Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
low-tech
وابسته به شرکتها و نظام های بازرگانی متکی به کم فنآوری
Other Matches
commercial attache
وابسته بازرگانی
maritime
وابسته به بازرگانی دریایی
monarchical
وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی
long boat
بزرگترین کرجی که وابسته بکشتی بازرگانی است
low-tech
دارای فنآوری ابتدایی
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
self sustaining
متکی به خود متکی به نیروی خود
conglomerations
اختلاط شرکتها
stockholders
سهامدار شرکتها
corporation tax
مالیات بر شرکتها
stockholder
سهامدار شرکتها
conglomeration
اختلاط شرکتها
merges
ادغام شرکتها
merge
ادغام شرکتها
hanger on
متکی بر
reliant
متکی
relier
متکی
anaclitic
متکی به
reposeful
متکی
pending
متکی
dress left
از چپ نظام یا از راست نظام
corporation income tax
مالیات بر درامد شرکتها
stockbroker
دلال سهام شرکتها
amalgamation
ادغام یا اختلاط شرکتها
net business saving
پس انداز خالص شرکتها
trusts
اتحادیه شرکتها ائتلاف
trusted
اتحادیه شرکتها ائتلاف
trust
اتحادیه شرکتها ائتلاف
stockbrokers
دلال سهام شرکتها
liquidation of company
تصفیه امور شرکتها
company law
قوانین مربوط به شرکتها
self dependent
متکی بخود
self reliant
متکی بنفس
leaned
متکی شدن
lean
متکی شدن
to throw oneself on
متکی شدن بر
substantive
متکی بخود
memory dependent
متکی به حافظه
leans
متکی شدن
rest
متکی بودن به
rests
متکی بودن به
share list
صورت بهای سهام شرکتها
undistributed corporate profit
سود تقسیم نشده شرکتها
documenting
متکی به مدرک کردن
documented
متکی به مدرک کردن
document
متکی به مدرک کردن
self supporting country
کشور متکی به خود
to stand on one's own legs
متکی بخود بودن
interdependent
متکی یاموکول بیکدیگر
our
متکی یا مربوط بما
interdepend
بیکدیگر متکی بودن
hangs
متکی شدن بر طرزاویختن
hang
متکی شدن بر طرزاویختن
visitations
اداره بازرسی ونظارت بر کار شرکتها
visitation
اداره بازرسی ونظارت بر کار شرکتها
funicular
متکی برکشش طناب یا کابل
funiculars
متکی برکشش طناب یا کابل
holding company
شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
communization
متکی برحقوق مشترک اشتراکی کردن
he had no evidence to go upon
مدرکی نداشت که بدان متکی شود
arm's length
مستقل و برابر بودن طرفها
[یا شرکتها]
در معامله ای
[اقتصاد]
visitors
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
visitor
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
courier
نوشتاری تک فضایی که مشابه نوشتار ماشین تحریر شرکتها است
couriers
نوشتاری تک فضایی که مشابه نوشتار ماشین تحریر شرکتها است
new marxism
مکتب اختراعی "ژرژ سورل " که عمدتا" بر تحریک افکارزحمتکشان به انقلاب متکی است
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
redundancy check
تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
mercantile
بازرگانی
commercial
بازرگانی
commercial
<adj.>
بازرگانی
trading
بازرگانی
emporetic
بازرگانی
mercantile agent
بازرگانی
merchantry
بازرگانی
for-profit
<adj.>
بازرگانی
business
<adj.>
بازرگانی
commerce
بازرگانی
traded
بازرگانی
corporate
[commercial]
<adj.>
بازرگانی
trade
بازرگانی
relating to business
<adj.>
بازرگانی
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
systems
نظام
left d.
نظام به چپ
military
نظام
system
نظام
trends
نظام
chucks
سه نظام
chucked
سه نظام
chuck
سه نظام
trend
نظام
mercantilism
سیاست بازرگانی
emporia
مرکز بازرگانی
volume of trade
حجم بازرگانی
sea borne commerce
بازرگانی دردریا
emporium
مرکز بازرگانی
trade mark
علامت بازرگانی
idiograph
نشان بازرگانی
trade union
اتحادیه بازرگانی
commercial banks
بانکهای بازرگانی
maritime commerce
بازرگانی دریایی
commercial representative
نمایندگی بازرگانی
commercial revolution
انقلاب بازرگانی
commercial tax
مالیات بازرگانی
mart
مرکز بازرگانی
trade unions
اتحادیه بازرگانی
trade secret
اسرار بازرگانی
merchant banks
بانک بازرگانی
emporiums
مرکز بازرگانی
trades unions
اتحادیه بازرگانی
internal trade
بازرگانی داخلی
foreign trade
بازرگانی خارجی
board of trade
وزارت بازرگانی
commercial bank
بانگ بازرگانی
merchant bank
بانک بازرگانی
trade secrets
اسرار بازرگانی
union
<adj.>
اتحادیه بازرگانی
trade deficit
کسری بازرگانی
commercially
از راه بازرگانی
businesses
موسسه بازرگانی
business
موسسه بازرگانی
business activity
فعالیت بازرگانی
business cycle
دور بازرگانی
business enterprise
بنگاه بازرگانی
chamber of trade
اتاق بازرگانی
quasi commercial
شبه بازرگانی
business union
اتحادیه بازرگانی
chamber of commerce
اتاق بازرگانی
chamber of commerce
اطاق بازرگانی
quasi commercial
نیمه بازرگانی
jobbing
واسطه بازرگانی
board of trade
هیئت بازرگانی
merchant marine
ناوگان بازرگانی
commercial policy
سیاست بازرگانی
bilateral trade
بازرگانی دو طرفه
domestic trade
بازرگانی داخلی
bill exchange
برات بازرگانی
business fluctuations
نوسانات بازرگانی
trade fairs
نمایشگاه بازرگانی
balance of trade
تراز بازرگانی
trade fair
نمایشگاه بازرگانی
merchantman
کشتی بازرگانی
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
conscription
نظام وفیفه
dragoons
سواره نظام
military service
نظام وفیفه
underdetermined system
نظام نامعین
system dynamics
پویائی نظام
sensorium
نظام حسی
phonology
نظام صوتی
serfdom
نظام دهقانی
open system
نظام باز
serfdom
نظام رعیتی
price system
نظام قیمتی
cavalry
سواره نظام
serfdom system
نظام رعیتی
dragoon
سواره نظام
communism
نظام اشتراکی
systematization
نظام دهی
mixed system
نظام مختلط
systems
نظام سیستم
miniature system
خرده نظام
military
مربوط به نظام
value system
نظام ارزشها
double standard
نظام دو معیاری
chucks
صفحه نظام
chucks
دستگاه نظام
chucked
صفحه نظام
chucked
دستگاه نظام
serfdom system
نظام سرفی
mnemonic system
نظام یادیار
modern system
نظام نوین
price system
نظام قیمت
systems analysis
نظام شناسی
tax system
نظام مالیاتی
taylorism
نظام تیلور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com