Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
Other Matches
stone-broke
<idiom>
آه دربساط نداشتن
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
lacked
نداشتن
lacks
نداشتن
lackvt
نداشتن
lack
نداشتن
want
نداشتن
wanted
نداشتن
dislike
دوست نداشتن
disinterest
علاقه نداشتن
disliked
دوست نداشتن
to be at a loss for an answer
پاسخی نداشتن
to sit out
شرکت نداشتن در
disliking
دوست نداشتن
To know no bounds.
حد وحصر نداشتن
freedom from evil record
نداشتن پیشینه بد
powerlessly
با نداشتن نیرو
sit out
شرکت نداشتن در
dislikes
دوست نداشتن
to be in the wrong
حق نداشتن زورگفتن
clean record
نداشتن پیشینه بد
miss
نداشتن فاقدبودن
missed
نداشتن فاقدبودن
misses
نداشتن فاقدبودن
errorless
نداشتن خطا
disconnection
قطع نداشتن رابطه
make no bones about something
<idiom>
هیچ رازی نداشتن
inefficiently
با نداشتن قابلیت بیفایده
not a leg to stand on
<idiom>
مدرک کافی نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea.
راه پس وپیش نداشتن
inapprehension
نداشتن بیم یا نگرانی
out of favor with someone
<idiom>
حسن نیت نداشتن
out of step
<idiom>
هم آهنگ وتوازن نداشتن
distrust
سوء فن اعتماد نداشتن
inertness
نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
to paddle one's own canoe
کار بکسی نداشتن
thriftessness
نداشتن عقل معاش
not have a penny to one's name
<idiom>
آهی در بساط نداشتن
not have two pennies to rub together
<idiom>
دیناری در بساط نداشتن
distrusting
سوء فن اعتماد نداشتن
to make no doubt
مطمئن بودن شک نداشتن
to foel
حال درستی نداشتن
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
wanted
نیازمند بودن به نداشتن
intestacy
نداشتن وصیت نامه
to get the key of the street
جای شب ماندن نداشتن
distrusted
سوء فن اعتماد نداشتن
want
نیازمند بودن به نداشتن
distrusts
سوء فن اعتماد نداشتن
to not feel hungry
[to not like having anything]
اصلا اشتها نداشتن
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
not have a bean
<idiom>
حتی یک شاهی هم پول نداشتن
Nothing to declare
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
to dislike somebody
[something]
دوست نداشتن کسی
[چیزی]
in the dark
<idiom>
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
out of tune
<idiom>
باهم خوب وسازش نداشتن
lose
نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses
نداشتن چیزی دیگر پس از این
to play a poor game
ناشی بودن مهارت نداشتن
to act independently of others
کاری به کار دیگران نداشتن
forlackof shoes
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
caught short
<idiom>
پول کافی برای پرداخت نداشتن
to knock about
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to have no prospects
هیچ چشم داشتی
[امیدی ]
نداشتن
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
You've got me there!
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
to be a dead duck
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
Beats me!
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me stumped.
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
moneyed
پولی
moneyary
پولی
impecuniosity
بی پولی
pecuniary
پولی
pockets
پولی
pocket
پولی
impecuniousity
بی پولی
venal
پولی
mercenaly
پولی
monetary
پولی
polymyxin
پولی میکسین
monetary policy
سیاست پولی
monetary value
ارزش پولی
monetary reserves
ذخائر پولی
monetary restriction
محدودیت پولی
monetary school
مکتب پولی
monetary unit
واحد پولی
monetary targets
اهداف پولی
monetary system
سیستم پولی
monetary sector
بخش پولی
money capital
سرمایه پولی
money illusion
توهم پولی
pay patient
مریض پولی
reconvert
پولی را مجدداتسعیرکردن
pecuniary liability
ضمانت پولی
money order
حواله پولی
money orders
حواله پولی
money wage
مزد پولی
tight money
کنترل پولی
money matters
امور پولی
money income
درامد پولی
money illusion
خطای پولی
polywag
پولی واگ
monetary instruments
ابزارهای پولی
monetary inflation
تورم پولی
real
غیر پولی
backing
پشتوانه پولی
loose pulley
پولی هرزگرد
financial inventory
ذخایر پولی
financial property
اموال پولی
polyethylene
پولی اتیلن
dealing for money
معاملات پولی
financial property
داراییهای پولی
unit of currency
واحد پولی
grooved pulley
پولی شیاردار
monetary assets
دارائیهای پولی
monetary deflation
انقباض پولی
monetary economy
اقتصاد پولی
monetary deflation
محدودیت پولی
monetary incentive
مشوق پولی
monetary convention
اتحاد پولی
monetary control
نظارت پولی
monetary control
کنترل پولی
monetary base
پایه پولی
monetary base
مبنای پولی
monetary authorities
مقامات پولی
monetary expansion
توسعه پولی
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
not for the world
<idiom>
دراعضای هیچ پولی
rate of money wage
نرخ مزد پولی
down and out
<idiom>
هیچ پولی نداشتند
strategic concentration by rail
سیستم پولی فلزی
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
tight money
سیاست پولی انقباضی
bimetallic standard
پایه پولی دو فلزی
gold currency system
نظام پولی طلا
gold standard
نظام پولی طلا
free capital
سرمایه گذار پولی
he is pressed for money
از بی پولی در مضیقه است
hyperdeflation
انقباض پولی شدید
deflation
انقباض پولی رکود
i owe some money to you
یک پولی به شما بدهکارم
impecuniously
از روی بی پولی یا افلاس
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
european monetary system
سیستم پولی اروپایی
european monetary fund
صندوق پولی اروپا
bimetallism
نظام پولی دو فلزی
financing
تامین هزینه پولی
finances
تامین هزینه پولی
financed
تامین هزینه پولی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
finance
تامین هزینه پولی
dollar area
منطقه پولی دلار
it was a
خوب پولی بود
prices
ارزش پولی کالا
nonmonetarists
اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary income
درامد غیر پولی
nonmonetary assets
دارائیهای غیر پولی
nonmonetary sector
بخش غیر پولی
national money income
درامد ملی پولی
money rate of interest
نرخ بهره پولی
price
ارزش پولی کالا
pecuniary externalities
پی امدهای خارجی پولی
poly vinil chloride
کلرور پولی وینیل
i am pushed for money
ازبی پولی درفشار
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
polyester
الیاف یاپارچه پولی استر
Money entrusted to my care .
پولی که با مانت نزد من سپرده شد
international monetary reserves
ذخائر پولی بین المللی
easy money
پولی که براحتی بدست اید
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
e p u
591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
monetrarist keynesian debate
بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
bye
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkovers
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
byes
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
devaluation
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
chantry
پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
contribution
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
contributions
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
royalties
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
To play for love .
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
royalty
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com