Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
observational
وابسته به دیده بانی
Other Matches
monitoring
دیده بانی
garret
برج دیده بانی
espied
دیده بانی کردن
garrets
برج دیده بانی
espy
دیده بانی کردن
espying
دیده بانی کردن
espies
دیده بانی کردن
monitor
دیده بانی کردن
monitors
دیده بانی کردن
monitored
دیده بانی کردن
unobserved fire
تیر دیده بانی نشده
loopholes
سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
loophole
سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
scouted
پیشاهنگی کردن دیده بانی کردن
scouts
پیشاهنگی کردن دیده بانی کردن
scout
پیشاهنگی کردن دیده بانی کردن
instaurator
بانی
sponsors
بانی
sponsor
بانی
author
بانی
erector
بانی
sponsoring
بانی
sponsors
بانی چیزی ش دن
sponsoring
بانی چیزی ش دن
tend goal
دروازه بانی
sponsor
بانی چیزی ش دن
spark plugs
بانی شدن
spark plug
بانی شدن
benefactress
بانی خیر
keep goal
دروازه بانی
octroi
دروازه بانی
benefactors
بانی خیر
pious founder
بانی خیر
benefactor
بانی خیر
standup goalie
دروازه بانی ایستاده
prefect of police
رئیس شهر بانی
unobserved fire
طرح تیردیده بانی نشده
inspectorate
رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorates
رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
eye
دیده
eyeing
دیده
eyes
دیده
eying
دیده
eye water
اب دیده
lookouts
دیده بان
eyeless
بی بصیرت بی دیده
in sight
دیده شدنی
pitched
تهیه دیده
scouting
دیده وری
invisible
دیده نشدنی
unsight
دیده نشده
indiscernible
دیده نشدنی
observer
دیده بان
worldly-wise
جهان دیده
worldly wise
جهان دیده
lookout
دیده بان
observers
دیده بان
feelers
دیده بان
vedette
دیده ورسوار
imperceptible
دیده نشدنی
scouts
دیده وری
feeders
دیده بان
feeder
دیده بان
scout
دیده وری
scout car
خودرو دیده ور
enntinel
دیده بان
visible
دیده شدنی
scouted
دیده وری
lost
زیان دیده
feeler
دیده بان
damaged
خسارت دیده
sightless
دیده نشده
hardened steel
فولاد اب دیده
light struck
نور دیده
light of one's eyes
نور دیده
scout
دیده وری کردن
I have visited Europe time and again.
بارها اروپا را دیده ام.
invisibly
چنانکه دیده نشود
heat affected zone
منطقه حرارت دیده
sentinels
دیده بان کشیک
had i seen him
اگر من او را دیده بودم
brain injured
اسیب دیده مغزی
scouted
دیده وری کردن
cheesed off
آزار دیده-اذیتشده
injured muscle
عضله اسیب دیده
stager
گرگ باران دیده
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
sentinel
دیده بان کشیک
injured parties
طرف خسارت دیده
injured party
طرف صدمه دیده
injured party
طرف خسارت دیده
scouts
دیده وری کردن
damaged shipments
محموله خسارت دیده
damaged shipments
کالاهای اسیب دیده
cauliflowr ear
گوش اسیب دیده
suffering economy
اقتصاد اسیب دیده
weatherbeaten
باد و باران دیده
it is of frequent
بسیار دیده میشود
injured parties
طرف صدمه دیده
shock concrete
بتن ضرب دیده
you have been seen
دیده شده اید
forward post
پستهای دیده ور جلو
sunbaked
حرارت افتاب دیده
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
battlefield evacuation
تخلیه پرسنل اسیب دیده
bird's eye views
منظرهای که از بلندی دیده میشود
bird's eye view
منظرهای که از بلندی دیده میشود
seasoned troops
ارتش ورزیده و جنگ دیده
software mointor
دیده بان نرم افزاری
visibility was poor
چیزها درست دیده نمیشد
visible roof
سقفی که از درون دیده شود
blind gate
دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
i cannot place you
نمیدانم شما را کجا دیده ام
you have perhaps seen it
شاید انرا دیده باشید
Long absent, soon forgotten.
<proverb>
از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
out of sigt out of mind
از دل برود هر انکه از دیده برفت
trainband
گروه نظامی تعلیمات دیده
out of sight out of mind
از دل برود هر انچه از دیده برفت
It can be seen from a distance of two kilometers .
از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
injured person
آدم آسیب دیده
[زخمی]
seasoned soldier
سرباز ورزیده و جنگ دیده
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
My hand is bruised.
دستم ضرب دیده است
to come in to notice
دیده شدن روی کار امدن
backward
بازیابی داده از سیستم آسیب دیده
damaged
آنچه آسیب یا رنج دیده است
ding
قسمت اسیب دیده تخته موج
you have perhaps seen it
ممکن است انرا دیده باشید
u.sings
[ and+]
با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
There were some angry looks in the crowd .
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
picket
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
picketed
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
pickets
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
one in the dark
میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
annunciator
ی که برای جلب توجه دیده یا شنیده میشود
nerved
قطع عصب پای اسیب دیده اسب
salvaging
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
scouts
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
salvaged
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
scouts
پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
I ran away lest I should be seen .
فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
backwards
بازیابی داده از سیستمی که آسیب دیده است
scouted
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
salvage
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
scout
پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
visuals
آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
visually
آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
scout
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
visual
آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
salvages
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
the eye is bigger than the belly
<proverb>
نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ
scouted
پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
blind hole
سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
He is a seasoned veteran . He has been through the mI'll . He has seen the lot .
گرگ با لا دیده است ( آدم مجرب وآزموده )
bird's eye perspective
پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند
phosphene
حلقههای روشنایی که ازفشردن تخم چشم دیده میشود
this word occurs in gulistan p
این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
short round
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
fog dog
روشنایی کم که درهنگام مه گرفتگی نزدیک افق دیده میشود
disabled list
فهرست بازیگران اسیب دیده ومحروم از چند بازی
hidden
اثری که در حین آزمایش برنامه دیده نشده بود
positive
که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد
put-down
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put down
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put-downs
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
many
اعلام تعداد 8 یا بیشترهواپیمای دشمن دیده میشود در رهگیری هوایی
keloid or cheloid
یکجو ربرامدگی درپوست که درجای اسیب دیده پیدا میشود
lanugo
کرکی که در روی جنین انسان و برخی جانوران دیده میشود
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
recognizing
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
dual
دومسیر جداگانه ضبط صوت که در وسایل استریو دیده میشود
The damaged tanker disgorged thousands of liters of oil into the see.
از تانکر آسیب دیده هزاران لیتر نفت به دریا روان شد.
corposant
گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
infinity
مسافت شی از دید شخصی که اشعههای نور از شی موازی دیده می شوند.
recognizes
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com