Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
light hydrogen
هیدروژن سبک یا معمولی
Other Matches
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
hydric
هیدروژن دار وابسته به هیدروژن
dehydroisomerization
همپارش با هیدروژن زدایی ایزومر شدن با هیدروژن زدایی
catalytic hydrogenation
هیدروژن دار کردن کاتالیزوری هیدروژن دارشدن کاتالیزوری
hydrogenation
هیدروژن دار کردن هیدروژن دار شدن
hydrogen
هیدروژن
orthohydrogen
هیدروژن ارتو
secondary hydrogen
هیدروژن 2 درجه
acid function
یون هیدروژن
acid hydrogen
هیدروژن اسیدی
hydrocracking
کراکینگ با هیدروژن
heydrogenize
هیدروژن دادن
tertiary hydrogen
هیدروژن 3 درجه
heavy hydrogen
هیدروژن سنگین
hydrogen sulphide
سولفید هیدروژن
dehydrogenation
هیدروژن زدایی
hydrodimerization
دوپارش با هیدروژن
hydrodimerization
دی مرشدن با هیدروژن
hydrogenator
هیدروژن ساز
hydrogenation
هیدروژن دهی
hydrogenolysis
هیدروژن کافت
hydrotreating
هیدروژن کاری
liquid hydrogen
هیدروژن مایع
hydrogenate
هیدروژن دادن
parahydrogen
هیدروژن پارا
active hydrogen
هیدروژن فعال
secondary hydrogen
هیدروژن درجه دوم
tertiary hydrogen
هیدروژن نوع سوم
hydrogenation
عمل تبدیل به هیدروژن
hydrodesulfurizing
گوگرد زدایی با هیدروژن
sodium hydrogen carbonate
سدیم هیدروژن کربنات
sulfide
نمک یااسترسولفید هیدروژن
pyrolytic dehydrogenation
هیدروژن زدایی تفکافتی
labile hydrogen
هیدروژن تند اثر
hydrogen like orbital
اوربیتال هیدروژن مانند
standard hydrogen electrode
الکتورد هیدروژن استاندارد
hydrogen depleted structure
ساختار هیدروژن زدوده
hydrogen like atom
اتم هیدروژن مانند
sulphide
نمک یااسترسولفید هیدروژن
hydrogenate
دارای هیدروژن کردن
hydrogen flame detector
اشکارساز شعلهای هیدروژن
hydro carbon
ترکیب هیدروژن و کربن
sodium monohydrogen carbonate
سدیم مونو هیدروژن کربنات
hydride
ترکیب هیدروژن دار هیدروکسید
dehydrocyclization
حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
hydrochloric
دارای هیدروژن و کلورین جوهر نمک
hydrogenate
سبب ترکیب چیزی با هیدروژن شدن
atomic hydrogen arc welding
جوش قوسی بوسیله اتم هیدروژن
chlorinated hydrocarbon
ماده حلال هیدروکلروکربن محلول هیدروژن و کلروکربن
monad
ذره بسیط که نیروی ترکیبی یک هیدروژن است
pH
علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
routine
معمولی
routinely
معمولی
routines
معمولی
conventional
معمولی
longhand
خط معمولی
ordinary
معمولی
wonted
معمولی
run-of-the-mill
<idiom>
معمولی
received
معمولی
faceless
معمولی
normal
معمولی
copybook
معمولی
ferial
معمولی
usu
معمولی
standards
معمولی
light water
اب معمولی
standard
معمولی
open cheque
چک معمولی
mass concrete
بتن معمولی
common link
حلقه معمولی
normal good
کالای معمولی
man in the street
فرد معمولی
common whipping
بست معمولی
general cargo
کالای معمولی
nonstandard
غیر معمولی
medium lampholder
سرپیچ معمولی
ornery
عادی معمولی
ordinary clay
خاک رس معمولی
ethanol
الکل معمولی
ordinal type
نوع معمولی
unselected clay
خاک رس معمولی
onery
عادی معمولی
normal permeability
نفوذپذیری معمولی
hepatica
غافث معمولی
normal interval
فاصله معمولی صف
ethyl alcohol
الکل معمولی
ordinary share
سهام معمولی
ornary
عادی معمولی
piper nigrum
فلفل معمولی
commoners
معمولی متعارفی
commonest
معمولی متعارفی
general
کلی معمولی
general
معمولی و نه مخصوص
generals
معمولی و نه مخصوص
American bond
آجرچینی معمولی
typical
<adj.>
بافت معمولی
irregular
غیر معمولی
charge hand
کارگر معمولی
white mulatto
توت معمولی
the a merchant
سوداگر معمولی
everyday
معمولی مبتذل
normal
عادی معمولی
common
معمولی متعارفی
mulberry
توت معمولی
mean
پست معمولی
meaner
