Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
relevant
وابسته مطابق
Other Matches
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
respondents
مطابق
agreeably to
مطابق
complied with
مطابق با
from
مطابق
within
مطابق
after
مطابق
corresponding
مطابق
complied
مطابق با
confirming
مطابق
according to
مطابق
in keeping
مطابق
frae
مطابق
matched
مطابق
similiar
مطابق
accordant
مطابق
respondent
مطابق
consilient
مطابق
in register
مطابق
incompliance with
مطابق
even with
مطابق
correspondents
مطابق
complying
مطابق با
correspounding
مطابق
similar
مطابق
correspoundent
مطابق
corresponding to
مطابق
comply
مطابق با
corresponding to
مطابق با
correspondent
مطابق
according
مطابق
congurous
مطابق
pursuant
مطابق
secundumn
مطابق
complies
مطابق با
physiologically
مطابق فیزیولوژی
poshest
مطابق مد روز
posher
مطابق مد روز
by the square
مطابق نمونه
posh
مطابق مد روز
pedagogically
مطابق فن تعلیم
trendier
مطابق آخرین مد
trendy
مطابق آخرین مد
synchronize
مطابق بودن
astronomically
مطابق هیئت
as usual
مطابق معمول
geometrically
مطابق هندسه
synchronizes
مطابق بودن
synchronised
مطابق بودن
synchronising
مطابق بودن
by my watch
مطابق ساعت من
testamentary
مطابق با وصیت
synchronises
مطابق بودن
after the manner of
بتقلید مطابق
in accordance with
مطابق موافق
hygienically
مطابق بهداشت
corresponding
مطابق متشابه
adjust
مطابق کردن
corresponded
مطابق بودن
correspond
مطابق بودن
pursuant to
مطابق برحسب
constitutionally
مطابق قانون
correspound
مطابق بودن
newfashioned
مطابق مد روز
trendiest
مطابق آخرین مد
traditionally
مطابق احادیث
fashionably
مطابق معمول
synchrinized
مطابق بودن
corresponds
مطابق بودن
homologize
مطابق شدن
conform to
مطابق بودن با
to correspond to
مطابق بودن
to
برحسب مطابق
at my request
مطابق با تقاضای من
orthodox
مطابق مرسوم
up-to-date
مطابق روز
up to date
مطابق روز
reconstruction
نمونه مطابق اصل
cut and dry
مطابق نقشه وبرنامه
metronomic
مطابق میزانه شمار
cut-and-dried
مطابق نقشه وبرنامه
biblical
مطابق کتاب مقدس
pedagogical teaching
اموزش مطابق فن تعلیم
modular
مطابق اندازه یامقیاس
reconstructions
نمونه مطابق اصل
currency
مطابق روز بودن
dialectically
مطابق قواعد منطق
true life
مطابق زندگی روزمره
classics
مطابق بهترین نمونه
parallelling
نظیر مطابق بودن با
cut and dried
مطابق نقشه وبرنامه
classic
مطابق بهترین نمونه
parallelled
نظیر مطابق بودن با
paralleling
نظیر مطابق بودن با
paralleled
نظیر مطابق بودن با
parallels
نظیر مطابق بودن با
up to date
مطابق اخرین طرز
up-to-date
مطابق اخرین طرز
to keep step to a band
مطابق موزیک پازدن
discretionally
مطابق میل و اختیار
ethnologically
مطابق علم نژادشناسی
parallel
نظیر مطابق بودن با
ethically
مطابق علم اخلاق
pedagogically
مطابق علم اموزش
true copy
رونوشت مطابق با اصل
currencies
مطابق روز بودن
accentually
مطابق تکیه صدا
meet
مطابق شرایط بودن
technically
مطابق اصول فنی
ideals
مطابق نمونه واقعی
ideal
مطابق نمونه واقعی
quite the thing
مطابق بارسم معمول
musically
مطابق اصول موسیقی
anno hegirae
مطابق تقویم هجری
anatomically
مطابق علم تشریح
keping with one's view
مطابق نظرکسی بودن
constitutional
مطابق قانون اساسی
meets
مطابق شرایط بودن
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
ethnically
مطابق علم طوایف بشر
standardising
مطابق درجه معینی دراوردن
tallied
تطبیق کردن مطابق بودن
answers
بدرد خوردن مطابق بودن
standardizes
مطابق درجه معینی دراوردن
orthodox
مطابق عقاید کلیسای مسیح
standardizing
مطابق درجه معینی دراوردن
moresque
مطابق با سبک مغربیهای افریقا
updated
مطابق روز پیش بردن
up to date
امروزی تازه مطابق روز
standardize
مطابق درجه معینی دراوردن
answering
بدرد خوردن مطابق بودن
up-to-date
امروزی تازه مطابق روز
answered
بدرد خوردن مطابق بودن
standardises
مطابق درجه معینی دراوردن
standardised
مطابق درجه معینی دراوردن
scriptural
مطابق متن کتاب مقدس
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
update
مطابق روز پیش بردن
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
ideally
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
updates
مطابق روز پیش بردن
tallying
تطبیق کردن مطابق بودن
model
مطابق مدل معینی در اوردن
modeled
مطابق مدل معینی در اوردن
tally
تطبیق کردن مطابق بودن
modelled
مطابق مدل معینی در اوردن
tallies
تطبیق کردن مطابق بودن
models
مطابق مدل معینی در اوردن
answer
بدرد خوردن مطابق بودن
synchronises
همزمان شدن با هم مطابق کردن
standardization
مطابق معیار خاص دراوردن
synchronizes
همزمان شدن با هم مطابق کردن
that i snot in keepingwith our
این مطابق نظریه مانیست
sovietize
مطابق رژیم شوروی کردن
with the sun
مطابق گردش عقربک ساعت
symptomatic
مطابق نشانه بیماری نماینده
sunwise
مطابق گردش عقربک ساعت
synchronising
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised
همزمان شدن با هم مطابق کردن
conventional
مرسوم مطابق ایین وقاعده
grammatically
مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
phonetioist
طرفداری املای مطابق صدا
synchronize
همزمان شدن با هم مطابق کردن
grammatical
صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
to pursue a plan
مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
sinify
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinicize
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
temporalize
مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
to marry well
جفت
[زوج]
مطابق بهم بودن
clockwise
مطابق گردش عقربههای ساعت راستگرد
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
standardized
مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
rhetorically
مطابق علم معانی بیان یا فصاحت فصیحانه
standard load
بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
conventionally
برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
It is to your taste (liking).
باب دندان شما است ( مطابق میل وسلیقه )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com