Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
Nordic
وابسته به شمال اروپا
Search result with all words
baltic
دریای بالتیک در شمال اروپا وابسته به بالتیک
Other Matches
Flemish Mannerism
انقلاب شمال اروپا
gadwall
اردک قهوهای و سیه فام شمال اروپا و امریکا
Expressionism
[جنبش هنرمندان شمال اروپا بخصوص در آلمان و هلند]
Ditterling
[تزئینات خارق العاده شمال اروپا به سبک گروتسکو بی تناسب]
holarctic
وابسته به ناحیه قطب شمال منطقه قطب شمال
hallstatt
وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
reindeer
گوزن شمالی وابسته بدوران کهنه سنگی اروپا
polar
وابسته به قطب شمال وجنوب
moorish
وابسته به اهالی شمال افریقا
arctic
وابسته بقطب شمال سرد
north-eastern
وابسته به شمال شرق ایالات متحده
european essembly
مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
upstate
وابسته به بخش شمالی ایالت شمال ایالت نیویورک
european unclear a energy agency
اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
northing
عرض شمالی انحراف به سوی شمال شمال شبکه
e c e
کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
northeast
شمال شرقی شمال شرق
north east
شمال شرق شمال شرقی
northwest
شمال غرب شمال غربی
north west
شمال غرب شمال غربی
north north east
میان شمال و شمال خاور
north-west
شمال غربی در شمال غرب
north-east
شمال شرقی در شمال شرق
north by cast
میان شمال و شمال شرقی
occident
اروپا
europa
اروپا
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
European Union
[EU]
اتحادیه اروپا
european essembly
مجلس اروپا
Europe
قاره اروپا
the concert of europe
دول متوافق اروپا
e r p
برنامه ترمیم اروپا
All of a sudden , he turned up in Europe .
یکدفعه سر از اروپا درآورد
I have visited Europe time and again.
بارها اروپا را دیده ام.
Common Market
جامعه اقتصادی اروپا
European Currency Unit
سبد ارزی اروپا
to e. carpets to the europe
فرش به اروپا فرستادن
missel
یکجور باسترک در اروپا
european monetary fund
صندوق پولی اروپا
u.f.a cup
جام اتحادیه باشگاههای اروپا
How long wI'll you stay in Europe ?
چند وقت اروپا می مانید ؟
european academic research network
شبکه پژوهشی دانشگاهی اروپا
european community competition rules
مقررات رقابت در جامعه اروپا
The rise in prices in the European markets.
ترقی قیمتها دربازارهای اروپا
sabot
کفش چوبی روستاییان اروپا
e c s c (european coal & steel commissio
جامعه ذغالسنگ و فولاد اروپا
europian championship
وزنه برداری قهرمانی اروپا
organization for european economic coopr
سازمان همکاری اقتصادی اروپا
EEC
مخفف جامعهی اقتصادی اروپا
golden shoe
بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
a ban from flying in the EU
قدغن پرواز در
[منطقه]
اتحادیه اروپا
tench
ماهی گول اب شیرین اروپا واسیا
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
e r p
جهت کمک به توسعه اقتصادی کشورهای اروپا
Of this amount Europe's share is 20 percent.
