English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (9 milliseconds)
English Persian
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
Other Matches
visibility was poor چیزها درست دیده نمیشد
he would take no refusal تن درنمیدادکه تقاضایش رانپذیرن
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
request چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requested چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requesting چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requests چیزی که کسی تقاضایش را دارد
presenting حاضر
on hand <idiom> حاضر
presents حاضر
present حاضر
agreeable حاضر
presented حاضر
existing حاضر
ubiquitous حاضر
stock :حاضر
in the saddle حاضر
stocked :حاضر
ready قبضه حاضر
readies حاضر به کار
readies قبضه حاضر
ready حاضر به کار
action front حاضر به تیر
readying حاضر به کار
readied حاضر به کار
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
readied قبضه حاضر
readying قبضه حاضر
make ready حاضر شدن
operationally ready حاضر به کار
operationally ready حاضر به عملیات
readiness to report حاضر جوابی
ready wit حاضر جوابی
roll call حاضر و غایب
stand by حاضر بودن
delicatessens اغذیه حاضر
delicatessen اغذیه حاضر
get ready حاضر شدن
to e. an appearance حاضر شدن
rigs وضع حاضر
rigged وضع حاضر
rig وضع حاضر
attends حاضر بودن
attending حاضر بودن
attend حاضر بودن
johnny on the sopt حاضر و اماده
at the present moment درحال حاضر
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
existing در حال حاضر
at present در حال حاضر
at the moment در حال حاضر
active حاضر بخدمت
willing حاضر خواهان
currents در حال حاضر
operational حاضر به کار
repartee حاضر جوابی
toss off <idiom> حاضر جواب
omnipresent همه جا حاضر
current در حال حاضر
here بدینسو حاضر
omnipresent حاضر در همه جا
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
inbearing فضولانه حاضر خدمت
i agreed to go حاضر شدم بروم
he refused to go حاضر نشد برود
get ready حاضر کردن یا شدن
march order حاضر براه کردن
operational route جاده حاضر به کار
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
unready غیراماده حاضر نشده
to be present باشنده [حاضر] بودن
fair game طعمهی حاضر و آماده
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
show up سر موقع حاضر شدن
attender شخص حاضر در جایی
ready position حالت حاضر به تیر
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
to conjure up با سحر حاضر کردن
actions فرمان حاضر به تیر
obliging حاضر خدمات مهربان
call the roll حاضر و غایب کردن
action فرمان حاضر به تیر
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
fitting out حاضر کردن ناو
roll-call حاضر و غایب کردن
roll-calls حاضر و غایب کردن
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
roll call حاضر و غایب کردن افراد
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
show up حاضر شدن حضور یافتن
set up حاضر به جنگ کردن توپ
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readied حاضربه تیر حاضر باشید
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
readies حاضربه تیر حاضر باشید
ready حاضربه تیر حاضر باشید
readying حاضربه تیر حاضر باشید
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
get ready اماده شدن حاضر کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
embattle حاضر شدن برای جنگ
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
IE جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
manned اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
uses در حال حاضر در حال اجرا
use در حال حاضر در حال اجرا
readied مهیا کردن حاضر کردن
presenting زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
present زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
readying مهیا کردن حاضر کردن
ready مهیا کردن حاضر کردن
readies مهیا کردن حاضر کردن
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
broadband ISDN سرویس ارسال داده سریع که به داده و صوت اجازه ارسال در یک شبکه گسترده میدهد در حال حاضر سیستمهای Asynchronous Transfer Mode Multimegabit Data Services دو نوع از این سرویس هستند
congress party (indian national congress حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com