Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
sensuous
وابسته به حواس یااحساسات
sensuously
وابسته به حواس یااحساسات
Other Matches
I simply cant concentrate.
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
distracts
حواس
distract
حواس
wackiest
حواس پرت
the five senses
حواس پنجگانه
mental defectives
اختلال حواس
preoccupiedly
با حواس پریشان
wackiness
حواس پرتی
attention
خاطر حواس
attentions
خاطر حواس
sensuousness
وابستگی به حواس
distractions
حواس پرتی
absentminded
حواس پرت
whackiest
حواس پرت
whackier
حواس پرت
wacky
حواس پرت
abstractedly
با تفرقه حواس
distraction
حواس پرتی
senses
حواس پنجگانه
sensed
حواس پنجگانه
abstractedness
تفرقه حواس
aprosexia
تفرقه حواس
wackier
حواس پرت
absent minded
حواس پرت
absent-minded
حواس پرت
absent-mindedly
حواس پرت
preoccupied
پریشان حواس
wool-gathering
حواس پرتی
collectedness
جمعی حواس
distraught
پریشان حواس
sense
حواس پنجگانه
collected
دارای حواس جمع
wool gather
حواس پرت بودن
sensorium
مرکز حواس اعضای حس
supersensible
ماوراء عالم حواس
off-putting
حواس پرت کننده
dysaesthesia
اختلال حواس جسمانی
light-headed
گیج حواس پرت
light headed
گیج حواس پرت
nitwit
ادم پریشان حواس
nitwits
ادم پریشان حواس
featherhead
شخص پریشان حواس
to space out
پرت شدن حواس
haptics
علم حواس پوستی
woolly headed
مغشوش گیج و حواس پرت
self collected
دارای کف نفس حواس جمع
featherhead
ادم حواس پرت سبکسر
preoccupiedly
با داشتن حواس در جای دیگر
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
featherbrain
ادم حواس پرت پریشان خیال
have eyes only for
<idiom>
همه حواس وتوجه را به چیزی دادن
to listen with rapt attention
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
telesthesia
احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
mysticism
مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
distract
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distracts
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associate
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
carpal
وابسته به مچ
cephalic
وابسته به سر
elysian
وابسته به
thereof
وابسته به ان
thereof=of that
وابسته به ان
cantabrigian
وابسته به
pertaining
وابسته
federate
وابسته
federated
وابسته
monitorial
وابسته به
pertianing
وابسته
federates
وابسته
federating
وابسته
dependant
وابسته
dependants
وابسته
attributable
وابسته به
adjectives
وابسته
syncop
وابسته به غش
aquatic
وابسته به اب
attendant
وابسته
attendants
وابسته
affiliated
وابسته
appurtenant
وابسته
plantar
وابسته به کف پا
affiliates
وابسته
affiliating
وابسته
of kin
وابسته
affiliate
وابسته
related
وابسته
adjective
وابسته
attache
وابسته
interdependent
وابسته
diphtheric
وابسته به
commissarial
وابسته به
pertinent
وابسته
congenerous
وابسته
tuitionary
وابسته به
pyretic
وابسته به تب
israelitish
وابسته به
hanger on
وابسته
relevant
وابسته
akin
وابسته
attached
وابسته
subordinate
وابسته
subordinated
وابسته
contingent
وابسته
sexual organs
وابسته به
comprador
وابسته
pyrexial
وابسته به تب
wedded
وابسته
messianic
وابسته به
levitical
وابسته به
correspondent
وابسته
correspondents
وابسته
germane
وابسته
pyrexic
وابسته به تب
subordinates
وابسته
relative
وابسته
febile
وابسته به تب
dependent
وابسته
contingents
وابسته
belonging
وابسته ها
riverrine
وابسته به
elfin
وابسته به جن
subordinating
وابسته
satellitory
وابسته به اقمارسیارات
pharisaic
وابسته به فریسی
porcine
وابسته بخوک
structural
وابسته به ساختمان
attache
وابسته نظامی
psychiatric
وابسته به روانپزشکی
structural
وابسته به بنا
astronautical
وابسته به فضانوردان
associated company
شرکت وابسته
structurally
وابسته به ساختمان
piscatorial
وابسته به ماهیگیری
social
وابسته بجامعه
piscatory
وابسته به ماهیگیری
saturnian
وابسته بزحل
subversion
وابسته به خرابکاری
radio carpal
وابسته به زندبالاومچ
piscatorial
وابسته به صیدماهی
army attache
وابسته نظامی
structurally
وابسته به بنا
army attache
وابسته زمینی
auditive
وابسته به شنوایی
photic
وابسته به نوروروشنایی
balsamic
وابسته به بلسان
pharmacologic
وابسته بداروشناسی
bacterial
وابسته به باکتری
ranine
وابسته به وزغ
seminal
وابسته به منی
rectal
وابسته به مقعد
municipal
وابسته بشهرداری
pharyngal
وابسته به گلوگاه
rectorial
وابسته به rector
scientific
وابسته بعلم
investigatory
وابسته به رسیدگی
bacchanal
وابسته به باکوس
menstrual
وابسته به قاعده گی
auricular
وابسته بشنوایی
radio ulnar
وابسته به زندبالاوزندپائین
humans
وابسته بانسان
vital
وابسته بزندگی
avian
وابسته به مرغان
human
وابسته بانسان
ethnicity
وابسته به نژادشناسی
vital
وابسته به زندگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com