Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
Other Matches
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
enclitic
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
dissimilation
بی شباهتی
dissimilitude
بی شباهتی
disparities
بی شباهتی
disparity
بی شباهتی
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
lotus
[نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
thereto
بدان
thereunto
بدان
wherunto
که بدان
thereto attached
پسوسته بدان
thereby
بدان وسیله
according as
چنانکه بدان سان که
whereat
که بدان جهت که در انجا
paradoxically
بدان سان که باعقیده .....است
key-ring
حلقهای که بدان کلید می اویزند
poetic justice
کامیابی خوبان و شکست بدان
the question referred to above
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
key-rings
حلقهای که بدان کلید می اویزند
nose ring
حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
gate meeting
انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
where no human foot can tread
جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
he had no evidence to go upon
مدرکی نداشت که بدان متکی شود
it was beneath my notice
مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
omnim gatherum
مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
near side
سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
hobby
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
timberhead
انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
an accessible place
جایی که راه یافتن بدان ممکن است
hobbies
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
plowhead
چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
indo iranian
وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
paroli
دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
phonoscope
التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
string board
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
over production
عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
cowlstaff
چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
mumpsimus
ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
crankpin
قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
go cart
چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
walking chair
چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
vives
یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
free haul
در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas..
<proverb>
کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Manx
وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
peregrin falcon
یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that
هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
totems
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
flicker free
ی ندارد
he is not of that stamp
را ندارد
there is no limit to it
حد ندارد
it does not weigh with me
ندارد
there is no style about her
ندارد
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
no object
اهمیت ندارد
no matter
اهمیت ندارد
dont mention it
اهمیت ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
he has no manners
اداب ندارد
it does not matter
اهمیت ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
he is out of huomor
دماغ ندارد
it lacks soul
روح ندارد
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
he has nothing of his own
چیزی ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
hadn't
ندارد نبایستی
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
his intentions are good
خیال بدی ندارد
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
he means well
قصد بدی ندارد
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
he is at a loose end
کار معینی ندارد
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
That's not so!
این حقیقت ندارد!
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
it matters little
چندان اهمیت ندارد
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
it takes two to tango
<idiom>
[یک دست صدا ندارد]
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
crying is useless
گریه سودی ندارد
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
litmus
ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
There is nothing wrong with it.
این هیچ ایرادی ندارد.
it is of no use talking
سخن گفتن سودی ندارد
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
It is in the bag . It is a dead cert.
ردخورد ندارد (حتمی است )
He hasnt a mind of his own.
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
confession and avoidance
باط ندارد و اثرش به سوداوست
null
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
there is no occasion for fear
ترس هیچ مورد ندارد
netblock
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
there is no p of his going
رفتن وی هیچ امکان ندارد
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
they are of no historical
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
سیر از گرسنه خبر ندارد .
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
he has no friends
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
from immemorial times
اززمانی که کسی بیاد ندارد
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
My French is not up to much.
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
His remarks are unfounded.
حرفهایش پایه واساسی ندارد
he does nothing but talk
کاری جزحرف زدن ندارد
there is no precedent for this
این چیز سابقه ندارد
time out of minds
زمانی که کسی یاد ندارد
it boots not to complain
گله گذاری سودی ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
کارش حساب وکتابی ندارد
it is immaterial
ناچیز است اهمیت ندارد
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
His greed knows no limits.
حرص وطمع اش اندازه ندارد
it is not worth my while
نمیارزد برای من ارزش ندارد
you are welcome
کاری نکردم اهمیت ندارد
His knowledge has no limits.
دانش اوحد واندازه ای ندارد
The very idea !
معنی ندارد ! ( قبیح است )
e. wear
پارچه ایی که مرگ ندارد
It is a case of tit for tat .
چیزی که عوض داد گله ندارد
He is in a bad way (poor circumstances).
وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
There is no harm in trying.
امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
Your proposal has little practical value .
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
It doesnt make any difference to me .
برای من فرقی نمی کند (ندارد)
There is no disagreement among us.
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
monogamist
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
the interest of it is gone
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
There are no vacancies at the hotel.
هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless.
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
This is treason, pure and simple.
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
unconditional
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
He is only half a man .
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
linear
برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
irreligionist
کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
He hasn't had much of an appetite lately.
به تازگی او
[مرد]
هیچ اشتها ندارد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com