Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
osculatory
وابسته به بوسه یا تماس
Other Matches
de bounce
جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touch
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touches
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
Thanks for calling back.
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point
وسیله تماس نقطه اخذ تماس
ring
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
kiss
بوسه
kissed
بوسه
osculation
بوسه
kissing
بوسه
buss
بوسه
kisses
بوسه
pax
بوسه اشتی
kisses
بوسه زدن
kiss
بوسه زدن
kissing
بوسه زدن
kissed
بوسه زدن
amplifying report
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
canoodled
ماچ و بوسه کردن
canoodling
ماچ و بوسه کردن
canoodle
ماچ و بوسه کردن
she gave me a kiss
برروی من بوسه داد
to smother with kisses
غرق بوسه کردن
canoodles
ماچ و بوسه کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
She showered kisses on me .
مرا غرق بوسه کرد
smile played on his lips
تبسم برلبانش بوسه میزد
originating
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
contingence
تماس
impinging
تماس
contacted
تماس
contact
تماس
contacts
تماس
contacting
تماس
line of contact
خط تماس
tangency
تماس
impacts
تماس
impact
تماس
tangent
تماس
taction
تماس
contact line
خط تماس
ding
تماس
tangents
تماس
contact patrol
گشتی تماس
to be in contact
تماس داشتن
point of contact
نقطه تماس
area contact
سطح تماس
point contact
تماس نقطهای
contact surface
سطح تماس
contact pressure
فشار تماس
contact point
قطب تماس
contact diameter
قطر تماس
contact party
گروه تماس
contact area
سطح تماس
contact area
منطقه تماس
to bring into contact
تماس دادن
contact flange
فلانژ تماس
contact angle
زاویه تماس
line to line fault
تماس خطوط
to be in rapport
تماس داشتن
contact lost
تماس قطع شد
contact ratio
نسبت تماس
corps a corps
تماس بدنی
communicator
شخص در تماس
contiguity
برخورد تماس
tuch
تماس دادن با
interactional points
نقاط تماس
finishes
تماس انتهایی
finish
تماس انتهایی
movement to contact
حرکت به تماس
angle of contact
زاویه تماس
zone of contact
ناحیه تماس
going on
نزدیکی تماس
skims
تماس اندک
Keep in touch!
<idiom>
در تماس باش!
skimmed
تماس اندک
skim
تماس اندک
shock hazard
خطر تماس
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
contact behavior
رفتار تماس جویانه
movement to contact
حرکت به اخذ تماس
to keep in touch with any one
باکسی تماس داشتن
grazing point
نقطه تماس با مانع
phones
پاسخ به تماس در تلفن
osculation
تماس اشتراک صفات
flattest
تماس دو لبه اسکیت
phoned
پاسخ به تماس در تلفن
contact backlash
دنده کور تماس
phone
پاسخ به تماس در تلفن
flat
تماس دو لبه اسکیت
contact fire
انفجار در اثر تماس
phoning
پاسخ به تماس در تلفن
look in on
<idiom>
تماس حاصل کردن
touch sensitive panel
صفحه حساس به تماس
contacts
تماس یافتن تماسی
action on the blade
تماس با شمشیر حریف
contacted
تماس یافتن تماسی
youch sensitive screen
صفحه حساس به تماس
touch sensitive tablet
تابلو حساس به تماس
tuch
سر زدن تماس داشتن
contacting
تماس یافتن تماسی
get in touch with someone
<idiom>
باکسی تماس گرفتن
touch panel
صفحه حساس به تماس
contact report
گزارش اخذ تماس
galvanism
تماس برق بابدن
contact print
چاپ به طریقه تماس
break off
قطع تماس با دشمن
synapse
محل تماس دوعصب
telebrief
تماس مستقیم تلفنی
contact
تماس یافتن تماسی
advance to contact
پیشروی برای اخذ تماس
osculate
تماس نزدیک حاصل کردن
caller
شخصی که تقاضای تماس دارد
engagements
تماس دو تیفه شمشیر درگارد
To establish( make) contact.
تماس دایر ( برقرار ) کردن
engagement
تماس دو تیفه شمشیر درگارد
contact fire
انفجارمین در اثر تماس با کشتی
callers
شخصی که تقاضای تماس دارد
contact report
گزارش تماس با هواپیمای دشمن
contact with the net
خطای تماس با تور والیبال
contact
محل اتصال تماس گرفتن
contacted
محل اتصال تماس گرفتن
faded
تماس باهدف از بین رفت
contacting
محل اتصال تماس گرفتن
contacts
محل اتصال تماس گرفتن
ground
تماس دادن توپ با زمین
contacted
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
whoosh
صدای تماس جسم سریع با هوا
lose track of
<idiom>
ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
Where can I contact Mr …. ?
کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
contact
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
brush
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
contacting
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contacts
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
brushes
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
touches
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
physical
مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
touch
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
You can call me at ...
[phone no.]
<idiom>
شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
ground stroke
ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
whooshed
صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshes
صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshing
صدای تماس جسم سریع با هوا
contacting
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
footprints
قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
full toss
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
split lean
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
first down
اولین تماس با زمین پیشروی 09 متری با 4تماس
We finally succeed in making a radio contact.
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
split the uprights
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
footprint
قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
contact
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
full pitch
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
punt
توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punted
توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punts
توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
contacted
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contacts
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
If there is a reason for complaint, please contact ...
اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید.
maximum junction to case thermal impedan
مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
bounces
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
opposition
حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
bounced
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
stalder circle
چرخش کامل بدورمیله بدون تماس پاها بامیله
series
4 تماس پی در پی با زمین که باعث گرفتن امتیاز 01 یاردپیشروی میشود
bounce
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
interrogator responder
دستگاه تماس یا مکالمه سیستم شناسایی دشمن وخودی
memiscus
زاویه تماس بین سطح مایع وجدار فرف
negotiation
تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
negotiations
تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
googly
توپ پیچدار که در تماس بازمین از توپدار دور میشود
ground zero
محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
hang up
<idiom>
جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com