پست معمولی
meanest
پست معمولی
complement
تعارفات معمولی
complemented
تعارفات معمولی
complementing
تعارفات معمولی
complements
تعارفات معمولی
undress
جامه معمولی
undresses
جامه معمولی
undressing
جامه معمولی
mulberries
توت معمولی
street virus
ویروس معمولی
plain concrete
بتن معمولی
workaday
معمولی عادی
ranko
سرباز معمولی
standard gauge
اندازه معمولی
standard brick
اجر معمولی
standard bar
میله معمولی
single precision
با دقت معمولی
wrought iron
اهن معمولی
ambient
پس زمینه معمولی
banal
مبتذل معمولی
rudas
پست معمولی
rock brake
بسفایج معمولی
procedure message
پیام معمولی
standards
طبیعی یا معمولی
generals
کلی معمولی
standard trench
سنگر معمولی
civil time
ساعت معمولی
commonplace
معمولی مبتذل
standard motor
موتور معمولی
standard
طبیعی یا معمولی
ap seogi
ایستادن معمولی
hydrogen bonding
پیوند هیدروژنی
[ایجاد پیوند مولکولی توسط هیدروژن]
[در رنگرزی]
protons
هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
proton
هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
outre
خارج از حدود معمولی
milkwort
پلی گالای معمولی
martlet
پرستوی معمولی اروپایی
in normal situations on public roads
در ترافیک معمولی خیابان
meadow mushroom
قارچ خوراکی معمولی
normal charge
خرج معمولی توپ
week day
روز معمولی هفته
standard size whole brick
اجر فشاری معمولی
regular weave
[plain]
بافت معمولی و ساده
standard rain gage
باران سنج معمولی
normal sulphation of battery
سولفاتی شدن معمولی
standard lamp holder
سرپیچ معمولی لامپ
ordinary grasp
گرفتن میله معمولی
stake driver
بوتیمار معمولی امریکایی
normal magnetization curve
خم مغناطیس پذیری معمولی
chamomile
بابونه معمولی یامعطر
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
conventional milling machine
دستگاه فرز معمولی
common stock
سهام معمولی شرکت
combination grasp
گرفتن معمولی و برعکس
walks
گام معمولی اسب
admedium lampholder
سرپیچ بزرگتر از معمولی
undersized
کوچکتر ازاندازه معمولی
well worn
پیش پا افتاده معمولی
route
راه جریان معمولی
stand
سطح معمولی اب دریا
conventional
جنگ افزارهای معمولی
routes
راه جریان معمولی
bracket
حالت معمولی کروشه
fencing measure
فاصله معمولی دو شمشیرباز
walked
گام معمولی اسب
inverted l antenna
انتن معمولی رادیو
walk
گام معمولی اسب
conventional forces
نیروهای رزمی معمولی
l antenna
انتن معمولی رادیو
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
joiner door
درب معمولی ناو
ordinary least square method
روش حداقل مربعات معمولی
normalizes
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalize
بصورت عادی و معمولی دراوردن
guttersnipe
نوک دراز یا پاشله معمولی
normalises
بصورت عادی و معمولی دراوردن
ordinary differential equation
[ODE]
معادله دیفرانسیل معمولی
[ریاضی]
horseweed
خزه معمولی امریکای شمالی
ordinary
پیام معمولی از نظر ارجحیت
normalised
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalising
بصورت عادی و معمولی دراوردن
deffered maintenance
تعمیر ونگهداری غیر معمولی
It was the usual scene.
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
conventional take off and landing
هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
it is of a normal size
دارای اندازه عادی یا معمولی است
snail mail
اصط لاح عامیه به پست معمولی
service ceiling
سقف پرواز معمولی یا جنگی هواپیما
I'd like a shampoo for normal hair.
من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
entremets
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
standard egg section
مقطع تخم مرغی شکل معمولی
air hardening
سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com