از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
shad
شاه ماهی خوراکی اروپا وشمال امریکا
estonian
اهل جمهوری سابق استونی درشمال اروپا
bengal cottage
[باغچه ای با دیوارهای کاهگلی در اواسط قرن نوزده اروپا]
concert of europe
اتفاق دولت بزرگ اروپا نسبت به مسائل سیاسی
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
Common Market
بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
e r p
اجرا کرد وکمکهایی که در چهارچوب این برنامه به اروپا شدبیشتر کمکهای مارشال نامیده می شوند
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
north
شمال
northerly
شمال
north
در شمال
north
<adj.>
شمال
northerner
اهل شمال
northerners
اهل شمال
northbound
عازم شمال
epsilon bootis
رایت شمال
grid north
شمال شبکه
Libya
شمال افریقا
north-eastern
از شمال خاوری
north-eastern
رو به شمال شرق
true north
شمال واقعی
true north
شمال جغرافیایی
NW
شمال غربی
ina northerly direction
سوی شمال
north
روبه شمال
north-westerly
در شمال باختر
north-westerly
شمال غربی
north westerly
در شمال باختر
north westerly
شمال غربی
compass north
شمال مغناطیسی
the north pole
قطب شمال
arctic
قطب شمال
North Pole
قطب شمال
arcturus
نگهبان شمال
north-west
شمال غرب
north-easterly
شمال شرقی
northerly
به سمت شمال
north easterly
شمال شرقی
north
باد شمال
northern
ساکن شمال
northwestern
شمال غربی
north east
شمال خاور
north east
در شمال خاور
northeast
شمال خاوری
true north
شمال حقیقی
north west
شمال باختر
northwardly
سوی شمال
northeastern
شمال شرقی
north wind
باد شمال
northwest
شمال باختری
north western
شمال غربی
north-east
شمال شرق
north-western
شمال غربی
northeastward
شمال شرقی
compass rose
شمال نما
magnetic north
شمال مغناطیسی
e f t a (european free trade association
اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
northwards
بسوی شمال شمالا
northwardly
بطرف شمال شمالی
Arctic Circle
مدار قطب شمال
northeastward
بطرف شمال شرقی
northeaster
نسیم شمال شرقی
upstater
اهل شمال استان
celestial north pole
قطب شمال عالم
norther
بیشتر بطرف شمال
compass north
شمال قطب نما
northeaster
باد شمال خاوری
north wester
باد شمال باختر
ina northerly direction
بطرف شمال شمالا
magnetic north pole
قطب شمال مغناطیسی
north easter
باد شمال خاور
ice foot
دیواره یخ درنواحی شمال
smew
مرغابی شمال اروپاواسیا
northward
بسوی شمال شمالا
northeastern
مربوط به شمال شرقی
northwestwards
بطرف شمال غربی
northwester
طوفان شمال غربی
northwester
باد شمال غربی
north light roof
بام شمال نور
rubicon
رودی در شمال ایتالیا
northernmost
دورترین محل در شمال
north-eastern
به سوی شمال شرق
NW
مخفف شمال غرب
Roman law
مجموعهی قوانین رومی که پایهی قوانین امروزی در بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا است
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lemmings
موش صحرایی قطب شمال
narwhale
نهنگ دریایی قطب شمال
low dutch
زبان شمال المان و هلندی
narwhal
نهنگ دریایی قطب شمال
lemming
موش صحرایی قطب شمال
steelhead
ماهی ازاد شمال امریکا
moor
اهل شمال افریقا مسلمان
moored
اهل شمال افریقا مسلمان
moors
اهل شمال افریقا مسلمان
euroclidon
بادطوفانی شمال شرقی درمدیترانه
uptown
واقع در محلات شمال شهر
barbary
کشوران اسلامی شمال افریقا
narwal
نهنگ دریایی قطب شمال
piedmont
ناحیهای در شمال غربی ایتالیا
inkberry
درخت خاص شمال شرق امریکا
The aircrafts was flying in a northerly direction.
هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
laplander
اهل در شمال اسکاندیناوی زبان لایلاندی
troy
شهر تروا در شمال غربی اسیای صغیر
white crappie
ماهی خوراکی نقره فام شمال امریکاcell
shaman
کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
declination
مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
bald eagle
نوعی عقاب که در شمال امریکا زندگی میکند
fox grape
انگور ترش نواحی شمال شرقی امریکا
trouvere
شاعر رزمی شمال فرانسه در سده یازدهم
bald eagles
نوعی عقاب که در شمال امریکا زندگی میکند
Nahavand
شهر نهاوند
[در شمال غربی ایران نزدیک همدان]
English style
[نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
new england
نام شش ایالت در شمال خاوراتازونی در امتداداقیانوس اهالی انراگویند
gyrocompass
نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
azimuth
نقطه شمال دایره قائمی که از مرکز جسم عبور میکند
wimp
آدم دست و پا چلفته
[شمال آلمان]
[خفت آور ]
[اصطلاحات نوجوانان]
true track
تصویر زاویه بین شمال واقعی و مسیر هواپیما روی زمین
jackrabbit
نژاد خرگوشهای بزرگ شمال امریکا که گوشهای دراز و اویخته دارند
european cup winner cup
جام برندگان جام اروپا
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
european atomic energy community
جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com