Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
ambassadorial
وابسته به سفارت
Other Matches
embassage
مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
embassies
سفارت
legations
سفارت
embassy
سفارت
legation
سفارت
ambassadorship
سفارت
charge d'affaires
نایب سفارت
charge d'affaires
کاردار سفارت
nunciature
سفارت پاپ
secretary of embassy
منشی سفارت
embassies
سفارت کبری
secretary of embassy
دبیر سفارت
Chancellors
سردبیر سفارت
embassy
سفارت کبری
Chancellor
سردبیر سفارت
the british legation
سفارت انگلیس
internuncio
کفیل سفارت پاپ
to send upon an e
مامور سفارت کردن
to send upon an e
به سفارت اعزام کردن
embassy
ایلچی گری سفارت خانه
embassies
ایلچی گری سفارت خانه
embassy
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassies
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
associate
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
attendants
وابسته
syncop
وابسته به غش
subordinates
وابسته
attendant
وابسته
contingents
وابسته
commissarial
وابسته به
thereof
وابسته به ان
federate
وابسته
subordinate
وابسته
attributable
وابسته به
subordinating
وابسته
plantar
وابسته به کف پا
pertinent
وابسته
dependant
وابسته
riverrine
وابسته به
affiliating
وابسته
affiliates
وابسته
affiliated
وابسته
affiliate
وابسته
diphtheric
وابسته به
aquatic
وابسته به اب
comprador
وابسته
monitorial
وابسته به
congenerous
وابسته
elysian
وابسته به
belonging
وابسته ها
thereof=of that
وابسته به ان
dependants
وابسته
dependent
وابسته
related
وابسته
pyretic
وابسته به تب
pertianing
وابسته
contingent
وابسته
akin
وابسته
relative
وابسته
sexual organs
وابسته به
federated
وابسته
levitical
وابسته به
federates
وابسته
federating
وابسته
appurtenant
وابسته
cephalic
وابسته به سر
attached
وابسته
pyrexial
وابسته به تب
pyrexic
وابسته به تب
interdependent
وابسته
wedded
وابسته
cantabrigian
وابسته به
carpal
وابسته به مچ
hanger on
وابسته
israelitish
وابسته به
of kin
وابسته
messianic
وابسته به
tuitionary
وابسته به
febile
وابسته به تب
relevant
وابسته
correspondents
وابسته
germane
وابسته
attache
وابسته
correspondent
وابسته
subordinated
وابسته
elfin
وابسته به جن
adjective
وابسته
adjectives
وابسته
pertaining
وابسته
aerological
وابسته بهواشناسی
astronautical
وابسته به فضانوردان
pistillary
وابسته به مادگی گل
affiliated company
شرکت وابسته
aesculapian
وابسته به دارگونه طب
associated company
شرکت وابسته
piscatory
وابسته به صیدماهی
petiolar
وابسته به برگدم
photic
وابسته به تولیدنور
adipic
وابسته به چربی
army attache
وابسته زمینی
piscatorial
وابسته به ماهیگیری
altitudinal
وابسته به اوج
army attache
وابسته نظامی
aortal
وابسته بشاهرگ
auditive
وابسته به شنوایی
photic
وابسته به نوروروشنایی
piscatorial
وابسته به صیدماهی
attache
وابسته نظامی
perlitic
وابسته به مروارید
analphabetic
وابسته به بیسوادی
peruvian
وابسته به پرو
pharyngal
وابسته به گلوگاه
pharmacologic
وابسته بداروشناسی
piscatory
وابسته به ماهیگیری
anginal
وابسته به گلودرد
pharisaic
وابسته به فریسی
archimedean
وابسته به ارشمیدس
air attache
وابسته هوایی
petrologic
وابسته به سنگ
antichristian
وابسته به دجال
aortic
وابسته بشاهرگ
degenerative
وابسته به انحطاط
investigatory
وابسته به رسیدگی
pygmean
وابسته به پیگمی ها
scientific
وابسته بعلم
pygmaean
وابسته به پیگمی ها
pythian
وابسته به "اپولو"
pyrrhic
وابسته به " پیروس "
pubertal
وابسته به بلوغ
municipal
وابسته بشهرداری
puberal
وابسته به بلوغ
seminal
وابسته به منی
psychologic
وابسته به روانشناسی
ethnic
وابسته به نژادشناسی
ethnicity
وابسته به نژادشناسی
fetal
وابسته به جنین
human
وابسته بانسان
humans
وابسته بانسان
promethean
وابسته به پرومیتوس
vital
وابسته به زندگی
vital
وابسته بزندگی
jugular
وابسته بوریدوداجی
jugulars
وابسته بوریدوداجی
matrimonial
وابسته به عروسی
oracular
وابسته به وحی
surgical
وابسته به جراحی
rhinal
وابسته به بینی
photographic
وابسته به عکاسی
solar
وابسته بخورشید
rectorial
وابسته به rector
rectal
وابسته به مقعد
homicidal
وابسته به ادمکشی
ranine
وابسته به وزغ
radio ulnar
وابسته به زندبالاوزندپائین
radio carpal
وابسته به زندبالاومچ
psychiatric
وابسته به روانپزشکی
porcine
وابسته بخوک
menstrual
وابسته به قاعده گی
programmatic
وابسته به پروگرام
structural
وابسته به ساختمان
structural
وابسته به بنا
potamic
وابسته به رودها
naval
وابسته به کشتی
maritime
وابسته بدریانوردی
marine
وابسته به دریانوردی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com