی گاه
blind مخفی گاه
covers مخفی در بر گرفتن
codes کدهای مخفی
bug میکروفن مخفی
bugging میکروفن مخفی
bugs میکروفن مخفی
emissaries مامور مخفی
emissary مامور مخفی
submerges مخفی کردن
submerged مخفی کردن
obscure مخفی کردن
conceals مخفی کردن
conceal مخفی کردن
stows مخفی کردن
stowing مخفی کردن
stow مخفی کردن
obscurer مخفی کردن
obscures مخفی کردن
obscurest مخفی کردن
obscuring مخفی کردن
submerge مخفی کردن
coverings مخفی در بر گرفتن
under- مخفی درزیر
hid مخفی شده
stowed مخفی کردن
under مخفی درزیر
cover مخفی در بر گرفتن
hidden مخفی شده
mole مامور مخفی
fig leaves لاپوش مخفی کننده
hides مخفی نگاه داشتن
hide مخفی نگاه داشتن
fig leaf لاپوش مخفی کننده
camouflaging مخفی کردن پوشاندن
bugged مجهز به میکروفن مخفی
ballot رای مخفی دادن
balloted رای مخفی دادن
camouflage مخفی کردن پوشاندن
camouflaged مخفی کردن پوشاندن
camouflages مخفی کردن پوشاندن
ballots رای مخفی دادن
falsi crimen مخفی کردن حقیقت
huddles مخفی کردن درهم ریختگی
cover مخفی گاه [جامعه شناسی]
gestapo گشتاپو سازمان پلیس مخفی
blind مخفی گاه [جامعه شناسی]
hickok belt مخفی شدن پنهان کردن
hush ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
huddle مخفی کردن درهم ریختگی
cover پوشش مخفی [جامعه شناسی]
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
covered approach پیشروی پوشیده معابر مخفی
spial عمل مخفی انجام دادن
blind پوشش مخفی [جامعه شناسی]
perdu مخفی سرباز جان فشان
huddling مخفی کردن درهم ریختگی
perdue مخفی سرباز جان فشان
huddled مخفی کردن درهم ریختگی
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
ambushes مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushing مخفی گاه سربازان برای حمله
hit the dirt <idiom> خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
balloted رای مخفی مجموع اراء نوشته
ballots رای مخفی مجموع اراء نوشته
espial جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
covered position محوطه تحت پوشش موضع مخفی
ballot رای مخفی مجموع اراء نوشته
ambush مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushed مخفی گاه سربازان برای حمله
rear takedown with outside leg tackle گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
apparatus شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
acid house party نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
screened ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screening, screenings ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screens ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screen ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
secret ballot ورقه رای مخفی دارای اسامی چاپی کاندیداها
cull مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culled مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culling مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culls مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
burned کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
backstreet فعالیتهای غیر رسمی و مخفی و اغلب غیر قانونی
conventicle انجمن مخفی وغیر قانونی انجمن مذهبی
secret police سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com