Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
fuliginous
وابسته به بخارات مضر بدن پراز دوده
Other Matches
smutty
شبیه دوده دوده زده
smuttier
شبیه دوده دوده زده
smuttiest
شبیه دوده دوده زده
bituminous paint
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
fraught with
پراز
waxy
پراز موم
stressful
پراز پریشانی
venose
پراز رگ و ورید
spinous
پراز خار
erroneous
پراز غلط
gamy
پراز شکار
to be fraught
[with]
پراز ... بودن
insidious
پراز توط ئه
rubbishing
پراز اشغال یا کثا فت
stomachy
پراز باد غرور
stubby
پراز کنده درخت
the streets are very muddy
خیابانها پراز گل است
maggoty
پراز کرم حشره
commas over the page
صفحه را پراز نشان کاماکرد
The ball is full of air.
توپ پراز باد است
flying coke
دوده
gas black
دوده
grime
دوده
smut
دوده
smuts
دوده
carbon black
دوده
soot
دوده
lampblack
دوده
channel black
دوده
colly
دوده
dust brand
دوده
snagged
پراز ته شاخه دارای برامدگیهای ناصاف
soot
دوده زدن
soot trap
دوده گیر
acetylene black
دوده استیلنی
lampblack
دوده چراغ
soot
دوده گرفتن
soot
دوده بخاری
water bed
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
clip joint
<idiom>
شغل سطح پایینی که پراز کلاهبرداری باشد
soot
رنگ سیاه دوده
blackest
دوده لباس عزا
blacker
دوده لباس عزا
blacked
دوده لباس عزا
black
دوده لباس عزا
blacks
دوده لباس عزا
lucubrate
دوده چراغ خوردن
shoot blower
دمنده دوده کشتی
inflating
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflate
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
shoot blower
دوده پاک کن دودکش ناو
smuttier
با دوده لکه دار شده
smuttiest
با دوده لکه دار شده
smutty
با دوده لکه دار شده
bran pie
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
chimney sweeper
کسی که دوده لوله بخاری راپاک میکند
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associate
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
akin
وابسته
israelitish
وابسته به
attributable
وابسته به
thereof
وابسته به ان
dependant
وابسته
pertinent
وابسته
affiliated
وابسته
commissarial
وابسته به
comprador
وابسته
affiliates
وابسته
affiliating
وابسته
congenerous
وابسته
affiliate
وابسته
cantabrigian
وابسته به
levitical
وابسته به
dependants
وابسته
pyretic
وابسته به تب
federates
وابسته
plantar
وابسته به کف پا
adjective
وابسته
attendant
وابسته
attendants
وابسته
elysian
وابسته به
interdependent
وابسته
elfin
وابسته به جن
federated
وابسته
febile
وابسته به تب
pertianing
وابسته
adjectives
وابسته
aquatic
وابسته به اب
federating
وابسته
pertaining
وابسته
federate
وابسته
related
وابسته
monitorial
وابسته به
diphtheric
وابسته به
hanger on
وابسته
of kin
وابسته
pyrexial
وابسته به تب
messianic
وابسته به
subordinate
وابسته
dependent
وابسته
subordinates
وابسته
subordinating
وابسته
attached
وابسته
tuitionary
وابسته به
appurtenant
وابسته
relevant
وابسته
syncop
وابسته به غش
attache
وابسته
correspondent
وابسته
correspondents
وابسته
contingent
وابسته
contingents
وابسته
sexual organs
وابسته به
belonging
وابسته ها
riverrine
وابسته به
thereof=of that
وابسته به ان
germane
وابسته
wedded
وابسته
cephalic
وابسته به سر
relative
وابسته
subordinated
وابسته
carpal
وابسته به مچ
pyrexic
وابسته به تب
missions
وابسته به ماموریت
hyperbolic
وابسته به هذلولی
gutturo nasal
وابسته بگلووبینی
naval
وابسته به کشتی
hydrologic
وابسته به اب شناسی
hydrological
وابسته به خواص اب
hygroscopic
وابسته به نم نما
hypochondriacal
وابسته به تهیگاه
maritime
وابسته بدریانوردی
iraqi
وابسته به عراق
aortal
وابسته بشاهرگ
iatric
وابسته به پزشکی
hunnish
وابسته به هونها
hematic
وابسته به خون
haemic
وابسته بخون
analphabetic
وابسته به بیسوادی
altitudinal
وابسته به اوج
pessimistic
وابسته به بدبینی
air attache
وابسته هوایی
anginal
وابسته به گلودرد
antichristian
وابسته به دجال
affiliated company
شرکت وابسته
mission
وابسته به ماموریت
hippocratic
وابسته به طب بقراط
homeric
وابسته به هومر
gnomonic
وابسته به شاخص
horatian
وابسته به هوراس
humnanist
وابسته به بشردوستی
icarian
وابسته به ایکاروس
aesculapian
وابسته به دارگونه طب
interoceptive
وابسته به احشاء
internuptial
وابسته به عروسی
marines
وابسته به دریانوردی
inflexional
وابسته به صرف
connubial
وابسته به زناشویی
interferential
وابسته به دخالت
infusorial
وابسته به نمرویان
intercollegiate
وابسته بکالج ها
generic
وابسته به تیره
paralytics
وابسته به فلج
inhibitive
وابسته به جلوگیری
inner directed
درون وابسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com