English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
nemo dat quod non habet هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
Other Matches
peripheral آنچه ضروری نیست یا متصل به چیز دیگری است
dedicated کامپیوتری که فقط مخصوص پردازش لغات است و برنامه دیگری روی آن قابل اجرا نیست
adjacent دو گرهای که توسط مسیری به هم وصل اند که هیچ گره دیگری به آن وصل نیست
the end crowns all کار راکه کرانکه تمام کرد
corkage پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
to gild the pill چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
to freshen rope جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
one should not drop the pilot شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
illiterate که نمیتواند بخواند
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
fixes آن نمیتواند تغییر کند
fix آن نمیتواند تغییر کند
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
queen can do no wrong ملکه نمیتواند خطا کند
an ill quarrels with his tool نمیتواند برقصد میگویدزمینش کج است
that which انچه
whatever هر انچه
whatever انچه
he is unable to speak ازسخن گفتن عاجزاست نمیتواند سخن بگوید
nemo agit in seipsum هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
nemo potest esse simul actor et judex هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
oive such as you have انچه که داریدبدهید
as far as i can see انچه من می فهمم
as for as i know انچه من میدانم
for aught i know انچه من میدانم
as far as in me lies انچه از من بر می اید
i lent him what money i had انچه پول ...
so far as تا ان اندازه که انچه
for a iknow انچه من می دانم
what هرچه انچه
acatalectic قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
rejection خطای اسکنرکه نمیتواند یک حرف را بخواند وحرف خالی را میکند
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
penful انچه در یک قلم جا گیرد
pitcherful انچه دریک سبوجابگیرد
he did his level best انچه از دستش برامدکرد
purview of a book انچه کتابی فرامیگیرد
the needful انچه باید کرد
ties of friendship انچه دوستی اقتضامیکند
more than needs بیش از انچه بایسته
makefast انچه قایق را به ان میبندند
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
interrupt سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupts سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
cartful انچه دریک گاری جا بگیرد
capful انچه دریک کلاه جابگیرد
the requirements of the law انچه درقانون قید شده
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
it purports that انچه از این فهمیده میشوداین که .....
layered انچه مربوط به لایه ها باشد
do the necessary انچه باید کرد بکنید
out of sight out of mind از دل برود هر انچه از دیده برفت
my recollectio of it is انچه من بیادمی اورم اینست
my sentiment toward him انچه من راجع باواحساس میکنم
so far as i can guess انچه من میتوانم حدس بزنم
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
output که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
res inter alios debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
outputs که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
redefinable انچه مجددا قابل تعریف است
penny worth انچه برابر یک پنی میتوان خرید
whatsoe'er هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
bound انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
he undid what i had done انچه من رشته بودم او پنبه کرد
the document purports that انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
i paid his d. wages مزد او را انچه لازم بود دادم
self- سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
whaterer هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
finding انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
what you see is what you get انچه می بینید همان است که بدست می اورید
i speak under correction انچه می گویم ممکن است درست نباشد
findings انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
fortuitism اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
i overpaid him for his work مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
char نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
charring نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
chars نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
blow-up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
fortuist کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
snookered وضع گوی که بازیگر نمیتواند مستقیما به گوی موردنظر ضربه بزند
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
peripheral UPC که نمیتواند دستورات را با سرعت طبیعی اجرا کند به علت رسانه جانبی کند
glassine نوعی کاغذ نازک شفاف یانیمه شفاف که هوا یا روغن از ان نمیتواند عبور کند
dumb terminal وسیله جانبی که فقط میتواند داده را از یک کامپیوتر دریافت کند ولی نمیتواند آن را پردازش کند
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
breach of trust کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
sequential نوعی کامپیوتر که باید هر دستورکامل شود پیش از اینکه بعدی شروع شود وبنابراین نمیتواند پردازش همزمان را مدیریت کند
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
materialism فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
send only device دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
lapful به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
whateer هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
halfpennyworth انچه به نیم پنی خریده شود ارزش نیم پنی
retour sans protet اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
temporary storage می نیست
auxiliaries نیست
it is well enough بد نیست
auxiliary نیست
Plug and Play یچ نیست
storage می نیست
aint نیست
he is not of our number از ما نیست
he takes no notice of it نیست
It's not new. نو نیست.
secondary نیست
isn't نیست
t' other دیگری
thirds به دیگری
tother دیگری
third به دیگری
another دیگری
There is no hot water آب گرم نیست.
no wonder <idiom> تعجبی نیست
it is unsuitable مناسب نیست
It's not new. جدید نیست.
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
it's only me کسی نیست
my health is tolerable حالم بد نیست
it needs not لازم نیست
he is not willing to go نیست برود
he is out of huomor سر خلق نیست
he is rather i. than sick ناخوش نیست
inextinct نیست نشده
if you please اگرزحمت نیست
he knows a thing or two بی تجربه نیست
nihilism نیست انگاری
i do not have it in me از من ساخته نیست
Nevermind! مهم نیست !
it has escaped my remembrance یاد نیست
it is unnecessary لازم نیست
it is nothing out of the way غریب نیست
it is not in good workingorder دایر نیست
it is not half bad هیچ بد نیست
he is out of his senses بهوش نیست
he is out of huomor سر دماغ نیست
it is immaterial چیزی نیست
no sweat <idiom> مشکلی نیست
to make no mention of ذکری از ان نیست
close the door please اگرزحمت نیست
needn't لازم نیست
he has nothing in him کسی نیست
he is not in it داخل نیست
he is a bad husband صرفه جو نیست
that is not it این نیست
that depends معلوم نیست
It is not advisable . It is inexpedient. صلاح نیست
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
cold is merely privative گرما نیست
thereis no end to it انراپایانی نیست
that is wrong درست نیست
no object چیزی نیست
there is no hurry شتابی نیست
there is no hurry عجلهای نیست
you are written حق با شما نیست
the ice is treach erous یخ محکم نیست
no matter چیزی نیست
dont mention it چیزی نیست
It cant be helped. چاره ای نیست
It is all right . It is o. k. طوری نیست
ought not شایسته نیست
He goes on and on . He is most persistent . ول کن معامله نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . مردش نیست
sacred cow <idiom> چارهای نیست
I dont remember ( recall ) . یادم نیست
no trouble زحمتی نیست
static که پویا نیست
niet le fait کار او نیست
he is none of my friends او از دوستان من نیست
no hurry عجلهای نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . هیچیت نیست
heteronomous پیروقانون دیگری
consecutively یکی پس از دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
others متفاوت دیگری
other متفاوت دیگری
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
onother's money پول دیگری
at second hand از قول دیگری
at another time در زمان دیگری
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com